عشاب. حشایشی. گیاهشناس. دانشمند که به کار تحقیق درباره درختان اشتغال داشته باشد. ج، شجارون. (از ذیل اقرب الموارد). نباتی: وهوالذی یسمیه شجارونا بالاندلس بالقرنفلیه. (ابن البیطار در شرح کلمه زهره) ، گیاه فروش. (یادداشت مؤلف) : وقد یبیع شجار و الاندلس اصل... علی انه البهمن الابیض. (ابن البیطار). لکلرک در موضعی میگوید این کلمه مصحف سحار است و سحار به معنی نباتی است. (یادداشت مؤلف)
عشاب. حشایشی. گیاهشناس. دانشمند که به کار تحقیق درباره درختان اشتغال داشته باشد. ج، شجارون. (از ذیل اقرب الموارد). نباتی: وهوالذی یسمیه شجارونا بالاندلس بالقرنفلیه. (ابن البیطار در شرح کلمه زهره) ، گیاه فروش. (یادداشت مؤلف) : وقد یبیع شجار و الاندلس اصل... علی انه البهمن الابیض. (ابن البیطار). لکلرک در موضعی میگوید این کلمه مصحف سحار است و سحار به معنی نباتی است. (یادداشت مؤلف)
چوب هوده. (منتهی الارب). چوب هودج. (از اقرب الموارد). چوب هوده و کجاوه. (ناظم الاطباء) ، مرکبی است بی پوشش کوچک از هوده و کجاوه. ج، شجر. (منتهی الارب). مرکبی است کوچکتر از هودج، بی پوشش. و گفته اند که شجار محفه است مادام که سایه بان و قبه داشته باشد و اگر سایه بان و پوشش داشت، هودج باشد. (از اقرب الموارد)
چوب هوده. (منتهی الارب). چوب هودج. (از اقرب الموارد). چوب هوده و کجاوه. (ناظم الاطباء) ، مرکبی است بی پوشش کوچک از هوده و کجاوه. ج، شُجُر. (منتهی الارب). مرکبی است کوچکتر از هودج، بی پوشش. و گفته اند که شجار محفه است مادام که سایه بان و قبه داشته باشد و اگر سایه بان و پوشش داشت، هودج باشد. (از اقرب الموارد)
پشتیبان تخت که بدان تخت را استوار کنند، میخ پایۀ تخت، مترس در. (منتهی الارب). چوبی که پشت در گذارند. (از اقرب الموارد) ، چوب چاه، داغی است مر شتر را، چوبی که در دهان بزغاله کنند تا شیر نمکد. (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). ج، شجر. (اقرب الموارد) ، سه پایه که جامه بر آن افکنند. (مهذب الاسماء) جمع واژۀ شجر. (اقرب الموارد). رجوع به شجر شود، جمع واژۀ شجر. (اقرب الموارد). رجوع به شجر شود
پشتیبان تخت که بدان تخت را استوار کنند، میخ پایۀ تخت، مترس در. (منتهی الارب). چوبی که پشت در گذارند. (از اقرب الموارد) ، چوب چاه، داغی است مر شتر را، چوبی که در دهان بزغاله کنند تا شیر نمکد. (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). ج، شُجُر. (اقرب الموارد) ، سه پایه که جامه بر آن افکنند. (مهذب الاسماء) جَمعِ واژۀ شَجر. (اقرب الموارد). رجوع به شَجْر شود، جَمعِ واژۀ شَجَر. (اقرب الموارد). رجوع به شجر شود
زیرک باهوش، چالاک چابک، کسی که در دکان نانوایی نان بتنور زند، مردی جست و چابک که با لباس مخصوص پیشاپیش شاهان و امیران رود و یا نامه ای را به سرعت به مقصد رساند پیاده چالاک. باهوش زیرک آب زیر کاه، فرومایه، دشنه کش چاغو کش شترنگباز، منگیا گر منگورز (قمار باز)، جمع شاطر، نوندان نانگیران
زیرک باهوش، چالاک چابک، کسی که در دکان نانوایی نان بتنور زند، مردی جست و چابک که با لباس مخصوص پیشاپیش شاهان و امیران رود و یا نامه ای را به سرعت به مقصد رساند پیاده چالاک. باهوش زیرک آب زیر کاه، فرومایه، دشنه کش چاغو کش شترنگباز، منگیا گر منگورز (قمار باز)، جمع شاطر، نوندان نانگیران