جدول جو
جدول جو

معنی شذب - جستجوی لغت در جدول جو

شذب
(شَ)
رگهای آشکار. (از اقرب الموارد). ظاهرعروق و رگها. (از منتهی الارب) : رجل شذب العروق، مردی که رگهای آن ظاهر و نمایان باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شذب
(شَ ذَ)
پاره های درخت، پوست درخت، بند آب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بقیۀ گیاه. (منتهی الارب). بقیۀ گیاه خورده و جز آن. (از اقرب الموارد) ، رخت خانه از قماش و جز آن. (منتهی الارب). متاع خانه از قماش و جز آن. (از اقرب الموارد) ، پوستها و شاخهای پراکنده از درخت که آن را ببرند. (منتهی الارب). پوستها و شاخهای متفرق و باقیماندۀ شاخهای درخت. (از اقرب الموارد). ج، أشذاب
لغت نامه دهخدا
شذب
(تَ)
بازکردن پوست درخت را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خشاوه کردن درخت را. (از منتهی الارب) ، دفع کردن و راندن از کسی، بریدن شی ٔ را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شعب
تصویر شعب
شعبه ها، بخشهایی از یک فروشگاه، شرکت ها، شاخه های درخت، جمع واژۀ شعبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جذب
تصویر جذب
مقابل دفع، به سوی خود کشیدن، کشش، گیرایی، جاذبه
کنایه از استخدام
در علم زیست شناسی دریافت مواد غذایی و مایعات به بدن موجود زنده
در علم فیزیک ربایش
در تصوف جذبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیب
تصویر شیب
سرازیری
تازیانه
شیفته، آشفته، سرگشته، شکنجه
شیب و تیب: پریشانی و آشفتگی، برای مثال شیب تو با فراز و فراز تو با نشیب / فرزند آدمی به تو اندر به شیب و تیب (رودکی - ۴۹۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شعب
تصویر شعب
گشادگی میان دو کوه، دره، راه در کوه، مسیل آب، آبراهه در درون زمین، ناحیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرب
تصویر شرب
نوشیدن آشامیدن، کنایه از نوشیدن شراب یا سایر مسکرات
شرب مدام: شراب خوردن دایم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیب
تصویر شیب
سفید شدن موی سر، سپیدی موی، پیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عذب
تصویر عذب
خاشاک، شاخه های درخت، اطراف چیزی، آن قسمت از عمامه یا دستار که بر دو شانه می افتد، بند ترازو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شغب
تصویر شغب
شور و غوغا، فتنه و آشوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عذب
تصویر عذب
پاکیزه، گوارا، خوشگوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوب
تصویر شوب
دستمال، مندیل، دستار
فرهنگ فارسی عمید
(شَ بَ)
یکی شذب. (از منتهی الارب). رجوع به شذب شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
متفرق و پریشان شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تفرق قوم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ ذَ)
داس که بدان خشاوه کنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، مشاذب. (ناظم الاطباء). داس رزبر. (دهار) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مُ شَذْ ذَ)
مرد نیک درازبالا و نیکوخوی. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و فی نعته صلی اﷲ علیه و آله ’اقصر من المشذب’. (ناظم الاطباء) ، درخت خشاوه کرده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آراسته و پیراسته: و چون کوتوال عزالدین مرغزی مردی بود به تجارب ایام مهذب و مشذب. جز استیمان و تضرع حیلتی دیگر ندید. (جهانگشای جوینی) ، خرمابن دراز. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اسب درازخلقت. (ناظم الاطباء). اسب درازخایه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شاذب
تصویر شاذب
آئاره، نومید از رستگاری
فرهنگ لغت هوشیار
بریدن، شکافتن به درازا، ستردن، زدایش زدودن داد نامه از سوی داور به بهانه نا سازگاری با دات (قانون)، خوش اندام، تازه تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذب
تصویر اذب
گاودشتی، مرد دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جذب
تصویر جذب
کشیدن بسوی خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیب
تصویر شیب
سرازیری، پستی، نشیب
فرهنگ لغت هوشیار
جمع شهاب، ستارگان درخشان، شب های 13 و 14 و 15 هر یک از ماه های سال مهی سپید تیره سپید چرک آب سرخی است که در مرتبه اول از گل کاجیره گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوب
تصویر شوب
مخلوط کردن، آمیختن
فرهنگ لغت هوشیار
بر انگیختن شورش، بر انگیختن دشمنی، آواز بلند برانگیختن فتنه و فساد، فتنه انگیزی فساد، شور و غوغا، آشوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنب
تصویر شنب
خوشابی در دندان ها، بروت روز خنک گنبد قبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکب
تصویر شکب
بخشش، پاداش، جزاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقب
تصویر شقب
شکاف کوه گاباره دره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاب
تصویر شاب
مرد جوان، برنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعب
تصویر شعب
جمع شعبه، شعبه ها بمعنی قبیله بزرگ میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
آشامیدن نوشیدن آشامندگان می می آشامان، بهره آب، آبشخور پارچه ای از کتان بسیار نازک و گران بها که در قدیم از آن پیراهن و دستار می کردند و کشور مصر به ساختن آن مشهور بود. آشامیدن نوشیدن، حلاوت طاعت و لذت کرامت و راحت انس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شصب
تصویر شصب
خشکی بار دار نگردیدن دشوار شدن کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجب
تصویر شجب
حاجب، اندوه، هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کذب
تصویر کذب
دروغ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جذب
تصویر جذب
کشش، گیرش، ربایش
فرهنگ واژه فارسی سره