جدول جو
جدول جو

معنی شتابیدنی - جستجوی لغت در جدول جو

شتابیدنی
(شِ دَ)
درخور شتابیدن. سزاوار تعجیل
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشتابیدن
تصویر اشتابیدن
شتافتن، شتاب کردن، عجله کردن، شتابیدن، تند رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شتابیدن
تصویر شتابیدن
شتافتن، شتاب کردن، عجله کردن، شتابیدن، تند رفتن
فرهنگ فارسی عمید
(شِ زَ دَ /دِ)
حالت و چگونگی شتاب زده. دست پاچگی. استعجال. مقابل آهستگی و نرمی. مقابل تأنی. تعجیل و عجله. چالاکی. عجلۀ بسیار. (ناظم الاطباء). تعجرف. خدب. رهق. عجرفه. قاهره. قهیره. قهمزا. نمل. نملان. هوج. (منتهی الارب) :
اگر از گران سنگی و آهستگی نکوهیده گردی دوست تر دارم که از سبکساری و شتابزدگی. (منتخب قابوسنامه ص 5). عواقب شتابزدگی و خواتم ترکی تأنی ندامت و غرامت بود. (سندبادنامه ص 154). شتابزدگی کار شیطان است و بی خبری ازباب نادانی. (مرزبان نامه). گفت شتابزدگی از شیطان است مگردر پنج چیز: طعام پیش مهمان نهادن و تجهیز مردگان ونکاح دختران بالغه و گزاردن وام و توبه گناهان. (تذکرهالاولیاء عطار)
لغت نامه دهخدا
(شِ بَ دَ / دِ)
تعجیل. عمل شتابنده. حالت و کیفیت شتابنده. مقابل آهستگی:
به کاری که غم را دهی بستگی
شتابندگی کن نه آهستگی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سِ دَ)
آنچه یا آن کسی که لایق ستایش باشد. رجوع به ستاییدن و ستاییدنی شود
لغت نامه دهخدا
(نَ تُمْ دَ)
که تنبیدنی و خراب شدنی نیست. که محکم اساس و استوار است. مقابل تنبیدنی
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ دَ)
چالاکی کردن. عجله نمودن. شتافتن. به عجله و به سرعت کاری کردن. (ناظم الاطباء). شتافتن. (از فرهنگ نظام). نسل. نسلان. (تاج المصادر بیهقی). شتاب کردن. عجله کردن:
شتابید گنجور و صندوق جست
بیاورد پویان به مهر درست.
فردوسی.
به زندان شتابید پس آبدار
رخ از خرمی چون گل اندر بهار.
فردوسی.
همان به که ما را بدین جای جنگ
شتابیدن آید به جای درنگ.
فردوسی.
من ایدون چو بازم که زی تو شتابم
اگر چند از دست خود برپرانی.
منوچهری.
ز نادان گریزی به دانا شتابی
ز محنت رهانی، به دولت رسانی.
منوچهری.
سپهبد شتابید نزدیک ماه
زمانی برآسود و برداشت راه.
اسدی.
چو از نیمه خم یافت بالای روز
به خاور شتابید گیتی فروز.
اسدی.
بر بد مشتاب ازیرا شتاب
بر بدی از سیرت اهریمنی است.
ناصرخسرو.
- شتابیدن بر کسی، فرط. فروط. فرطان. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شتابزدگی
تصویر شتابزدگی
تعجیل عجله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتابیدن
تصویر شتابیدن
عجله کردن، تند رفتن به عجله حرکت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتابیدن
تصویر اشتابیدن
شتافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتابیدن
تصویر شتابیدن
((ش دَ))
شتافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شتابیدن
تصویر شتابیدن
ابکار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شتابزدگی
تصویر شتابزدگی
تسرّعٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از شتابزدگی
تصویر شتابزدگی
Hastiness, Impetuousness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شتابزدگی
تصویر شتابزدگی
précipitation, impétuosité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شتابزدگی
تصویر شتابزدگی
慌て , 衝動性
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شتابزدگی
تصویر شتابزدگی
جلدبازی , جلدبازی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از شتابزدگی
تصویر شتابزدگی
তাড়াহুড়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از شتابزدگی
تصویر شتابزدگی
ความรีบเร่ง , ความหุนหันพลันแล่น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شتابزدگی
تصویر شتابزدگی
haraka, upesi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شتابزدگی
تصویر شتابزدگی
acelecilik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شتابزدگی
تصویر شتابزدگی
terburu-buru, kegesitan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شتابزدگی
تصویر شتابزدگی
חפזון , פְּזִיזוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شتابزدگی
تصویر شتابزدگی
서두름 , 성급함
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شتابزدگی
تصویر شتابزدگی
जल्दीबाज़ी , उतावला
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شتابزدگی
تصویر شتابزدگی
haastigheid, onstuimigheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شتابزدگی
تصویر شتابزدگی
fretta, impetuosità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شتابزدگی
تصویر شتابزدگی
pressa, impetuosidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شتابزدگی
تصویر شتابزدگی
急躁 , 冲动
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شتابزدگی
تصویر شتابزدگی
pośpiech, porywczość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شتابزدگی
تصویر شتابزدگی
поспішність , імпульсивність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شتابزدگی
تصویر شتابزدگی
Hastigkeit, Ungestüm
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شتابزدگی
تصویر شتابزدگی
поспешность , стремительность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شتابزدگی
تصویر شتابزدگی
prisa, impetuosidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی