جدول جو
جدول جو

معنی شحطط - جستجوی لغت در جدول جو

شحطط
(تَ جُهْ)
کشیدن. با خود کشیدن، این طرف و آن طرف کشیدن، بسیار دلربا بودن. (از دزی ج 1 ص 732)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شطط
تصویر شطط
تجاوز کردن از حد و اندازه، از اندازه گذشتن در هر چیزی، دور شدن از حق، جور و ستم بسیار
فرهنگ فارسی عمید
(تَ زُ)
شحط. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). دور شدن. (تاج المصادر) (المصادر زوزنی). رجوع به شحط شود
لغت نامه دهخدا
(شَ طَ)
بیماریی است که بر سینۀ شتر عارض شود. (منتهی الارب) ، نشان خراش که به پهلو یا بر ران رسد. (منتهی الارب) ، مانع. سد، سطر. خط. (از دزی ج 1 ص 732). شحط
لغت نامه دهخدا
(شَحْ حا)
دور و بعید. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حُ طُ)
تنهای نرم و نازک. (منتهی الارب) ، مراکب السفل او الصواب مراتب السفل. و مفرد آن حطه است نقصان مرتبت. (منتهی الارب). رجوع به حطه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
چوبکی که نزدیک درخت رز نهند تا زمین نگاه دارد آن را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). چوبکی که پهلوی درخت انگور نهند تا بدان بر وادیج خود برآید، مانع. سد. ج، شحوط. (از دزی ج 1 ص 732) ، خط. سطر (نوشته شده). (از دزی ج 1 ص 732). شحطه
لغت نامه دهخدا
(شَ)
زمینی است مر طی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ جُ)
شحوط. سرگین افکندن مرغ. (منتهی الارب) ، طپیدن کشته در خون. (منتهی الارب). رجوع به شحط شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ثُ)
دور شدن. (منتهی الارب) ، تنک کردن مزاج شراب را. (از منتهی الارب) ، ذبح کردن شتر. (از منتهی الارب) ، سبقت نمودن از کسی و دور شدن از آن. (از منتهی الارب) ، چوبی را در پهلوی بیخ رز نهادن تا بدان بر وادیج خود برآید. (منتهی الارب) ، پر کردن اناء. (از منتهی الارب) ، دور شدن از حق و درگذشتن از مرتبۀ خود. (از منتهی الارب) ، رسیدن شتر به نهایت قیمت خود. (منتهی الارب). تجاوز کردن بهای شتر از حق و مرتبه. (از اقرب الموارد) ، ریخ زدن، بانگ کردن مرغ، نیش زدن عقرب، بسیار کردن آب شیر را، بریدن امید. شحط. شحوط. مشحط. (منتهی الارب) ، سرنگون کردن، مکیدن مایه ای بوسیلۀ لوله، کشیدن. بدنبال خود کشیدن بر روی زمین. (از دزی ج 1 ص 732)
لغت نامه دهخدا
(شَ طَطْ)
ستم. دوری از حق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تجاوز از قدر و حق. (از اقرب الموارد). جور. ظلم. بیدادگری. بیداد. تجاوز. (یادداشت مؤلف). بیداد. (مهذب الاسماء) : اگر نه تریاق لطف مساعی آن صدربزرگوار بودی زهر افاعی شطط بوخالد دمار از مردم برآوردی. (المضاف الی بدایع الازمان ص 17). در اثنای آن خواست تا از راه غلبه و شطط و تهور و تسلط به حجت و بینت... (تاریخ جهانگشای جوینی). در مقدمه شمه ای از این معانی تقریر رفته است یک کس را آماده کند و نهاداو را حقیبۀ انواع تسلط و اقتحام و شطط و انتقام گرداند. (تاریخ جهانگشای جوینی) ، ستیز ولجاج: چون مثال به ابوالحسن سیمجور رسید شطط و غرور زمام تمالک از دست او بستد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 39). در آرزوی شطط و خلاف شمشیر از غلاف بیرون کشیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 212). با غلامان... طریق شطط و مناقشت و تدنق پیش گرفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 163). در امور ملک و حوادث مهمات استیلا می نمود و از سر شطط و جدل سخن می راند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 183). سلطان از کثرت لفظ و سورت شطط ایشان تغافل نمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 332). از سر شطط و تجاهل حرکت کرد و به هرات رفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 400). لشکر را با جادۀ سداد و رشاد آورد و مادۀ شطط و خلاف منقطع گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 386) ، زیادت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) : فرمود تا شمار احمد ینالتکین بکردند و شطط جست و مناقشتها رفت تا مالی از وی بستدند. (تاریخ بیهقی چ فیاض 276). در این باب چه باید کرد و صواب چیست ؟ گفتند شططی نخواسته است این جوان اگر وی را بدین اجابت کرده آید فایده ای حاصل شود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 519) ، دوری. (ترجمان القرآن)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تجاوز کردن از حد و مرتبۀ خود و دور شدن از حق و اندازه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). از حد درگذشتن. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 161) (دهار) (از غیاث اللغات) ، ستم کردن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). جور کردن. (غیاث اللغات) (از اقرب الموارد). ظلم کردن بر کسی و دشواری نمودن بر وی. (ناظم الاطباء) ، دور رفتن ستور درچرا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، غلو کردن در بهای چیزی. (از اقرب الموارد) ، سخت گفتن. (ناظم الاطباء). رجوع به شطوط شود، افراط کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شحاط
تصویر شحاط
گریزنده، شتر
فرهنگ لغت هوشیار
بیشروی، بیداد ستمگری، فزونخواهی تجاوز کردن از حد و مرتبه خود دور شدن از حد و مرتبه خویش دور شدن از حق واندازه، جور کردن ستم کردن، دوری کردن از حق، ستم ظلم، زیادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شطط
تصویر شطط
((شَ طَ))
دوری از حق، ستم، ظلم، زیادت
فرهنگ فارسی معین