جدول جو
جدول جو

معنی شراره - جستجوی لغت در جدول جو

شراره
(دخترانه)
جرقه آتش، گرمای سوزان، عشق فراوان، نامی کردی، درخشش، روشنی، جرقه
تصویری از شراره
تصویر شراره
فرهنگ نامهای ایرانی
شراره
آتشپاره و جرقه آتش
تصویری از شراره
تصویر شراره
فرهنگ لغت هوشیار
شراره
((شَ رَ یا رِ))
واحد شرار، جرقه
تصویری از شراره
تصویر شراره
فرهنگ فارسی معین
شراره
ریزۀ آتش که از زغال یا هیزم که در حال سوختن است جدا شود و به هوا بجهد، جرقّه، اخگر، سینجر، لخچه، لخشه، آلاوه، جذوه، جمر، آتش پاره، جمره، ضرمه، آییژ، ژابیژ، خدره، ابیز، ایژک، بلک
تصویری از شراره
تصویر شراره
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دراره
تصویر دراره
دوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذراره
تصویر ذراره
پراکیده سوده گرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرارت
تصویر شرارت
پلیدی، پلیدکاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شماره
تصویر شماره
عدد، کد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زراره
تصویر زراره
دریا بحر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثراره
تصویر ثراره
فرچشمه چشمه پر آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جراره
تصویر جراره
نوعی عقرب زردرنگ و درشت که دم خود را بزمین میکشد
فرهنگ لغت هوشیار
آواز آب، نام گونه ای ترانه که مردمان سرایند و خوانند سرودک قول نصنیف ترانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراره
تصویر تراره
ترس و ترسو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراره
تصویر سراره
نابی، گزید گی، بهترینی بهی، پاکیزگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرشره
تصویر شرشره
پاره کردن پاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شراهه
تصویر شراهه
شکمپرستی خورآزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شراکه
تصویر شراکه
بطور شراکت و به همراهی یکدیگر و باتفاق هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرافه
تصویر شرافه
بلند قدر و عالی مرتبه گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شراسه
تصویر شراسه
بدخویی، ستیز ستیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرارت
تصویر شرارت
بد شدن، بدی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آویزه منگوله رشته ها و منگوله هایی که از کنار و حاشیه چیزی آویزند، جمع شراریب، لوله هایی از شیشه باریک که از داخل آن ها نخ بیرون کنند برای آویزه
فرهنگ لغت هوشیار
حساب، حد اندازه، عدد، نمره. یا دانش (علم) شمار. علم حساب. یا شمار... در ردیف در زمره. یا روز علم. روز رستخیز قیامت. یا بشمار آوردن، به حساب آوردن احتساب. یا به علم رفتن، به حساب آمدن محسوب شدن، یا شمار باریک کردن، مناقشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکاره
تصویر شکاره
زر، کشتزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شغاره
تصویر شغاره
سنگ آتشزنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صراره
تصویر صراره
آله مار خوار از مرغان شکاری آسیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غراره
تصویر غراره
لباسی که زیر خفتان می پوشیدند
تور کاه کشی
جوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچه، بارجامه، گوال، گاله، غنج، ایزغنج، غرار، جوالق، شکیش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شریره
تصویر شریره
شریر، بدکار، صاحب شرّ، شرور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حراره
تصویر حراره
قول، تصنیف، ترانه، وجد، طرب، شور و حال صوفیان، آوازی که دسته جمعی خوانده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غراره
تصویر غراره
عمل گرداندن آب در دهان برای پاک شدن دهان و گلو، غرغره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرابه
تصویر شرابه
رشته ها و منگوله هایی که از کنارۀ چیزی آویزان می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرشره
تصویر شرشره
آبشار کوچک، رشتۀ باریکی از آب که از جایی به پایین فرو ریزد، آب شرشر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرارت
تصویر شرارت
بدکرداری، فتنه انگیزی، بدذات بودن، بدباطنی، فتنه، پارۀ آتش، شراره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جراره
تصویر جراره
مفرد واژۀ جرارات، در علم زیست شناسی ویژگی نوعی عقرب زرد رنگ، بسیار سمّی و درشت که دمش روی زمین کشیده می شود، کنایه از بسیار، انبوه، کنایه از زلف معشوق، برای مثال زلف پرچم نگارد اندر چشم / شکل جراره های اهوازی (انوری - ۴۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
گزند رساندن، نابینا شدن، کاستی: در داراک نابینا شدن، گزند رسانیدن، نابینایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طراره
تصویر طراره
گوشبر ترفندگر، بریک بر (جیب بر) کیسه بر، گربز، تیز زبان
فرهنگ لغت هوشیار