چالاکی کردن. عجله نمودن. شتافتن. به عجله و به سرعت کاری کردن. (ناظم الاطباء). شتافتن. (از فرهنگ نظام). نَسل. نَسلان. (تاج المصادر بیهقی). شتاب کردن. عجله کردن: شتابید گنجور و صندوق جست بیاورد پویان به مهر درست. فردوسی. به زندان شتابید پس آبدار رخ از خرمی چون گل اندر بهار. فردوسی. همان به ْ که ما را بدین جای جنگ شتابیدن آید به جای درنگ. فردوسی. من ایدون چو بازم که زی تو شتابم اگر چند از دست خود برپرانی. منوچهری. ز نادان گریزی به دانا شتابی ز محنت رهانی، به دولت رسانی. منوچهری. سپهبد شتابید نزدیک ماه زمانی برآسود و برداشت راه. اسدی. چو از نیمه خم یافت بالای روز به خاور شتابید گیتی فروز. اسدی. بر بد مشتاب ازیرا شتاب بر بدی از سیرت اهریمنی است. ناصرخسرو. - شتابیدن بر کسی، فرط. فروط. فرطان. (تاج المصادر بیهقی)