جدول جو
جدول جو

معنی شحیحه - جستجوی لغت در جدول جو

شحیحه
(شَ حَ)
زن شحیح. حریص و بخیل. (از اقرب الموارد) ، شتر کم شیر. ج، شحائح (کذا) فی النسخه المصححه من القاموس
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شحیح
تصویر شحیح
بخیل، حریص، آزمند
فرهنگ فارسی عمید
(اُ حَ حَ)
از اعلام مردان عرب است. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ حی حَ)
تشنگی.
لغت نامه دهخدا
(صَ حَ)
تأنیث صحیح. رجوع به صحیح شود
لغت نامه دهخدا
(شَ مَ)
شحیم. این کلمه، سریانی و به معنی کتاب فریضه صلوات کبیر و صغیر است. (از اقرب الموارد). رجوع به شحیم شود
لغت نامه دهخدا
(شَ شَ حَ)
بانگ صرد. (از اقرب الموارد). بانگ ورکاک. (منتهی الارب). بانگ شیرگنجشک که مرغی است و بعضی مردارخوار را گویند که کرکس باشد. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ ثُ)
پرهیز، بشتاب پریدن مرغ. بشتاب پریدگی قطاه و مانند آن. (منتهی الارب). طیران تند قطاه. پرش سریع سنگخوار، برگردانیدن شتر بانگ را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ حَ)
پارۀ گوشت. (منتهی الارب). پارۀ گوشت بدرازابریده. (از مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). شریح. شرحه. (یادداشت مؤلف). پاره ای از گوشت، مانند شرحه. (از اقرب الموارد). رجوع به شریح شود، کمان که از دو چوب مختلف کرده باشند. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
مؤنث شیح. (از اقرب الموارد) : ضرمه، نیم سوخته ای از شیحه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
موضعی است در حزن از دیار بنی یربوع، و گفته اند که شیحه موضعی است در مشرق فید و فاصله میان آن و بناح چهار شبانه روز راه است، و نیز گفته اند که شیحه در بطن الرمه است. (از معجم البلدان)
آبکیست شرقی فید. (منتهی الارب). محلی در مشرق فید، و میان آن دو فاصله یک روز و یک شب راه است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
حریص. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بخیل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، شحاح، اءشحّه، اشحّاء. (اقرب الموارد) :
چون امیرش دید گفتش کای وقیح
گویمت چیزی منه نامم شحیح.
مولوی.
- شحیح بحیح، از اتباع است. سخت حریص. سخت بخیل. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شریحه
تصویر شریحه
قطعه گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحیحه
تصویر صحیحه
مونث صحیح: درست مونث صحیح: عقیده صحیحه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شحیح
تصویر شحیح
حریص، آزمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریحه
تصویر شریحه
((شَ حَ یا حِ))
قطعه گوشت
فرهنگ فارسی معین