جدول جو
جدول جو

معنی شبینی - جستجوی لغت در جدول جو

شبینی
(شَ)
محمد بن عبدالحی شبینی شافعی. نحوی و ادیب و محدث از دانشمندان قرن 13 هجری قمری از آثار اوست: حاشیه ای بر خاتمۀ الفیۀ ابن مالک در نحو. و حاشیه ای بر الجامعالصغیر در حدیث. (از المعجم المؤلفین ج 10 ص 131)
احمد میهی شبینی نعمانی. فقیه، متکلم. از آثاراوست: هدایهالمرید شرح بر جوهرالفرید در توحید. حاشیۀ شرح شصت مسأله در فقه شافعی. در سال 1263 هجری قمری حیات داشته است. (از معجم المؤلفین ج 2 ص 191)
لغت نامه دهخدا
شبینی
(شَ)
ازدانشمندان اواخر قرن 13 هجری قمری است. رجوع به علی بن جلبی شبینی شود. (معجم المؤلفین ج 7 ص 54 و 107)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بینی
تصویر بینی
عضو بدن انسان و حیوان که بالای دهان قرار دارد و به وسیلۀ آن تنفس و بوها را استشمام می کنند و از داخل به وسیلۀ پردۀ غضرونی دو قسمت می شود، کنایه از کبر، غرور
بینی کردن (زدن): کنایه از خودبینی کردن، کبر و غرور ورزیدن، برای مثال هرکسی کاو از حسد بینی کند / خویش را بی گوش و بی بینی، کند (مولوی - ۵۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شبینه
تصویر شبینه
شبانه، خوراکی که از شب مانده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شبیبی
تصویر شبیبی
شوکران، مادۀ سمّی خطرناک که از ریشه گیاهی شبیه جعفری با شاخه های چتری و گل های سفید به همین نام به دست می آید، دورس، تفت، بیخ تفت، تودریون، شیکران
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
اوس بن مالک بن زبینه بن مالک. ازاشراف بود و همو وام ابن عرس را بپرداخت. (ازانساب سمعانی). رجوع به زبینه (...بن مالک) و زبینی شود
لغت نامه دهخدا
(لُ بَ نا)
نام زنی است، نام دختر ابلیس، نام پسر ابلیس و از اینجاست که شیطان را ابولبینی نامند، نام اسب زفر خنیس بن حدّاء کلبی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
عبدالرحمن بن محمد، ملقب به زین الدین بن شمس الدین خطیب شربینی. فقیه شافعی مصری دارای تألیفاتی است و در 1014 هجری قمری در مکه درگذشته است. (از معجم المطبوعات)
شمس الدین محمد بن احمد خطیب شافعی. مردی پرهیزگار و دانشمند و دارای تألیفات بسیار است و در 977 میلادی درگذشته است. (معجم المطبوعات)
شیخ الاسلام عبدالرحمن. از دانشمندان و بزرگان عصر خود بود و دارای تألیفات بسیار است و در 1326 هجری قمری درگذشت. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام گیاهی است که آن را بیخ شوکران یا سیکران و شیکران گویند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع شود به شوکران
لغت نامه دهخدا
(شَ)
یک قسم پولی که وزن آن هفت درم است. (ناظم الاطباء). نام گونه ای درمی بوده است در سلابور هند. (حدود العالم). و ظاهراً مصحف شیانی است. رجوع به شیانی شود
لغت نامه دهخدا
(شَ نیْی)
سرخ روی و سرخ سبلت. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). مرد سرخ روی و میگون. (منتهی الارب). مرد سرخ روی سرخ بروت. (ناظم الاطباء). اشبانی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
ابوسعید، احمد بن شبیب. به گفتۀ ثعالبی در یتیمهالدهر: فرد خوارزم و مایۀ فخر آن. جامع ادب و قلم و شمشیر و زبان و نیزه و کتاب و سپاه بود و چون دو دولت سامانی و بویهی را درک کرد وی را صاحب الجیشین و شیخ الدولتین نامیده اند. ابوبکر خوارزمی ثعالبی را حکایت کرده است که شبیبی در دوران جوانی شعر متکلف میساخت ولی پس از معاشرت با ادیبان طبع شعراو لطیف گشته است. مؤلف یتیمه قطعاتی نیز از اشعاراو را ذکر میکند. (یتیمهالدهر ثعالبی ج 4 ص 154)
