چوبکی که نزدیک درخت رز نهند تا زمین نگاه دارد آن را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). چوبکی که پهلوی درخت انگور نهند تا بدان بر وادیج خود برآید، مانع. سد. ج، شحوط. (از دزی ج 1 ص 732) ، خط. سطر (نوشته شده). (از دزی ج 1 ص 732). شحطه
چوبکی که نزدیک درخت رز نهند تا زمین نگاه دارد آن را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). چوبکی که پهلوی درخت انگور نهند تا بدان بر وادیج خود برآید، مانع. سد. ج، شحوط. (از دزی ج 1 ص 732) ، خط. سطر (نوشته شده). (از دزی ج 1 ص 732). شحطه
دور شدن. (منتهی الارب) ، تنک کردن مزاج شراب را. (از منتهی الارب) ، ذبح کردن شتر. (از منتهی الارب) ، سبقت نمودن از کسی و دور شدن از آن. (از منتهی الارب) ، چوبی را در پهلوی بیخ رز نهادن تا بدان بر وادیج خود برآید. (منتهی الارب) ، پر کردن اناء. (از منتهی الارب) ، دور شدن از حق و درگذشتن از مرتبۀ خود. (از منتهی الارب) ، رسیدن شتر به نهایت قیمت خود. (منتهی الارب). تجاوز کردن بهای شتر از حق و مرتبه. (از اقرب الموارد) ، ریخ زدن، بانگ کردن مرغ، نیش زدن عقرب، بسیار کردن آب شیر را، بریدن امید. شحط. شحوط. مشحط. (منتهی الارب) ، سرنگون کردن، مکیدن مایه ای بوسیلۀ لوله، کشیدن. بدنبال خود کشیدن بر روی زمین. (از دزی ج 1 ص 732)
دور شدن. (منتهی الارب) ، تنک کردن مزاج شراب را. (از منتهی الارب) ، ذبح کردن شتر. (از منتهی الارب) ، سبقت نمودن از کسی و دور شدن از آن. (از منتهی الارب) ، چوبی را در پهلوی بیخ رز نهادن تا بدان بر وادیج خود برآید. (منتهی الارب) ، پر کردن اناء. (از منتهی الارب) ، دور شدن از حق و درگذشتن از مرتبۀ خود. (از منتهی الارب) ، رسیدن شتر به نهایت قیمت خود. (منتهی الارب). تجاوز کردن بهای شتر از حق و مرتبه. (از اقرب الموارد) ، ریخ زدن، بانگ کردن مرغ، نیش زدن عقرب، بسیار کردن آب شیر را، بریدن امید. شَحط. شحوط. مشحط. (منتهی الارب) ، سرنگون کردن، مکیدن مایه ای بوسیلۀ لوله، کشیدن. بدنبال خود کشیدن بر روی زمین. (از دزی ج 1 ص 732)
ستم. دوری از حق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تجاوز از قدر و حق. (از اقرب الموارد). جور. ظلم. بیدادگری. بیداد. تجاوز. (یادداشت مؤلف). بیداد. (مهذب الاسماء) : اگر نه تریاق لطف مساعی آن صدربزرگوار بودی زهر افاعی شطط بوخالد دمار از مردم برآوردی. (المضاف الی بدایع الازمان ص 17). در اثنای آن خواست تا از راه غلبه و شطط و تهور و تسلط به حجت و بینت... (تاریخ جهانگشای جوینی). در مقدمه شمه ای از این معانی تقریر رفته است یک کس را آماده کند و نهاداو را حقیبۀ انواع تسلط و اقتحام و شطط و انتقام گرداند. (تاریخ جهانگشای جوینی) ، ستیز ولجاج: چون مثال به ابوالحسن سیمجور رسید شطط و غرور زمام تمالک از دست او بستد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 39). در آرزوی شطط و خلاف شمشیر از غلاف بیرون کشیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 212). با غلامان... طریق شطط و مناقشت و تدنق پیش گرفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 163). در امور ملک و حوادث مهمات استیلا می نمود و از سر شطط و جدل سخن می راند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 183). سلطان از کثرت لفظ و سورت شطط ایشان تغافل نمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 332). از سر شطط و تجاهل حرکت کرد و به هرات رفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 400). لشکر را با جادۀ سداد و رشاد آورد و مادۀ شطط و خلاف منقطع گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 386) ، زیادت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) : فرمود تا شمار احمد ینالتکین بکردند و شطط جست و مناقشتها رفت تا مالی از وی بستدند. (تاریخ بیهقی چ فیاض 276). در این باب چه باید کرد و صواب چیست ؟ گفتند شططی نخواسته است این جوان اگر وی را بدین اجابت کرده آید فایده ای حاصل شود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 519) ، دوری. (ترجمان القرآن)
