جدول جو
جدول جو

معنی شتاب - جستجوی لغت در جدول جو

شتاب
عجله و تندی در کار و حرکت، چالاکی و سرعت، (بن مضارع شتافتن) شتافتن
شتاب گرفتن: شتاب کردن، عجله کردن
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
فرهنگ فارسی عمید
شتاب
جستن و خواستن امری پیش از وقت آن، عجله، دستپاچگی، تندی، تعجیل
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
فرهنگ لغت هوشیار
شتاب((شِ))
عجله، چالاکی
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
فرهنگ فارسی معین
شتاب
عجله
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
فرهنگ واژه فارسی سره
شتاب
تسریع، تعجیل، تندی، سرعت، عجله
متضاد: درنگ، کندی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شتاب
تسريعً
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
دیکشنری فارسی به عربی
شتاب
Acceleration, Hurriedness
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
دیکشنری فارسی به انگلیسی
شتاب
accélération, hâte
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
دیکشنری فارسی به فرانسوی
شتاب
aceleración, prisa
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
شتاب
ускорение , спешка
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
دیکشنری فارسی به روسی
شتاب
Beschleunigung, Eile
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
دیکشنری فارسی به آلمانی
شتاب
прискорення , поспішність
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
دیکشنری فارسی به اوکراینی
شتاب
przyspieszenie, pośpiech
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
دیکشنری فارسی به لهستانی
شتاب
加速 , 匆忙
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
دیکشنری فارسی به چینی
شتاب
aceleração, pressa
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
دیکشنری فارسی به پرتغالی
شتاب
গতি বৃদ্ধি , তাড়াহুড়ো
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
دیکشنری فارسی به بنگالی
شتاب
تیزی , جلدبازی
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
دیکشنری فارسی به اردو
شتاب
การเร่ง , ความรีบร้อน
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
دیکشنری فارسی به تایلندی
شتاب
kasi, haraka
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
دیکشنری فارسی به سواحیلی
شتاب
hızlanma, acele
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
شتاب
加速 , 急ぎ
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
دیکشنری فارسی به ژاپنی
شتاب
תאוצה , חיפזון
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
دیکشنری فارسی به عبری
شتاب
accelerazione, fretta
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
شتاب
percepatan, terburu-buru
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
شتاب
त्वरण , जल्दी
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
دیکشنری فارسی به هندی
شتاب
versnelling, haastigheid
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
دیکشنری فارسی به هلندی
شتاب
가속 , 서두름
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشتاب
تصویر اشتاب
شتاب، عجله و تندی در کار و حرکت، چالاکی و سرعت، شتافتن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ / اُ)
شتاب. (جهانگیری) (برهان). تعجیل. (برهان). عجله:
نشستند بر نرم ریگ کبود
به اشتاب خوردند چیزی که بود.
فردوسی.
که این باره را نیست پایاب اوی
درنگی شود شیر ز اشتاب اوی.
فردوسی.
یکایک رسن خواستند آن زمان
به اشتاب بستندش اندر میان.
فردوسی.
دو استاد سپاهانی به اشتاب
برون بردند جان از دست غرقاب.
عطار.
نقلست که او را دیدند که بنماز میدوید، گفتند: چه اشتاب است ؟ گفت: این لشکر که بر در شهر است منتظر من اند. گفتند: کدام لشکر؟ گفت: مردگان گورستان. (تذکره الاولیاء عطار).
سبح للّه میکند اشتابشان
تنقیۀ تن میکند از بهر جان.
مولوی.
لغت نامه دهخدا
(بِ شِ)
بتعجیل و بزودی و بدون درنگی. (ناظم الاطباء) (شعوری ج 1 ورق 200). سراعاً. (ترجمان القرآن عادل بن علی) ، منسوبست به بشتنه. (سمعانی) (اللباب فی تهذیب الانساب). رجوع به بشتن و بشتنه شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
شتاب. شتابی کردن. شتاب کردن. و ظاهراً این صورت با این معنی در فارسی گویان هند متداول بوده است و در منتهی الارب بسیار دیده میشود. (یادداشت مؤلف). زود و جلد. به طور عجله. شتاب و زودی. (ناظم الاطباء). جد. دلهثه. شماص. عسجمه. فود. مشمشه. وزام. وشاک. وفز. وفض. هذلبه. همرجه. هملقه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بشتاب
تصویر بشتاب
بتعجیل بزودی بدون درنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتاب
تصویر اشتاب
شتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتابی
تصویر شتابی
زمستانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتابه
تصویر شتابه
آمپر
فرهنگ واژه فارسی سره