جدول جو
جدول جو

معنی شراندیشی - جستجوی لغت در جدول جو

شراندیشی
(شَ اَ)
عمل شراندیش. بداندیشی. رجوع به شراندیش شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پراندیشه
تصویر پراندیشه
دارای اندیشۀ بسیار، اندیشناک، بافکر، فکور، اندوهناک، غمگین، محتاط، پراننده، پروازدهنده، پرتاب کننده
فرهنگ فارسی عمید
(پُ اَ شَ / شِ)
حالت و چگونگی پراندیشه
لغت نامه دهخدا
(پُ اَ شَ / شِ)
اندیشناک. با فکرهای گوناگون. اندوهناک. اندوهگین. اندوهگن. غمگین. غمگن. ترسان. بیمناک. پربیم. و این کلمه با مصادر شدن و گشتن و کردن صرف شود (پر اندیشه شدن. پر اندیشه گشتن. پر اندیشه کردن) :
از آن کار مغزش پراندیشه گشت
بسوی شبستان خاتون گذشت
فردوسی.
دل شاه ایران پراندیشه شد
روانش ز اندیشه چون بیشه شد.
فردوسی.
ز شاهی پراندیشه شد یزدگرد
ز هر کشوری موبدان کرد گرد.
فردوسی.
پراندیشه شد مایه ور جان شاه
از آن ایزدی کار و آن دستگاه.
فردوسی.
براهام از آن پس پراندیشه شد
وز اندیشه جانش یکی بیشه شد.
فردوسی.
چو بشنید شاه این پراندیشه شد
جهان پیش او چون یکی بیشه شد.
فردوسی.
ستاره شمر پیش دوشهریار
پراندیشه و زیجها در کنار
همی بازجستند راز سپهر
بصلاّب تا برکه گردد بمهر.
فردوسی.
در و دشت یکسر همه بیشه بود
دل شاه ایران پراندیشه بود.
فردوسی.
ز داننده چون شاه پاسخ نیافت
پراندیشه دل سوی چاره شتافت.
فردوسی.
کس آنرا گزارش ندانست کرد
پراندیشه شان شد دل و روی زرد.
فردوسی.
پراندیشه بد آن شب از کرم شاه
چو بنشست خورشید بر جای ماه.
فردوسی.
پراندیشه شد جان شاپور شاه
که فردا کنیزک چه سازد براه.
فردوسی.
جفاپیشه گشت آن دل نیکخو
پراندیشه شد رزم کرد آرزو.
فردوسی.
پراندیشه از تخت برپای جست
بپرسیدش از جای و ببسود دست.
فردوسی.
به لشکرگه خویش بنهاد روی
پراندیشه جان و سرش کینه جوی.
فردوسی.
که ایشان ز راه دراز آمدند
پراندیشه و رزم ساز آمدند.
فردوسی.
وز آن آبخور شد بجای نبرد
پراندیشه بودش دل و روی زرد.
فردوسی.
چو بشنید خاقان پراندیشه گشت
ورا در دل اندیشه چون بیشه گشت.
فردوسی.
چواین نامه آرند نزدیک تو
پراندیشه کن رای باریک تو.
فردوسی.
چو سودابه روی سیاوش بدید
پراندیشه گشت و دلش بردمید.
فردوسی.
پراندیشه شد شهریار جهان [کیخسرو]
بیامد بنزدیک هوم آنزمان.
فردوسی.
چنان شد که روزی پراندیشه شد
بنزدیکی نامور بیشه شد.
فردوسی.
پراندیشه دل گیو را پیش خواند
وزان خواب چندی سخنها براند.
فردوسی.
رسیدند آنجا که آن بیشه بود
وز آن شاه ایران پراندیشه بود.
فردوسی.
چو بشنید گفتار کارآگهان
پراندیشه بنشست شاه جهان.
فردوسی.
پراندیشه باشید و یاری کنید
بمرگ پدر سوگواری کنید.
فردوسی.
پراندیشه بودم ز کار جهان
سخن را همی داشتم در نهان.
فردوسی.
چو بشنید شاه این پراندیشه گشت
جهان پیش او چون یکی بیشه گشت.
فردوسی.
پراندیشه شد زان سخن رهنمای
نهاده بدو گوش پاسخ سرای.
فردوسی.
چو قیصر شنید این سخن زان جوان
پراندیشه شد مرد روشن روان.
فردوسی.
ترا دل پراندیشۀ مهتریست
ببینیم تا رای یزدان بچیست.
فردوسی.
ز کار پدر دل پراندیشه کرد
ز ترکان و از روزگار نبرد.
فردوسی.
پراندیشه شد زین سخن شهریار
که بد شد ورا نام از آن پایکار.
فردوسی.
خروشی برآمد بلند از حصار
پراندیشه شد زان دل شهریار.
فردوسی.
