جدول جو
جدول جو

معنی شجن - جستجوی لغت در جدول جو

شجن
حزن، اندوه، شاخه های درهم پیچیدۀ درخت، شاخه و شعبه از هر چیز
تصویری از شجن
تصویر شجن
فرهنگ فارسی عمید
شجن
(تَنْ)
اندوهگین شدن. (منتهی الارب) (المصادر زوزنی) (از اقرب الموارد). شجون. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به شجون شود
لغت نامه دهخدا
شجن
(تَنْ یَ)
بازداشتن حاجت کسی را از کاری. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، اندوهگین کردن کسی را از کاری. (منتهی الارب). اندوهگین کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (از اقرب الموارد). شجون. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به شجون شود
لغت نامه دهخدا
شجن
(شَ)
راه وادی یا راه در اعلای وادی. (منتهی الارب). ج، شجون
لغت نامه دهخدا
شجن
(شُ / شِ)
جمع واژۀ شجنه. (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به شجنه شود
لغت نامه دهخدا
شجن
اندوه، حزن
تصویری از شجن
تصویر شجن
فرهنگ لغت هوشیار
شجن
((شَ جَ))
اندوه، شاخه
تصویری از شجن
تصویر شجن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
به یاد آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، بهم درشدن درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بهم درآمدن و در یکدیگر شدن شاخه های درخت. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، غمگین شدن بر کسی. (از متن اللغه). اندوهگین شدن. (از المنجد) ، تحرک. (متن اللغه) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(شُ جُ)
جمع واژۀ شجنه. (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به شجنه شود
لغت نامه دهخدا
(شُ جِ)
جمع واژۀ شجنه. (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به شجنه شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
جمع واژۀ شجنه. (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به شجنه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ نَ)
شاخ از هر چیزی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شجنه. (منتهی الارب). شجنه. (منتهی الارب) ، بیخهای درخت درهم پیچیده. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شِ نَ)
ابن عطاردبن عوف بن کعب بن زید منات است. (منتهی الارب). بطنی است منسوب به شجنه بن عطاردبن عوف بن کعب و از جمله بلاد ایشان، الحجزاء است. (از معجم قبایل العرب ج 2)
لغت نامه دهخدا
(شِ نَ)
شاخ از هر چیزی. (منتهی الارب). شجنه. (منتهی الارب). شجنه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
محمد بن حسن بن علی بن احمد بن ناصر بن عبدالله بن علی بن احمد بن اسماعیل شجنی ذماری، مورخ، ادیب و شاعر است و در سال 1200 هجری قمری یا بعد از این سال بدنیا آمد و در سال 1286 هجری قمری درگذشت. الاقتصار فی التراجم از اوست. (از معجم المؤلفین ج 9 ص 201)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شحن
تصویر شحن
بارکردن بارگیری، پرکردن، دوراندن کینه ورزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبن
تصویر شبن
نزدیک گردیدن، پرگوشتی درکودک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجی
تصویر شجی
اندوهگین نگران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجه
تصویر شجه
شکستگی درسر و روی زخم سر سرشکستگی جراحت سر، جمع شجاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجون
تصویر شجون
اندوهگین شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجو
تصویر شجو
گریستن، نیاز، اندوه، اندوهاندن، شادانیدن ازواژگان دوپهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شسن
تصویر شسن
صدف، که گوش ماهی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجع
تصویر شجع
برتری در دلیری نیرومندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شزن
تصویر شزن
کناره سوی زی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جشن
تصویر جشن
شادی و عیش و کامرانی، عید، بزم، سور، مهمانی، ضیافت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ششن
تصویر ششن
پارسی تازی گشته ششن (معلوم کردن عیار طلا و نقره) شش سری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاجن
تصویر شاجن
دشت در پارسی پهلوی دشت به زمین پر درخت گفته می شود، اندوهگین
فرهنگ لغت هوشیار
کار و حال، خوی طبیعی، امر بزرگ و مهم، سپاوه داب، فراخور فربر، پایگاه کار حال، امر بزرگ امر مهم جمع شئون (شوء ون)، جمع الجمع شئونات. در شئامت. در حق درباره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجن
تصویر تجن
نهری که از رود جدا کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجن
تصویر سجن
زندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجن
تصویر دجن
باران پیاپی روز بارانی، تاریکی انبوه، تاریکی ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجن
تصویر حجن
کجی خمیدگی خماندن، باز گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شدن
تصویر شدن
سپری کردن، گذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جشن
تصویر جشن
عید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شان
تصویر شان
بزرگی
فرهنگ واژه فارسی سره