حسن بن احمد بن حسن بن علی شبیبی آنسی ذماری در سال 1107 هجری قمری در قریۀ ذی حود به دنیا آمد و در شهر صنعاء تحصیل نمود و در شهر تعز مسند قضاء یافت و در سال 1169 هجری قمری درگذشت. (از معجم المؤلفین ج 3 ص 198)
جواد بن محمد بن شبیب بن ابراهیم بن صقرالبطائحی النجفی البغدادی دانشمند شاعر ادیب لغوی در سال 1281 هجری قمری در بغداد به دنیا آمد و در 1363 هجری قمری درگذشت. (از معجم المؤلفین ج 3 ص 168)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
کلاب بن امیه بن حرثان بن اسکربن عبدالله بن زهره بن زبینه بن جندع. وی را نسبت به جد او دهند و زبینی نامند. (از انساب سمعانی). رجوع به زبینه (... جندع) و زبینی شود
لغت نامه دهخدا
(زَ نی ی)
ابی ّبن امیه بن حرثان، برادر کلاب بن امیۀ زبینی است. (از انساب سمعانی). رجوع به زبینه (... بن جندع) و زبینی (... کلاب بن امیه) شود
لغت نامه دهخدا
(زَ نی ی)
نسبت است به زبینه بن مالک یا زبینه بن جندع که نخستین جد کلاب بن امیه و برادرش ابی ّبن امیه و دومین جد اوس بن مالک است. رجوع به انساب سمعانی، و زبینه شود
لغت نامه دهخدا
(حُبْ بی نی)
ابومنصور عبداﷲ بن الحسن بن ابی الحسن الحبینی المروزی. از ابواحمدعبدالرحمان احمد بن محمد بن اسحاق الشیرنخشیری (البشر نخشری) . (سمعانی). و جز وی روایت دارد. و ابوالقاسم هبهاﷲ بن عبدالوارث شیرازی (السواری) . (سمعانی). حافظ از وی روایت کند. (معجم البلدان) (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حُبْ بی نی)
منسوب به سکۀ حبین. رجوع به حبین شود
لغت نامه دهخدا
(بَ نا)
از قرای بغداد است. (از معجم البلدان) ، دو کرانۀ چرم و غیر آن بهم باز نهاده دوختن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). پوست بر روی پوست دوختن. (مؤید الفضلاء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شبیبی
تصویر شبیبی
بیخ شوکران
فرهنگ لغت هوشیار
عضو بدن انسان و حیوانات میباشد که در بالای دهان قراردارد و با آن نفس کشیده میشود و بو استشمام میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبینه
تصویر شبینه
خوراکی که از شب مانده باشد، منسوب به شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبینه
تصویر شبینه
((شَ نِ))
منسوب به شب، خوراکی که از شب مانده باشد
فرهنگ فارسی معین
اگر بیند با شبانی در نبرد بود. دلیل که با مهتری خصومت کند. حضرت دانیال
شبانی کردن در خواب از گوسفند و گاو خر و اشتر و مانند اینها، هر یکی را تاویلی است، شبانی اسب، ولایت و بزرگی بود و شبانی خر، دلالت بر بخت بود و گوسفند مال و روزی حلال بود. محمد بن سیرین
دیدن شبان در خواب، دلیل بر مردی باشد که مال مردم را گوش دارد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از بینی
تصویر بینی
Nasal
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بینی
تصویر بینی
nasal
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بینی
تصویر بینی
носовой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بینی
تصویر بینی
nasal
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بینی
تصویر بینی
носовий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بینی
تصویر بینی
nosowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بینی
تصویر بینی
鼻音的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بینی
تصویر بینی
nasal
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بینی
تصویر بینی
nasale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بینی
تصویر بینی
nasal
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بینی
تصویر بینی
neusaal
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بینی
تصویر بینی
จมูก
دیکشنری فارسی به تایلندی