جدول جو
جدول جو

معنی شرامح - جستجوی لغت در جدول جو

شرامح
(شَ مِ)
جمع واژۀ شرمح، به معنی قوی و طویل. (از اقرب الموارد). رجوع به شرمح شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رامح
تصویر رامح
سماک، سماک رامح، نیزه زن، نیزه دار
فرهنگ فارسی عمید
(شَ مِ حَ)
جمع واژۀ شرمح، به معنی قوی و طویل. (از اقرب الموارد). رجوع به شرمح شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
قلعه ای است نزدیک نهاوند. (منتهی الارب) (یادداشت مؤلف). قریه ای است مشرف بر قریۀ ابی ایوب در نزدیکی نهاوند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
صاحب نیزه. (منتهی الارب). نیزه دار. (آنندراج) (غیاث اللغات) (دهار) (مهذب الاسماء). اشاره بسربازان پیاده است که نیزه دار بودند. (قاموس کتاب مقدس) ، نیزه زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات) (مهذب الاسماء) (از منتخب اللغات). نیزه زننده. (مهذب الاسماء).
- ثور رامح، گاوی که دو شاخ داشته باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
از منازل آباد در عراق و حیره است. (از معجم البلدان ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
رامح فلکی. سماک رامح. ستاره ای است سرخ و تابان بیرون از صورت عواواقع در میان دو ران صورت عوا. رجوع به سماک شود
لغت نامه دهخدا
(شُرْ را)
جمع واژۀ شارح. (ناظم الاطباء). رجوع شود به شارح
لغت نامه دهخدا
(شَرْ را)
بیان کننده. (آنندراج). شرح کننده. تفسیرکننده. شارح. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ مَ)
دراز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ازاقرب الموارد). دراز و طویل. (ناظم الاطباء). مرد دراز. (مهذب الاسماء). رجوع به شرمّح شود، توانا و قوی. ج، شرامح و شرامحه. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). توانا. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَمْ مَ)
یا شرمح. دراز و طویل. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به شرمح شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رامح
تصویر رامح
نیزه دار، صاحب نیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رامح
تصویر رامح
((مِ))
نیزه زن، نیزه دار
فرهنگ فارسی معین