جدول جو
جدول جو

معنی شتابروی - جستجوی لغت در جدول جو

شتابروی
(شِ رَ وی)
عمل شتاب رو، تندروی. تیزپایی. سبک پایی. جرهده. جفز. طقو. کتفان. کضکضه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
شتابروی
تندروی، تیزپایی، شتاب کننده
تصویری از شتابروی
تصویر شتابروی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ پَ)
شتاب رونده. که شتابد. که شتابنده باشد. که تعجیل کند، تیزگام سبکپای. تندرو. (از ناظم الاطباء). أفوف. خذروف. خفیدد. دلاثم. شمشلیق. عملّس. قسقاس. لذلاذ. مئلب. مهذف. هذف. هذّاف. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
محمد بن شعیب بن شابور النیسابوری از اهل دمشق است، عده ای از محدثان شام از وی حدیث شنیده اند، رحیم و عباس بن ولیدبن مربد و دیگران از او روایت کرده اند، (انساب سمعانی)
ابوسلیمان داود بن سابورالمکی، از مجاهد و عطاء سماع کرد، ابن عیینه و داود بن عبدالرحمان از او روایت کرده اند، (انساب سمعانی از الاسماء)
عثمان بن شابور، از ابووایل شقیق بن سلمه روایت کرده است، (انساب سمعانی از الاسماء)
لغت نامه دهخدا
شاه سیما، شاه شکل، شبیه به شاه، زیباروی، که رویی چون شاه دارد، شکوهمند:
بپرسید و گفتش چه مردی بگوی
که هم شاه شاخی و هم شاهروی،
فردوسی،
چه مردی بدو گفت با من بگوی
که هم شاهخوئی و هم شاهروی،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ)
عمل شبرو. سیر در شب. رفتن به هنگام تاریکی جهان پس از غروب کردن خورشید: دلج، شبروی اول شب است و دلجه، شبروی آخر شب. (منتهی الارب) :
شبروی کرده کلنگ آسا همه شاهین دلان
چون قطا سیمرغ را از آشیان انگیخته.
خاقانی.
- لباس شبروی، لباس و جامه که دزدان یا عیاران یا آنان که خواهند به شب کارهای شگرف کنند و ناشناس مانند به تن کنند: امیرارسلان گفت: پدر یک دست لباس شبروی میخواهم. (امیرارسلان چ محجوب ص 141)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
شتاب. شتابی کردن. شتاب کردن. و ظاهراً این صورت با این معنی در فارسی گویان هند متداول بوده است و در منتهی الارب بسیار دیده میشود. (یادداشت مؤلف). زود و جلد. به طور عجله. شتاب و زودی. (ناظم الاطباء). جد. دلهثه. شماص. عسجمه. فود. مشمشه. وزام. وشاک. وفز. وفض. هذلبه. همرجه. هملقه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
به شب راه رفتن یا سفر کردن، شب بیداری، پارسایی زهد، شبگردی داروغگی، دزدی راهزنی، عیاری. یا جامه (لباس) شبروی. لباسی که برای عملیات به تن کنند: (امیر ارسلان گفت که پدر یک دست لباس شبروی میخواهم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتابی
تصویر شتابی
زمستانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبروی
تصویر شبروی
((~. رَ))
شبگردی، در شب سفر کردن، شب زنده داری، پارسایی، راه زنی، دزدی، عیاری
فرهنگ فارسی معین
توانایی، قدرت
فرهنگ گویش مازندرانی