جدول جو
جدول جو

معنی شحیج - جستجوی لغت در جدول جو

شحیج
(شَ)
بانگ استر و شترمرغ، بانگ زاغ، زاغ کلانسال، بانگ درشت مرغ. (منتهی الارب). رجوع به شحاج شود
لغت نامه دهخدا
شحیج
(تَ)
شحاج. (منتهی الارب). بانگ کردن زاغ، کلانسال شدن زاغ، درشت گردیدن بانگ زاغ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ترجیع صوت. (اساس البلاغه) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شحیح
تصویر شحیح
بخیل، حریص، آزمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شحیم
تصویر شحیم
سمین، فربه
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
حریص. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بخیل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، شحاح، اءشحّه، اشحّاء. (اقرب الموارد) :
چون امیرش دید گفتش کای وقیح
گویمت چیزی منه نامم شحیح.
مولوی.
- شحیح بحیح، از اتباع است. سخت حریص. سخت بخیل. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
محدث است و از طاوس روایت میکند، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نیازمند شدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مثل ومانند و برابر. (ناظم الاطباء). مانند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، نوعی ازچوب که از وی کمان سازند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، چوبی که آن را به دو نیمه شکافته باشند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَیْ یُ)
بانگ کردن زاغ. (از منتهی الارب). بانگ کردن قاطر و زاغ. (از اقرب الموارد). بانگ کردن کلاغ و استر. (تاج المصادر بیهقی). شحیج. شحجان. تشحاج. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و رجوع به تشحاج و شحجان و شحیج شود، کلان سال شدن زاغ. (از منتهی الارب). بزرگ سال و پیرشدن زاغ. (از اقرب الموارد) ، درشت گردیدن بانگ زاغ. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَحْ حا)
بنو شحاج، دو بطنند از ازد. (منتهی الارب). دو بطنند در أزد از قحطانیه. (از معجم قبایل العرب) ، نام محدثی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
بانگ زاغ و استر و شترمرغ. (منتهی الارب). شحاج استر و زاغ، آواز آن دو است. (از اقرب الموارد). شحجان. رجوع به شحجان و شحیج شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام درختی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
به معنی وصفی شحذباشد. (از اقرب الموارد). سحوذ. رجوع به شحذ شود
لغت نامه دهخدا
البان. (مفردات ضریر انطاکی ص 225)
لغت نامه دهخدا
(تَ زُ)
لغتی است در شحو. (منتهی الارب). رجوع به شحو شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شجیج
تصویر شجیج
شکسته سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شحاج
تصویر شحاج
آوای کلاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شحیح
تصویر شحیح
حریص، آزمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شحیم
تصویر شحیم
مرد فربه، پیه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شحیم
تصویر شحیم
((شَ))
فربه، سمین
فرهنگ فارسی معین