جدول جو
جدول جو

معنی شبیاره - جستجوی لغت در جدول جو

شبیاره
(شَ رَ / رِ)
می نو و شراب تازه. (ناظم الاطباء) ، مرکباتی که بیمار را دهند به شب گاه خفتن برای جلوگیری از استفراغ یا برای تلیین مزاج. (یادداشت مؤلف) : شبیاره ها به اندازۀ حاجت باید داد و افراط نشاید کرد تا خشکی زیادت نشود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به شبیار در این معنی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شب پره
تصویر شب پره
(دخترانه)
پروانه، خفاش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیاره
تصویر بیاره
(پسرانه)
نام روستایی (نگارش کردی: بیاره)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شب باره
تصویر شب باره
شب دوست، زن بدکار و هرزه گرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیاره
تصویر بیاره
گیاهی که ساقۀ راست و بلند نداشته باشد و شاخه های آن روی زمین بیفتد مانند بوتۀ کدو، خربزه، خیار و مانند آن
جلونک، جلنگ، چلونک، بیاج،
بوته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شبغاره
تصویر شبغاره
جایی در کوه و بیابان که گوسفندان هنگام شب در آنجا به سر می برند، جای خواب گوسفندان، شبگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابیاری
تصویر ابیاری
نوعی پارچۀ ابریشمی راه راه
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
یار و مونس شب. رفیق و مصاحب در شب، شربت قند. شیره. (فرهنگ فارسی معین) ، نام معجونی است که آن را در شب خورند و خوابند. (برهان). مسهل یا ملینی که هنگام خفتن خورند. (یادداشت مؤلف) : چون چهار روز بگذرد (از بیماری لقوه) یک مثقال ایارج فیقرا بر سبیل شبیار بخورد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، رستنی باشد تلخ، و آن را به عربی صبر گویند. طبع آن گرم و خشک است و مسهل صفرا بود و رطوبت و بلغم از سر و مفاصل جذب کند و بهترین آن سقوطری میباشد و سقوطر جزیره ای است نزدیک به سواحل یمن. (برهان). صبر زرد:
پشم است و مینمایدت انگلیون
شکّر نماید او بتو شبیارش.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شیار. به معنی انگبین چیدن از خانه زنبور عسل. شور. مشار. مشاره. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به مصادر مذکور شود
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ / رِ)
ساقۀ گیاه، ریشه یک قسم گیاه طبی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ / رِ)
به معنی شبغاز وشبغازه است. (از برهان قاطع). رجوع به شبغاز شود
لغت نامه دهخدا
(شَ زَ / زِ)
شب پره. مرغ عیسی. (از برهان قاطع). خفاش. مرغک شب پرک. حافظ اوبهی گوید: خربیو از مرغ شب پره بود که به روز نتواند پرد و آن را شبیازه گویند و به آذربایجان مشکین پر گویند:
تو شب آیی نهان بوی همه روز
همچنانی یقین که شبیازه.
فرالاوی.
دل خیره در رای فرهنگ یاب
ببیند چو شبیازه در آفتاب.
اسدی.
و شکل مرغ (مرغ علیا) مفسران گفتند شبیازه بود. (تفسیر ابوالفتوح، ج 2 ص 244)
لغت نامه دهخدا
(شِرَ)
رجل ٌ شبذاره، مرد بسیار باغیرت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَبْ رَ / رِ)
تب و لرزه از لطائف. و در بهار عجم نوشته تبیازه بزای معجمه بمعنی تب و لرزه. بلفظ گرفتن و افتادن و زدن مستعمل. (غیاث اللغات). رجوع به تبیازه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیواره
تصویر بیواره
درمانده و بیچاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبیاری
تصویر خبیاری
تازی گشته خاویار تخم ماهی مروارید سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبغازه
تصویر شبغازه
محوطه ای که جهت خوابیدن گاو و گوسفند و جز آن ها اختصاص دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبکاری
تصویر شبکاری
عمل شبکار کار کردن در شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب پره
تصویر شب پره
خفاش
فرهنگ لغت هوشیار
آجیل و میوه که در شب نشینی صرف کنند تنقل، چریدن چارپایان در شب چرای ستور در شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبخانه
تصویر شبخانه
خوابگاه، حرمسرا، قسمتی از مسجدهای بزرگ که دارای سقف است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب باره
تصویر شب باره
شب دوست، زن بد کار زن هرزه گرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبیازه
تصویر تبیازه
تب لرزه، تب نوبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبیاری
تصویر آبیاری
کار آبیار، سقایت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثبجاره
تصویر ثبجاره
مغاکچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیاره
تصویر بیاره
بوته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیغاره
تصویر بیغاره
سرزنش طعنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیازره
تصویر بیازره
جمع بیزار، پارسی تازی گشته بازداران، بازاریان (کشاورزان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیاطره
تصویر بیاطره
جمع بیطار، بجشک ستوران دام پزشکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیکاره
تصویر بیکاره
بیکار، بیهنر، ولگرد، بیفایده بیسود بیمصرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبیازه
تصویر شبیازه
شب پره خفاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیچاره
تصویر بیچاره
عاجز درمانده، بیعلاج بیدرمان، محتاج نیازمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابکاره
تصویر ابکاره
کشت و زرع کشاورزی حرث، (توسعا) مزرع مزرعه
فرهنگ لغت هوشیار
((بَ رَ یا رِ))
گیاهی که ساقه بلند و مستقیم ندارد و شاخه های آن روی زمین افتد مانند کدو، خربزه و غیره، بوته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیچاره
تصویر بیچاره
مفلوک
فرهنگ واژه فارسی سره