جدول جو
جدول جو

معنی شدادی - جستجوی لغت در جدول جو

شدادی
(شَدْ دا)
منسوب است به شدادبن اوس. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شادی
تصویر شادی
(دخترانه)
شادمانی، خوشحالی، شور شادان، شادمان، خوشحال، شادمانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شداد
تصویر شداد
(پسرانه)
نام فرزند عاد (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شادی
تصویر شادی
شادمانی، خوشحالی، خوش دلی، جشن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شداید
تصویر شداید
شدیدها، سخت ها، تندها، سختگیرها، جمع واژۀ شدید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شداد
تصویر شداد
دشواری ها، محکم، استوار، شدید، پهلوانان
فرهنگ فارسی عمید
(هََ دْ دا دی ی)
عقبه بن سنان بن سعد بن جابرالدارع الهدادی، مکنی به ابوبشر از مردم بصره است. از هیثم بن شراج و غسان بن مضر روایت دارد. محمد بن یونس الکدیمی و یحیی بن صاعد را از وی روایت است. (اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(هََ دْ دا دی ی)
منسوب به هداد که بطنی از ازد است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(مِ / مَ)
تصویر یا مطلبی که با قلم مداد ترسیم کرده یا نوشته باشند، مقابل جوهری که با مرکب یا جوهر باشد
لغت نامه دهخدا
(مِ / مَ دی ی)
مدادفروش. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(شَ یِ)
جمع واژۀ شده، برخلاف قیاس. (از اقرب الموارد). شدائد، سختیهای روزگار. و رجوع به شدائد و شده شود
لغت نامه دهخدا
(رَدْ دا)
عمل رداد. جبر و رد عظام. به جای بازبردن اندامهاکه از جای خویش بیرون آید. جا انداختن. شکسته بندی. (یادداشت مؤلف). رجوع به ردّاد و شکسته بندی شود
لغت نامه دهخدا
(رَدْ دا)
از انتسابهای اجدادی است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(شَیْ یا)
از لغات مولده. مکاری و چاپلوسی. (ناظم الاطباء). چاپلوسی، عمل و حالت شیاد. حیله گری. مکاری. (فرهنگ فارسی معین). حیله بازی و شید وزرق و سالوسی. (ناظم الاطباء). شارلاتانی. (یادداشت مؤلف) ، ریاکاری. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(حَدْ دا)
محمد بن حسین بن محمد بن موسی بن مهران حدادی مروزی. وی در مرو و بخارا از جانب قضاه حکومت میکرد. و از محمد بن علی و ابراهیم حافظ، روایت دارد. و عده ای از وی روایت کنند. (سمعانی)
محمد بن خلف حداد موسی معروف به حدادی. از ابی اسامه و جز وی روایت دارد و دارقطنی و جز او از وی روایت کرده اند. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حُ ی ی)
منسوب به حداد که بطونی است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حِ ی ی)
نسبت است به حداد، بطنی از محارب. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
عمل و شغل حداد آهنگری، دکان حداد آهنگری، حقی که به آهنگر ده و قریه داده شود آهنگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شداید
تصویر شداید
سختیهای روزگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دادی
تصویر دادی
جوجادو از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شادی
تصویر شادی
میمون، خوشحالی، خوشنودی، خوشدلی، شادمانی
فرهنگ لغت هوشیار
سخت مشکل دشوار، قوی نیروند، فراوان بسیار، تند، جابر ظالم، جمع شداد اشداء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شداید
تصویر شداید
((شَ یِ))
جمع شدت، جمع شدیده
فرهنگ فارسی معین
حقه بازی، شارلاتان بازی، کلاهبرداری
متضاد: درستکاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آهنگری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از شادی
تصویر شادی
Jolliness, Jubilance, Jubilation, Blissfulness, Elation, Exultation, Merriment, Merriness, Mirth, Sappiness, Joy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شادی
تصویر شادی
bonheur, exaltation, exultation, gaieté, joie, allégresse, jubilation, (FR) tendresse
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شادی
تصویر شادی
блаженство , восторг , ликование , радость , радость , веселье , сладость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شادی
تصویر شادی
Glückseligkeit, Erhebung, Exultation, Heiterkeit, Freude, Jubel, Fröhlichkeit, (DE) Süße
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شادی
تصویر شادی
блаженство , піднесення , екстаз , радість , радість , тріумф , солодкість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شادی
تصویر شادی
błogosławieństwo, uniesienie, euforyczny, radość, (PL) słodycz
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شادی
تصویر شادی
幸福 , 兴高采烈 , 欢欣 , 欢乐 , 快乐 , 喜悦 , 欢腾 , 甜美
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شادی
تصویر شادی
felicidade, exaltação, exultação, alegria, júbilo, (PT) doçura
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شادی
تصویر شادی
beatitudine, esaltazione, esultanza, allegria, gioia, giubilo, (IT) dolcezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شادی
تصویر شادی
felicidad, éxtasis, exultación, alegría, júbilo, (ES) dulzura
دیکشنری فارسی به اسپانیایی