جدول جو
جدول جو

معنی شبیل - جستجوی لغت در جدول جو

شبیل
(شُ بَ)
ابن عزره بن عمیرالضبعی. راویه و خطیب و شاعر و نسابه از مردم بصره. کتابی در غریب لغت دارد ودر آغاز هوادار خوارج بود و سپس از آن رأی عدول کرد. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 230). از علماء و خطباء خوارج و قصیدهالغریب از اوست و او تا سال هفتاد رافضی بود سپس به مذهب شراه (صفری) گروید و در بصره بلاعقب درگذشت. (از ابن الندیم) (البیان و التبیین ج 1 ص 271)
لغت نامه دهخدا
شبیل
(شُ بَ)
قبیلۀ کوچکی است که نزدیکی جبزان مقر دارند و تعدادشان از هزار نفر تجاوز نمیکند. (از معجم قبایل العرب ج 2 ص 581)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شمیل
تصویر شمیل
(پسرانه)
باد شمال، نام روستایی در نزدیکی بندرعباس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شبیر
تصویر شبیر
(پسرانه)
نام پسر هارون از پیامبران بنی اسرائیل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شبلی
تصویر شبلی
(پسرانه)
نام عارف معروف قرن سوم و چهارم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شلیل
تصویر شلیل
درختی از تیرۀ گل سرخیان با میوه ای لطیف و شیرین و شبیه زردآلو به رنگ سرخ و زرد، تالانک، رنگینان، شفترنگ، شکیر، شلیر، مالانک، رنگینا، تالانه، شفرنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبیل
تصویر زبیل
زباله، خار و خاشاک و خاک روبه، چیزهای دورریختنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشبیل
تصویر نشبیل
نشپیل، چنگک، قلاب، چنگک ماهی گیریبرای مثال ز تیر و نیزۀ او دشمنان هراسانند / چو اهرمن ز شهاب و چو ماهی از نشپیل (عبدالواسع جبلی - ۲۴۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وبیل
تصویر وبیل
ویژگی کار سخت و دشوار، سخت، وخیم، دشوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شخیل
تصویر شخیل
سوت، سفیر، ناله، فریاد، شخل، شخول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبیل
تصویر قبیل
جماعت، گروه، ضامن، کفیل، پذرفتار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکیل
تصویر شکیل
خوشگل، زیبا، خوش اندام، خوش ریخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبیل
تصویر سبیل
موهای پشت لب مرد، سبلت، بروت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبیل
تصویر نبیل
نجیب و شریف، دانا و هوشیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبیل
تصویر سبیل
طریق، راه، راه آشکار، هر چیزی که در راه خدا در دسترش همگان بگذارند و همه از آن بهره ببرد، وقف، مباح و روا، برای مثال ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل / سلسبیلت کرده جان و دل سبیل (حافظ - ۱۰۱۹)، رایگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شبیه
تصویر شبیه
مانند، همانند، تعزیه
فرهنگ فارسی عمید
(شُ لِ)
حصنی حصین به اندلس از اعمال البیره قریب برجه. (معجم البلدان).

دژی در اندلس از اعمال بیره نزدیک برجه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بلغت گیلانی نوعی از بطارخ است. (تحفۀ حکیم مؤمن). اشپل. اشبل. تخم ماهی
لغت نامه دهخدا
تصویری از شبیک
تصویر شبیک
تیغ کلاغ (گلایول) ازگل ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبیه
تصویر شبیه
همانند، نظیر، همچون، همتا
فرهنگ لغت هوشیار
قلاب (عموما)، آهن پاره ای که بر سر موی اسب یا طنابی بندند و بدان ماهی گیرند شست ماهی گیری: هر یکی از بهر صید این ضعفا را تیز چو نشپیل کرده اند انامل. (ناصر خسرو. 244)، آلتی مانند قلاب که بوسیله آن خرما را از درخت فرود آورند
فرهنگ لغت هوشیار
کشیش پیشوای ترسایان زنگبان گیاهی که ریشه اش شبیه شلغم است و برگش شبیه اسپست و تخمش شبیه زردک و در کنار دریا روید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبیل
تصویر زبیل
سرگین، انبان، خنور، کدوی کاواک که زنان در آن پنبه نهند زنبیل سبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبیل
تصویر سبیل
راه و روش طریق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شپیل
تصویر شپیل
آوازی باشد که کبوتربازان از دهان بر آورند شافوت
فرهنگ لغت هوشیار
خوشگل و خوش صورت و خوش اندام و زیبا و بمعنای کف خون آمیخته ای که بر دهانه لگام پیدا شود حیله، تزویر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعیل
تصویر شعیل
اسپ دم سپید، زیرک، افروخته، گنبدک در ته دیگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شغیل
تصویر شغیل
سر گرم در کار
فرهنگ لغت هوشیار
زیر زره پیراهنچه، زیر پالانی، مغز تیره (نخاع)، آبرو، ابر بی باران (شلیل شلیر از میوه ها پارسی است
فرهنگ لغت هوشیار
صفیر و صدائی که در وقت آب خوردن اسبان بگوش رسد، فریاد بانگ و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبول
تصویر شبول
گوالیدن درکودکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبیر
تصویر شبیر
سریانی تازی گشته ازشپر نیکو برنام رهنمودحسین علیه السلام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبیع
تصویر شبیع
بخرد مرد، والاتبار مرد، پرزدار، سختباف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبیه
تصویر شبیه
مانند، همانند، همدیس، همسان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شکیل
تصویر شکیل
خوش ریخت، زیبا
فرهنگ واژه فارسی سره