شتابان همی رفت پرخون جگر
پراندیشه دل پر ز گفتار سر
بیامد پراندیشه دل پهلوان
پر از خون دل از کار پور جوان.
فردوسی.
از آن کار شدشاه ایران دژم
پراندیشه جان و روان پر ز غم.
فردوسی.
پراندیشه شد جان افراسیاب
چنین گفت با دیده کرده پرآب.
فردوسی.
ولیکن پراندیشه شد از تباک
دلش گشت از آن پیر پرترس و باک.
فردوسی.
چو سال اندر آمد بهفتاد و چار
پراندیشۀ مرگ شد شهریار.
فردوسی.
چو این نامه آمد بسوی گراز
پراندیشه شد مهتر دیرساز.
فردوسی.
بسلم و بتور آمد این آگهی
که شد روشن آن تخت شاهنشهی
نشستند هردو پراندیشگان
شده تیره روز جفاپیشگان.
فردوسی.
، خردمند. فکور:
پراندیشه بد مرد بسیاردان
شکیبادل و زیرک و کاردان.
فردوسی.
بدان ای پراندیشه هشیار من
بهر کار شایسته سالار من.
فردوسی.
، محتاط:
بخرّیم [گاوان را] و بر کوه خارا بریم
پراندیشه و با مدارا بریم
بدان تا نیاید [اژدها] بدین روی کوه...
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(خَ /خِ اَ)
رغبت در نیکی و خوبی. خیرخواهی. (ناظم الاطباء). نیک خواهی. رجوع به خیرخواهی شود
لغت نامه دهخدا
(بَ اَ)
عمل بداندیش. مقابل نیک اندیشی. (فرهنگ فارسی معین). بدخواهی. (ناظم الاطباء). سؤظن. (یادداشت مؤلف). بدگمانی. بدخیالی. بدسگالی:
بکار آورد کژی و دشمنی
بداندیشی و کیش آهرمنی.
فردوسی.
نداند جز از تنبل وجادویی
فریب و بداندیشی و بدخویی.
فردوسی.
من ترا هرگز با شوی ندادستم
وز بداندیشی پایت نگشادستم.
منوچهری.
بکوی شوخی و بی شرمی و بداندیشی
اگر بدانی من نیک چستم و چالاک.
سوزنی.
- بداندیشی کردن، بدخواهی کردن. خیال و اندیشۀ بد درباره کسی کردن. (ناظم الاطباء) :
باتن مرد بد کند خویشی
در حق دیگران بداندیشی.
نظامی.
بد میندیش گفتمت، پیشی
عاقبت بد کند بداندیشی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
صفت و حالت دوراندیش. مآل اندیشی. بینش صحیح آینده. آینده نگری. عاقبت اندیشی. (یادداشت مؤلف). عاقبت اندیشی و بصیرت و دوربینی و اطلاع، ملاحظۀ عاقبت کار. (ناظم الاطباء). مآل اندیشی. عاقبت اندیشی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مقابل خیراندیش. بدسگال. بداندیش
لغت نامه دهخدا
تصویری از پراندیشه
تصویر پراندیشه
اندوهناک، ترسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شراندیش
تصویر شراندیش
بد اندیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بداندیشی
تصویر بداندیشی
غرض ورزی، سوءنیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوراندیشی
تصویر دوراندیشی
احتیاط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوراندیشی
تصویر دوراندیشی
البصيرة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دوراندیشی
تصویر دوراندیشی
Foresightedness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دوراندیشی
تصویر دوراندیشی
prévoyance
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دوراندیشی
تصویر دوراندیشی
ileri görüşlülük
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
دوراندیشی، آینده نگری
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از دوراندیشی
تصویر دوراندیشی
دوراندیشی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دوراندیشی
تصویر دوراندیشی
দূরদর্শিতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دوراندیشی
تصویر دوراندیشی
การมองเห็นล่วงหน้า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دوراندیشی
تصویر دوراندیشی
kuona mbele
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دوراندیشی
تصویر دوراندیشی
先見の明
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دوراندیشی
تصویر دوراندیشی
선견지명
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دوراندیشی
تصویر دوراندیشی
дальновидность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دوراندیشی
تصویر دوراندیشی
ראיית עתיד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دوراندیشی
تصویر دوراندیشی
दूरदर्शिता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دوراندیشی
تصویر دوراندیشی
wawasan jauh
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دوراندیشی
تصویر دوراندیشی
previsión
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دوراندیشی
تصویر دوراندیشی
lungimiranza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دوراندیشی
تصویر دوراندیشی
previsibilidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دوراندیشی
تصویر دوراندیشی
远见
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دوراندیشی
تصویر دوراندیشی
dalekowzroczność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دوراندیشی
تصویر دوراندیشی
далекоглядність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دوراندیشی
تصویر دوراندیشی
Weitsicht
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دوراندیشی
تصویر دوراندیشی
vooruitziendheid
دیکشنری فارسی به هلندی