جدول جو
جدول جو

معنی شجیرات - جستجوی لغت در جدول جو

شجیرات
(شَ)
دهی از دهستان رغیوه بخش رامهرمز شهرستان اهواز. دارای 200 تن سکنه. آب آن از چاه و محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیرات
تصویر شیرات
(دخترانه)
آواز، ترانه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شمیران
تصویر شمیران
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی و جزو سپاه پیران ویسه در زمان افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مجارات
تصویر مجارات
با هم رفتن، هم قدم شدن، با یکدیگر برابری کردن، با یکدیگر سخن گفتن
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
جمع واژۀ شعیره. (یادداشت مؤلف). رجوع به شعیره شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
از بلوکات ولایت کاشان است. عده قری 23 و مساحت 20 فرسخ، و جمعیت 17023 نفر و مرکز آن آران است. حد شمالی دریای نمک، حد شرقی نطنز، حد جنوبی جوشقان استرک و حد غربی آن خاک قم است. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 404)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قصیره. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قصیره شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
جمع زئیر. (از قاموس عثمانی).
- زئیرات احتکاکی، صدای حاصل از احتکاک دو غشاء. (از قاموس عثمانی).
- زئیرات جرشی، صوتی شبیه به رنده کردن که از بدن شنیده میشود. (از قاموس عثمانی).
- زئیرات شریانیه (درطب) ، آوازی است که از جریان خون در شریان (در حال بیماری مخصوصی که عارض شریان شود) شنیده میشود. (از قاموس عثمانی).
- زئیرات صفیریه (در طب) ، آوازی شبیه به صدای صفیر. (از قاموس عثمانی).
- زئیرات طبیعی (در طب) ، آوازی که در حال صحت از قلب و ریه استماع میشود. (از قاموس عثمانی).
- زئیرات غیرطبیعی (در طب) ، آوازی که در حال بیماری از قلب و ریه بگوش میرسد. (از قاموس عثمانی).
- زئیرات قلبی (در طب) ، آوازهائی که از حرکات قلب تولید میشود. (از قاموس عثمانی).
- زئیرات مبردی،آوازهایی است شبیه صدای سوهان. (از قاموس عثمانی).
- زئیرات منشاری (در طب) ، آوازهائی که شبیه به صدای اره تولید میگردد. (از قاموس عثمانی). زئیرات موسیقیه، صدایی شبیه بصدای کبوتر. (از قاموس عثمانی).
- زئیرات نفخیه، صدایی مانند آواز حاصل از دمیدن. (از قاموس عثمانی)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از دهستان اشکور پائین بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقعدر 35 هزارگزی جنوب رودسر و 18 هزارگزی رحیم آباد. کوهستانی و هوای آن سرد است. 371 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، بنشن، ارزن، گردو و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن مالرو و صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(تَ غَیْ یُ)
مأخوذ از تازی، تغییرات و تبدلات و خشم و غضب بسیار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از قبایل مغول بعد چنگیز. رجوع به تاریخ غازان و تاریخ جهانگشای ج 1 ص 28 و ج 2 ص 242 و حبیب السیر شود
لغت نامه دهخدا
(اُ جَ)
وادی است قبیلۀ طی را و آن دارای انجیر و نخل است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حظیره. رجوع به حظیره شود
لغت نامه دهخدا
(حَ جَ یْ)
یاقوت گوید: در آن منزلی است اوس بن مغراء شاعر را. و نیز در معجم البلدان و در مراصد الاطلاع آمده است: اکیمات کن لرجل یقال له حجر من بنی سعد، هاجر الی النبی فاختط له الحجیریات و ما حولها
لغت نامه دهخدا
(بُو)
دهی از دهستان لیراوی بخش دیلم است که در شهرستان بوشهر واقع است. و 389 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ ری یا)
دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر. سکنۀ آن 482 تن. محصول عمده غلات است. راه اتومبیل رو دارد. ساکنان از طایفۀ حمید هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
مربوط به شاعران به شیوه گویندگان: جنبه شاعرانه، همچون شاعران به سبک شاعران: شاعرانه سخن می گوید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجریات
تصویر تجریات
جمع تجری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایرات
تصویر سایرات
جمع سایره، سیارات ستارگان گردنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دایرات
تصویر دایرات
جمع دایره (دائره) حوادث پیش آمدها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحیرات
تصویر تحیرات
جمع تحیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطیرات
تصویر تطیرات
جمع تطیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشویرات
تصویر تشویرات
جمع تشویر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغیرات
تصویر تغیرات
جمع تغیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفجیرات
تصویر تفجیرات
جمع تفجیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجذیرات
تصویر تجذیرات
جمع تجذیر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع شائعه، سرت ها (اخبارراست و دروغ) مونث شایع خبری که شیوع یافته (راست یا دروغ)، جمع شایعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجبیرات
تصویر تجبیرات
جمع تجبیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغیرات
تصویر مغیرات
جمع مغیره، وستان، ورتیدگان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مشجره، تبار سروان جمع مشجره (مشجر)، کتبی که در آنها ضبط نسب سادات را بر سبیل تشجیر درج میکردند نسب نامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجارات
تصویر مجارات
با هم رفتن، با هم برابری کردن، با یکدیگر سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجبرات
تصویر تجبرات
جمع تجبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعریات
تصویر شعریات
جوجه های کرکس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجارات
تصویر مجارات
((مُ))
با هم رفتن، با هم برابری کردن، با یکدیگر سخن گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شایعات
تصویر شایعات
((یِ))
جمع شایعه، خبرهای شیوع یافته (راست یا دروغ)
فرهنگ فارسی معین