جدول جو
جدول جو

معنی شجار - جستجوی لغت در جدول جو

شجار
(شِ)
نام موضعی است در شعر الاعشی. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
شجار
(شِ)
نام شاعری است از کنده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
شجار
(شَجْ جا)
عشاب. حشایشی. گیاهشناس. دانشمند که به کار تحقیق درباره درختان اشتغال داشته باشد. ج، شجارون. (از ذیل اقرب الموارد). نباتی: وهوالذی یسمیه شجارونا بالاندلس بالقرنفلیه. (ابن البیطار در شرح کلمه زهره) ، گیاه فروش. (یادداشت مؤلف) : وقد یبیع شجار و الاندلس اصل... علی انه البهمن الابیض. (ابن البیطار). لکلرک در موضعی میگوید این کلمه مصحف سحار است و سحار به معنی نباتی است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
شجار
(شَ / شِ)
چوب هوده. (منتهی الارب). چوب هودج. (از اقرب الموارد). چوب هوده و کجاوه. (ناظم الاطباء) ، مرکبی است بی پوشش کوچک از هوده و کجاوه. ج، شجر. (منتهی الارب). مرکبی است کوچکتر از هودج، بی پوشش. و گفته اند که شجار محفه است مادام که سایه بان و قبه داشته باشد و اگر سایه بان و پوشش داشت، هودج باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شجار
(شِ)
پشتیبان تخت که بدان تخت را استوار کنند، میخ پایۀ تخت، مترس در. (منتهی الارب). چوبی که پشت در گذارند. (از اقرب الموارد) ، چوب چاه، داغی است مر شتر را، چوبی که در دهان بزغاله کنند تا شیر نمکد. (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). ج، شجر. (اقرب الموارد) ، سه پایه که جامه بر آن افکنند. (مهذب الاسماء)
جمع واژۀ شجر. (اقرب الموارد). رجوع به شجر شود، جمع واژۀ شجر. (اقرب الموارد). رجوع به شجر شود
لغت نامه دهخدا
شجار
تخت روان بیمارکش، دهان بند، داغ برشتر
تصویری از شجار
تصویر شجار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشجار
تصویر اشجار
شجرها، درخت ها، جمع واژۀ شجر
فرهنگ فارسی عمید
(وَ اَ)
رویانیدن زمین درخت را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
به لغت زند و پازند به معنی درخت باشد که عربان شجر گویند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ شجر. درختان.
لغت نامه دهخدا
تصویری از شجاج
تصویر شجاج
سرهم راشکستن گرد نیو دلیر، گرزه مار، ازچهره های سپهری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجرا
تصویر شجرا
درختستان بیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجام
تصویر شجام
سرمای سختی باشد که درختان را بخشکاند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجاع
تصویر شجاع
دلیر و پر دل، قویدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجاب
تصویر شجاب
جمع شجب، بلندها درازها، سربنشیشه چوب پنبه، چوب رختی دارچوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمار
تصویر شمار
حساب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکار
تصویر شکار
قصد کشتن آدمی یا حیواناتی را، صید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجیر
تصویر شجیر
درختناک پردرخت، بیگانه، شمشیر، دوست پست ناجور، هیچکاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقار
تصویر شقار
ماهی گوشتخوار ماهی کوهاندار، آلاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنجار
تصویر شنجار
پارسی تازی گشته شنگار از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعار
تصویر شعار
نشان و علامت، و بمعنی لباس زیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آجار
تصویر آجار
جمع اجر بمعنی مزد
فرهنگ لغت هوشیار
قلیایی که از اشنان گرفته میشود و در صابون پزی به کار میرود، نوشادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرار
تصویر شرار
پاره آتش که برجهد
فرهنگ لغت هوشیار
زیرک باهوش، چالاک چابک، کسی که در دکان نانوایی نان بتنور زند، مردی جست و چابک که با لباس مخصوص پیشاپیش شاهان و امیران رود و یا نامه ای را به سرعت به مقصد رساند پیاده چالاک. باهوش زیرک آب زیر کاه، فرومایه، دشنه کش چاغو کش شترنگباز، منگیا گر منگورز (قمار باز)، جمع شاطر، نوندان نانگیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجار
تصویر تجار
بازرگانها، تاجرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجار
تصویر حجار
سنگ تراش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پجار
تصویر پجار
پج پژ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشجار
تصویر اشجار
جمع شجر، درختان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنار
تصویر شنار
ننگ و رسوایی کبک رومی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشجار
تصویر اشجار
جمع شجر، درختان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شمار
تصویر شمار
تعداد، جمعیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نجار
تصویر نجار
چوبکار، درودگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شجاع
تصویر شجاع
دلیر، شیردل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تجار
تصویر تجار
بازرگانان، سوداگران
فرهنگ واژه فارسی سره