جدول جو
جدول جو

معنی شبعان - جستجوی لغت در جدول جو

شبعان
(شَ)
سیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، شباع و شباعا. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شبعان
(شَ)
نام قلعه است درمدینه در دیار اسیدبن معاویه. (از معجم البلدان)
نام کوهی است در بحرین. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
شبعان
ضد گرسنه، سیر
تصویری از شبعان
تصویر شبعان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شعبان
تصویر شعبان
(پسرانه)
نام ماه هشتم از سال قمری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شجعان
تصویر شجعان
شجاع، دلیر، دلاور، پردل، برای مثال سواره عقل ز هر جانبی رجز می خواند / چنان که رسم عرب هست و عادت شجعان (قاآنی - ۶۶۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شعبان
تصویر شعبان
ماه هشتم از ماه های سال هجری قمری، بین رجب و رمضان
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
دراز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مرد دراز. (از متن اللغه). دراز و طویل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
جمع واژۀ شبث. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
مس زرد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ)
مس زرد. (از اقرب الموارد) ، نباتی است خوشبوی خاردار که شکوفۀ لطیف و سرخ رنگ دارد و دانه ای مانند شهدانه. شبهانه یکی آن است. (منتهی الارب). به معنی گیاه خاردار شبه است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
از دیه های دمشق از اقلیم بیت الابار است که خطاب بن سلیمان بن محمد بن الولید بن عبدالملک بن مروان بن الحکم اموی و خاندانش در آنجا میزیسته اند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
منسوب به شبل با الف و نون نسبت
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام قبیله ای از حمیر در یمن. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
جمع واژۀ رباع. (منتهی الارب). جماعت. (مهذب الاسماء). رجوع به رباع شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
نام رودی است در بصره ک-ه از رود ابله منشعب میگردد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
جمع واژۀ شجاع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
جمع واژۀ شجاع و شجیع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
جمع واژۀ شجاع. به معنی مار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام ماه هشتم از ماههای تازیان. ج، شعبانات، شعابین. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). نام ماهی که دردورۀ جاهلی عاذل می گفتند. (از السامی فی الاسامی) (منتهی الارب). نام ماه شعبان بدان جهت که شتاب می گذرد. (از منتهی الارب). وعل، نام شعبان در نزد قدما. (از اقرب الموارد). وعل. (منتهی الارب). نام ماهی است چون در این ماه خیر کثیر منشعب می گردد و ارزاق عباد منشعب می شوند و تمامی امور مقدرۀ عالم علیحده علیحده می شوند لهذا به این اسم مسمی گشت. (از غیاث اللغات) (از آنندراج). ماه هشتم از ماههای قمری عرب پس از رجب و پیش از رمضان، و هلال آن را به گل بینند و روز سوم آن عید مولود حسین بن علی (ع) و روز پانزدهم آن عید تولد امام دوازدهم و پانزدهم آن ایام البیض است که اعمال مستحبه ای دارد. (یادداشت مؤلف) :
زیشان جز از محال و خرافات کی شنود
آدینه ها و عید نه شعبان و نه رجب.
ناصرخسرو.
کس دگر باره به این دم نرسد
می بخور گرچه مه شعبان است
بخدا ار بحقیقت نگری
مه شعبان و صفر یکسان است.
انوری.
... در آخر شعبان بخورم چندان می
کاندررمضان مست بیفتم تا عید.
(منسوب به خیام).
- غزال شعبان، نام حیوان کوچکی است. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی از دهستان خدابندۀ بخش قیدار شهرستان زنجان. سکنۀ آن 307 تن و آب آن از چشمه سار و محصول آنجا غلات و بن شن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
نام آبی مر بنی ابی بکر بن کلاب را. (منتهی الارب) (از معجم البلدان) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
جمع واژۀ ربیع. (المنجد). رجوع به ربیع شود، جمع واژۀ رباعی. (ناظم الاطباء). رجوع به رباعی شود
لغت نامه دهخدا
(سَ بُ)
جایگاهی است در دیار بکر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مؤمنی بود از آل فرعون. (منتهی الارب). از خدام فرعون که موسی را اخبار نمود به قصد قصاص فرعون. (ازحبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 31). یک تن از سه تن آل فرعون که پنهانی به موسی ایمان آوردند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
هذا طبعان الامیر: گلی که بدان مهر کرده شود. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به معنی شیع است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به شیع شود
لغت نامه دهخدا
(تُبْ بَ)
جمع واژۀ تبّع این کلمه در مجمل التواریخ و القصص بجای تبابعه (ملوک یمن) آمده: و او تبع الاصغر و آخر همه تبعان بود. (مجمل التواریخ و القصص چ بهار ص 166). مرحوم بهار در سبک شناسی هم این جمع را استعمال کرده است: به امر معاویه اخبار و احادیث و اشعار ساختگی درباره قبایل عرب و نیاکان آنان مانند تبعان جعل شد. (سبک شناسی ج 1 ص 147). رجوع به تبابعه و تبّع شود
لغت نامه دهخدا
(شَ نَ)
مؤنث شبعان. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). و هی شبعی. (از اقرب الموارد). رجوع به شبعان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نبعان
تصویر نبعان
بیرون آمدن آب ازقعرچاه جوشیدن آب ازچشمه نبع نبوع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضبعان
تصویر ضبعان
نر کفتار کفتار نر، جمع ضباعین
فرهنگ لغت هوشیار
ماه هشت از سال مهی که 29 روز دارد ماه هشتم از سال قمری عرب و اسلام ماه بین رجب و رمضان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجعان
تصویر شجعان
جمع شجاع دلاوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبهان
تصویر شبهان
پرنگ برنج پارسی تازی گشته شبه سیاه تلواز گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبحان
تصویر شبحان
بلند بالا مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نبعان
تصویر نبعان
((نَ بَ))
بیرون آمدن آب از قعر چاه، جوشیدن آب از چشمه، نبع، نبوع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شعبان
تصویر شعبان
((شَ))
ماه هشتم از سال قمری
فرهنگ فارسی معین