جدول جو
جدول جو

معنی شترک - جستجوی لغت در جدول جو

شترک
مصغر شتر، شتر کوچک، شتربچه، خیزاب، موج دریا
تصویری از شترک
تصویر شترک
فرهنگ فارسی عمید
شترک
(شُ تُ رَ)
اشترک. مصغر شتر. (انجمن آرا). شتر کوچک و خرد، موج، اعم از موج دریا و غیره. (برهان). موج باشد و آن را اشترک نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری). موج. (انجمن آرا) (آنندراج). موج باشد و آن را اشترک نیز گویند. (فرهنگ نظام). خیزآب. کوهۀ آب، آدمی را گویند که خود را به صورت شتر و گوسفند و گاو و مانند آن بسازد. (از برهان). و رجوع به اشترک شود
لغت نامه دهخدا
شترک
(شُ تُ رَ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان قزوین. دارای 255 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و جالیز است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
شترک
شتر کوچک شتر بچه
تصویری از شترک
تصویر شترک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشترک
تصویر مشترک
ویژگی چیزی که مال چند نفر باشد، آنچه چند نفر در آن سهم داشته باشند و همه از آن بهره ببرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشترک
تصویر اشترک
شتر کوچک، شتربچه، خیزآب، موج دریا، برای مثال روان شد سپاه پرآشوب سیل / در آن اشترک اشتران خیل خیل (هاتفی - لغتنامه - اشترک)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
آنکه در مالی یا ملکی با دیگری شریک است
فرهنگ فارسی عمید
(اَ دَ زَ دَ / دِ)
اشترکش. جزار. نحار. جزیر. که شتر را نحر کند. کسی که شترنحر میکند. (یادداشت مؤلف). قصاب. قاصب. هبهبی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجوع به اشترکش شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اشترک
تصویر اشترک
اشق. اشتر کوچک شتربچه
فرهنگ لغت هوشیار
راه عام، دارای شریک و شریک دار، چیزی که مال چند نفر باشد چند همبایه، چند واره چند مانک واژه ای که چند مانک یا آرش دارد چون: شیر همباز همباغ هنباز انباز، همبست آنچه متعلق بچند تن باشد، لفظی که دو معنی یا زیاده از دو معنی دارد و آن لفظ رابرای هریک از آن معانی وضع کرده باشند و علاقه ای از علاقه های مجاز در آن یافته نشود مثل جاریه که بمعنی کنیز و آفتاب و کشتی است عین که معانی متعدد دارد. کسی که در مالی یا ملکی با دیگری شریک است، کسی که روزنامه یا مجله ای را آبونه است، جمع مشترکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
((مُ تَ رَ))
دارای شریک، شریک دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
((مُ تَ رِ))
شریک و انباز در چیزی، کسی که روزنامه یا مجله ای را آبونه است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشترک
تصویر اشترک
((اُ تِ رَ))
شتر کوچک، شتربچه، خیزآب، موج دریا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
خریدار، میانوند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اشترک
تصویر اشترک
آلپاکا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
Concerted, Joint, Mutual, Subscriber
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
concerté, commun, mutuel, abonné
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
সমন্বিত , যৌথ , পারস্পরিক , গ্রাহক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
iliyopangwa, la pamoja, ya pande zote, mteja
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
מתואם , משותף , מִשְׁתַּפֵּל , מָנוּי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
協調された , 共同の , 相互の , 購読者
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
协调的 , 联合的 , 共同的 , 订户
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
협력된 , 공동의 , 상호의 , 구독자
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
ortaklaşa, ortak, karşılıklı, abone
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
terpadu, bersama, saling, pelanggan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
abgestimmt, gemeinsam, Abonnent
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
संयुक्त , संयुक्त , आपसी , ग्राहक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
concertato, comune, reciproco, abbonato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
concertado, conjunto, mutuo, suscriptor
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
gezamenlijk, wederzijds, abonnee
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
узгоджений , спільний , взаємний , підписник
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
согласованный , совместный , взаимный , подписчик
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
uzgodniony, wspólny, wzajemny, subskrybent
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
conjunto, mútuo, assinante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
ที่ตกลงกัน , ร่วมกัน , ซึ่งกันและกัน , สมาชิก
دیکشنری فارسی به تایلندی