مفرد واژۀ جذبات، گیرایی، کشش، جذابیت، برای مثال گفتی که شدی ز عشق مفتون / وز جذبۀ عاشقی دگرگون (جامی۶ - ۲۶۶)، جمع جذبات، در تصوف حالتی در شخص عارف و خداپرست که از خود بی خبر شده و به سوی حق کشیده می شود، کشش غیبی، کشیدن
مفردِ واژۀ جذبات، گیرایی، کشش، جذابیت، برای مِثال گفتی که شدی ز عشق مفتون / وز جذبۀ عاشقی دگرگون (جامی۶ - ۲۶۶)، جمع جذبات، در تصوف حالتی در شخص عارف و خداپرست که از خود بی خبر شده و به سوی حق کشیده می شود، کشش غیبی، کشیدن
گیاه ریحان کرمانی افسنتین، گیاهی خودرو با ساقه های بلند، برگ های کرک دار، شاخه های انبوه و گل های زرد کوچک که برای معالجۀ لقوه، فالج، رعشه و امراض معده و کبد به کار می رفته، خاراگوش
گیاه ریحان کرمانی اَفسَنتین، گیاهی خودرو با ساقه های بلند، برگ های کرک دار، شاخه های انبوه و گل های زرد کوچک که برای معالجۀ لقوه، فالج، رعشه و امراض معده و کبد به کار می رفته، خاراگوش
عذبه. چغزلاوه، آنچه از طعام دور ریخته شود. آنچه از گندم برآید و دور کرده شود. (منتهی الارب) (از قطرالمحیط) (از اقرب الموارد) ، خاشاک. (قطرالمحیط) (اقرب الموارد). خس و خاشاک. (منتهی الارب) ، خاک ها که اطراف یک قطعه زمین مزروع را احاطه کند. (از قطرالمحیط) ، چابق تازیانه. (از منتهی الارب)
عَذَبه. چغزلاوه، آنچه از طعام دور ریخته شود. آنچه از گندم برآید و دور کرده شود. (منتهی الارب) (از قطرالمحیط) (از اقرب الموارد) ، خاشاک. (قطرالمحیط) (اقرب الموارد). خس و خاشاک. (منتهی الارب) ، خاک ها که اطراف یک قطعه زمین مزروع را احاطه کند. (از قطرالمحیط) ، چابق تازیانه. (از منتهی الارب)
کوهی است در نجد و بعضی گفته اند در حجاز در دیار غطفان بین سلیله و ربذه و برخی گفته اند در مقابل شعیبه است. (معجم البلدان) : ترکت ابن هبار لدی الباب مسنداً و اصبح دونی شابه فأرومها بسیف امری لااخبر الناس ما اسمه و ان حقرت نفسی الی همومها. قتال الکلابی (ازمعجم البلدان). قوارض هضب شابه عن یسار و عن ایمانها بالمحو قور. کثیر (از معجم البلدان)
کوهی است در نجد و بعضی گفته اند در حجاز در دیار غطفان بین سلیله و ربذه و برخی گفته اند در مقابل شعیبه است. (معجم البلدان) : ترکت ابن هبار لدی الباب مسنداً و اصبح دونی شابه فأرومها بسیف امری لااخبر الناس ما اسمه و ان حقرت نفسی الی همومها. قتال الکلابی (ازمعجم البلدان). قوارض هضب شابه عن یسار و عن ایمانها بالمحو قور. کثیر (از معجم البلدان)
زن جوان. ج، شواب و شوائب. (مهذب الاسماء). زن جوان. ج، شواب. (منتهی الارب). ج، شابات، شواب، شبائب. (اقرب الموارد). زن جوان از سیزده تا سی سالگی. (فرائد الدریه). (اقرب الموارد از جامع الرموز) و در مورد آتش افروخته شابه را نمیتوان نسبت آورد و صحیح مشبوبه است. (اقرب الموارد)
زن جوان. ج، شواب و شوائب. (مهذب الاسماء). زن جوان. ج، شواب. (منتهی الارب). ج، شابات، شواب، شبائب. (اقرب الموارد). زن جوان از سیزده تا سی سالگی. (فرائد الدریه). (اقرب الموارد از جامع الرموز) و در مورد آتش افروخته شابه را نمیتوان نسبت آورد و صحیح مشبوبه است. (اقرب الموارد)
چغزلاوه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، عذبات. (از اقرب الموارد) ، شملۀ دستار، سر شراک. سربند کفش از دوال، چابق تازیانه. (منتهی الارب) (آنندراج). رشتۀ تازیانه. (برهان قاطع). گره تازیانه. (مهذب الاسماء) : همه را به اسماء و سیما بشناخت در زیر عذبۀ تعذیب جمعی را به دست باز داد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 399) ، سرزبان. (مهذب الاسماء). تیزی زبان. (منتهی الارب) (آنندراج) ، سرشاخ درخت. (مهذب الاسماء). شاخ درخت. (منتهی الارب). ج، عذب، سرنیزه، رشتۀ ترازو. (از مهذب الاسماء). رشته ای که میان دستۀ ترازو یعنی شاهین ترازو بندند. (برهان قاطع) ، دوال که بر گردن سگ افکنند، طیلسان. (مهذب الاسماء)
چغزلاوه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، عذبات. (از اقرب الموارد) ، شملۀ دستار، سر شراک. سربند کفش از دوال، چابق تازیانه. (منتهی الارب) (آنندراج). رشتۀ تازیانه. (برهان قاطع). گره تازیانه. (مهذب الاسماء) : همه را به اسماء و سیما بشناخت در زیر عذبۀ تعذیب جمعی را به دست باز داد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 399) ، سرزبان. (مهذب الاسماء). تیزی زبان. (منتهی الارب) (آنندراج) ، سرشاخ درخت. (مهذب الاسماء). شاخ درخت. (منتهی الارب). ج، عَذَب، سرنیزه، رشتۀ ترازو. (از مهذب الاسماء). رشته ای که میان دستۀ ترازو یعنی شاهین ترازو بندند. (برهان قاطع) ، دوال که بر گردن سگ افکنند، طیلسان. (مهذب الاسماء)
یک بومادران (مفرد شیب)، سپید مویی سپید شدن سر برنجاسپ درختی که یکی از گونه های افسنتین (خارا گوش) به شمار میرود، گونه ای از ریحان که ریحان کرمانی نیز نامیده می شود
یک بومادران (مفرد شیب)، سپید مویی سپید شدن سر برنجاسپ درختی که یکی از گونه های افسنتین (خارا گوش) به شمار میرود، گونه ای از ریحان که ریحان کرمانی نیز نامیده می شود