جدول جو
جدول جو

معنی شخزب - جستجوی لغت در جدول جو

شخزب
(شَ زَ)
درشت و سخت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ زَ)
نام کشتی گیری معروف که شغزبیه منسوب است به وی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
جمع واژۀ شازب. (ناظم الاطباء). رجوع به شازب شود
لغت نامه دهخدا
(شُزْ زَ)
جمع واژۀ شازب. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ شازب به معنی لاغر و خشک از اسب و جز آن. (آنندراج). رجوع به شازب شود
لغت نامه دهخدا
(تَ شُ)
دوشیدن شیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جاری شدن شیر و جز آن. (از اقرب الموارد). رفتن شیر از پستان. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، بریدن شاهرگ و جاری شدن خون از آن. (از اقرب الموارد). رفتن خون از جراحت. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
خون. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُ)
آنچه به یک کشیدن پستان فرود آید از شیر وقت دوشیدن. (منتهی الارب). آنچه از شیر هنگام دوشیدن چون ریسمانی بلند ماند و این کلمه فعل به معنی مفعول باشد چون خبز و قوت. (از اساس البلاغه) ، در مثل است: شخب فی الاناء و شخب فی الارض، یعنی خطا میکند و گاهی صواب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ صُ)
بی آرامی و بی آرام کردن. (منتهی الارب). مضطرب شدن. (از اقرب الموارد) ، در مشقت و رنج انداختن. (منتهی الارب) ، دشوار شدن امر بر کسی. (از اقرب الموارد) ، کسی را به نیزه زدن، کور کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، برآغالانیدن قوم را بر فساد و نزاع. (منتهی الارب). تحریک کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ عارر)
آماسیدن و یا فربه شدن که گویا برآماسیده است، مبتهج گردیدن پوست، آماس کردن پستان ناقه و تنگ شدن سوراخهای آن، خشک شدن و کم شیر گردیدن پستان ناقه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ زَ)
سفال. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ زِ)
گوشت نرم و سست. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(شَ زَ)
مرد سخت گوشت نیک توانا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
شیر تازه. (منتهی الارب). شیر که دوشیده شده باشد. (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ شخبه. (منتهی الارب). رجوع به شخبه شود
لغت نامه دهخدا
(شُ زِ)
شخزب. درشت و سخت. (منتهی الارب). و رجوع به شخزب شود
لغت نامه دهخدا
(شُ دُ)
جانوری از حشرات زمین. (از منتهی الارب). جانور خردی است از حشرات زمین. ج، شخادب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شاهرگ قطعشده که از آن خون جاری شود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ زَ)
نیک سخت. (منتهی الارب). صلب شدید. (اقرب الموارد). ج، شنازب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَزَ)
نشان و علامت. (منتهی الارب). نشان و علامت و اثر. (ناظم الاطباء). علامت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زُ زُب ب)
درشت توانا و پر گوشت. گویند: صار والد الناقه زخزبا، یعنی درشت و فربه شد بچۀ ناقه. (از منتهی الارب). درشت نیرومند و پر گوشت. (از محیطالمحیط). ستبر توانای گوشت سخت است. (ترجمه قاموس) (ازاقرب الموارد). این لغت را با حاء مهمله نیز آورده اند اما آن تصحیف است از خاء معجمه. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
درشت. (منتخب اللغات). خشن. (اقرب الموارد). جای درشت. (منتهی الارب). طریق شازب، راه درشت. (ناظم الاطباء) ، خشک لاغر. (منتخب اللغات). صامر الیابس. (اقرب الموارد). لاغر و خشک از اسب و جز آن. (منتهی الارب). اسب باریک میان. (شمس اللغات). ج، شزّب، شوازب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
تخزب جلد، تهبج (آماس) کردن پوست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ورم کردن پوست بدون درد. (از اقرب الموارد) (از المنجد)، تخزب ضرع ناقه، آماس کردن پستان ماده شتر. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
لاغر و باریک گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درشت شدن جای، خشک شدن و پژمریدن شاخه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شازب
تصویر شازب
لاغراستخوانی خشک اندام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوزب
تصویر شوزب
نشان نشانه
فرهنگ لغت هوشیار