ستم. دوری از حق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تجاوز از قدر و حق. (از اقرب الموارد). جور. ظلم. بیدادگری. بیداد. تجاوز. (یادداشت مؤلف). بیداد. (مهذب الاسماء) : اگر نه تریاق لطف مساعی آن صدربزرگوار بودی زهر افاعی شطط بوخالد دمار از مردم برآوردی. (المضاف الی بدایع الازمان ص 17). در اثنای آن خواست تا از راه غلبه و شطط و تهور و تسلط به حجت و بینت... (تاریخ جهانگشای جوینی). در مقدمه شمه ای از این معانی تقریر رفته است یک کس را آماده کند و نهاداو را حقیبۀ انواع تسلط و اقتحام و شطط و انتقام گرداند. (تاریخ جهانگشای جوینی) ، ستیز ولجاج: چون مثال به ابوالحسن سیمجور رسید شطط و غرور زمام تمالک از دست او بستد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 39). در آرزوی شطط و خلاف شمشیر از غلاف بیرون کشیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 212). با غلامان... طریق شطط و مناقشت و تدنق پیش گرفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 163). در امور ملک و حوادث مهمات استیلا می نمود و از سر شطط و جدل سخن می راند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 183). سلطان از کثرت لفظ و سورت شطط ایشان تغافل نمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 332). از سر شطط و تجاهل حرکت کرد و به هرات رفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 400). لشکر را با جادۀ سداد و رشاد آورد و مادۀ شطط و خلاف منقطع گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 386) ، زیادت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) : فرمود تا شمار احمد ینالتکین بکردند و شطط جست و مناقشتها رفت تا مالی از وی بستدند. (تاریخ بیهقی چ فیاض 276). در این باب چه باید کرد و صواب چیست ؟ گفتند شططی نخواسته است این جوان اگر وی را بدین اجابت کرده آید فایده ای حاصل شود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 519) ، دوری. (ترجمان القرآن)
تجاوز کردن از حد و مرتبۀ خود و دور شدن از حق و اندازه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). از حد درگذشتن. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 161) (دهار) (از غیاث اللغات) ، ستم کردن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). جور کردن. (غیاث اللغات) (از اقرب الموارد). ظلم کردن بر کسی و دشواری نمودن بر وی. (ناظم الاطباء) ، دور رفتن ستور درچرا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، غلو کردن در بهای چیزی. (از اقرب الموارد) ، سخت گفتن. (ناظم الاطباء). رجوع به شطوط شود، افراط کردن. (از اقرب الموارد)
تجاوز کردن از حد و مرتبۀ خود و دور شدن از حق و اندازه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). از حد درگذشتن. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 161) (دهار) (از غیاث اللغات) ، ستم کردن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). جور کردن. (غیاث اللغات) (از اقرب الموارد). ظلم کردن بر کسی و دشواری نمودن بر وی. (ناظم الاطباء) ، دور رفتن ستور درچرا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، غلو کردن در بهای چیزی. (از اقرب الموارد) ، سخت گفتن. (ناظم الاطباء). رجوع به شطوط شود، افراط کردن. (از اقرب الموارد)
بیشروی، بیداد ستمگری، فزونخواهی تجاوز کردن از حد و مرتبه خود دور شدن از حد و مرتبه خویش دور شدن از حق واندازه، جور کردن ستم کردن، دوری کردن از حق، ستم ظلم، زیادن
بیشروی، بیداد ستمگری، فزونخواهی تجاوز کردن از حد و مرتبه خود دور شدن از حد و مرتبه خویش دور شدن از حق واندازه، جور کردن ستم کردن، دوری کردن از حق، ستم ظلم، زیادن