جدول جو
جدول جو

معنی شحدود - جستجوی لغت در جدول جو

شحدود(شُ)
مرد بدخوی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، شحادید
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محدود
تصویر محدود
چیزی که حدونهایت داشته باشد، آنچه برای آن حدومرز تعیین شده باشد، کوچک، مختصر، ویژگی کسی که آزادی ندارد، در علوم ادبی ویژگی قصیده ای که نسیب ندارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حدود
تصویر حدود
حدها، اندازه ها، مقدارها، مرز ها، جمع واژۀ حد
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
از اطراف احاطه شده. پیدا کرده. (منتهی الارب) (آنندراج). حد گذارده شده. اندازه کرده. متناهی. (یادداشت مرحوم دهخدا) : و عدد این رودهای صناعی نه محدود است که اندر آن به هر زمانی زیادت و نقصان افتد. (حدودالعالم چ دانشگاه ص 38) ، معین. معلوم: و لکل امری فی الدنیا نفس معدود و اجل محدود. (تاریخ بیهقی چ مشهد ص 251).
این جهان محدود و آن خود بیحد است
نقش و صورت پیش آن معنی سد است.
مولوی.
هر چیز که محدود بود شکل پذیرد.
قاآنی.
، اندک. کم: فلان درآمدی محدود دارد، کم درآمد است، که قوه بسط و تصرف در شنوده ها و دانسته ها ندارد. (منتهی الارب) ، ممنوع از خیر و شر، و اصل معنای این لغت منع است، محروم. (اقرب الموارد). محروم از بخت و نیکی. (منتهی الارب). بی روزی. (مهذب الاسماء) ، حدزده. (مهذب الاسماء) (آنندراج) ، در اصطلاح نحویین اطلاق بر قسمی از ظرف موقت شود. مقابل مبهم، در اصطلاح نحویین اطلاق بر قسمی از مفعول مطلق موسوم به موقت گردد. مقابل مبهم. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نام رودی است در خاک عراق در نزدیکی انبار در جانب غربی آن که به دستور خیزران آن را حفر کردند و نامش مریان است و چون هرطایفه ای جهتی از آن را برای خویش حدی قرار داده است این نام به روی اطلاق کرده اند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
اندازه کرده، متناهی، حد گذارده شده، آنچه برای آن حد و مرز تعیین شده باشد، محروم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدود
تصویر حدود
نواحی، اطراف، حوالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدود
تصویر حدود
((حُ))
جمع حد، اندازه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محدود
تصویر محدود
((مَ))
دارای حد و مرز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حدود
تصویر حدود
نزدیک، پیرامون، نزدیک به
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محدود
تصویر محدود
اندک، کران مند، کرانه پذیر
فرهنگ واژه فارسی سره
بسته، تحدیدشده، متناهی، محصور، اندک، کم، قصیر، کوتاه، تنگ
متضاد: بی پایان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از محدود
تصویر محدود
محدودٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از محدود
تصویر محدود
Closeminded, Finite, Limited, Limitedly, Restrained, Sparing, Inhibited
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از محدود
تصویر محدود
étroit d'esprit, fini, inhibé, limité, de manière limitée, retenu, parcimonieux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از محدود
تصویر محدود
ograniczony umysłowo, skończony, zahamowany, ograniczony, ograniczenie, powściągliwy, oszczędny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از محدود
تصویر محدود
ใจแคบ , จำกัด , ถูกระงับ , จำกัด , อย่างจำกัด , ยับยั้ง , ประหยัด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از محدود
تصویر محدود
mente fechada, finito, inibido, limitado, limitadamente, contido, frugal
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از محدود
تصویر محدود
engstirnig, endlich, gehemmt, begrenzt, zurückhaltend, sparsam
دیکشنری فارسی به آلمانی
محدودکننده، محدود است، محدود
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از محدود
تصویر محدود
تنگ ذہن , محدود , محجوزٌ , محدود , محدود طور پر , محتاط , محدود
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از محدود
تصویر محدود
সংকীর্ণ মন , সসীম , অবরুদ্ধ , সীমিত , সীমিতভাবে , নিয়ন্ত্রিত , মিতব্যয়ী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از محدود
تصویر محدود
dar kafalı, sınırlı, engellenmiş, sınırlı bir şekilde, tutumlu
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از محدود
تصویر محدود
mawazo finyu, finiti, kuzuiwa, mdogo, kwa ukomo, kukandamiza, akima
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از محدود
تصویر محدود
ограниченный , конечный , подавленный , ограниченно , сдержанный , экономный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از محدود
تصویر محدود
思考が狭い , 有限の , 抑制された , 限られた , 制限的に , 控えめな , 節約的
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از محدود
تصویر محدود
思想狭隘的 , 有限的 , 抑制的 , 有限地 , 克制的 , 节约的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از محدود
تصویر محدود
צר מחשבתית , סופי , מנותק , מוגבל , באופן מוגבל , מרוסן , חסכוני
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از محدود
تصویر محدود
sempit pikiran, terbatas, terhalang, secara terbatas, terkontrol, hemat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از محدود
تصویر محدود
संकीर्ण विचार , सीमित , अवरुद्ध , सीमित रूप से , प्रतिबंधित , मितव्ययी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از محدود
تصویر محدود
di mentalità chiusa, finito, inibito, limitato, limitatamente, contenuto, parsimonioso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از محدود
تصویر محدود
de mente cerrada, finito, inhibido, limitado, limitadamente, contenido, frugal
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از محدود
تصویر محدود
gesloten van geest, eindig, belemmerd, beperkt, terughoudend, zuinig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از محدود
تصویر محدود
обмежений , скінченний , обмежено , стриманий , ощадливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از محدود
تصویر محدود
사고가 좁은 , 유한한 , 억제된 , 제한된 , 제한적으로 , 억제된 , 절약적인
دیکشنری فارسی به کره ای