شبست، ویژگی هر چیزی که به نظر ناخوش و ناپسند آید، زشت، برای مثال حاکم آمد یکی به غیض و شبشت / ریشکی گنده و پلیدک و زشت (معروفی - شاعران بی دیوان - ۱۴۰)
شبست، ویژگی هر چیزی که به نظر ناخوش و ناپسند آید، زشت، برای مِثال حاکم آمد یکی به غیض و شبشت / ریشکی گنده و پلیدک و زشت (معروفی - شاعران بی دیوان - ۱۴۰)
به معنی شبست آمده است چه در فارسی سین بی نقطه و نقطه دار به هم تبدیل می یابند. (از برهان). گران و بغیض بود. (صحاح الفرس) (فرهنگ نظام) : حاکم آمد یکی بغیض و شبشت ریشکی گنده و پلیدک و زشت. معروفی. و رجوع به شبست شود
به معنی شبست آمده است چه در فارسی سین بی نقطه و نقطه دار به هم تبدیل می یابند. (از برهان). گران و بغیض بود. (صحاح الفرس) (فرهنگ نظام) : حاکم آمد یکی بغیض و شبشت ریشکی گنده و پلیدک و زشت. معروفی. و رجوع به شبست شود
رستنیی را گویند که در ماست کنند و به شیرازی ’شود’ خوانند. (از برهان). نام گیاهی است که آن را شوید نیز گویند و از تیره چتریان است. برگهای آن بسیار بریده و عطری ملایم دارد. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 235). رجوع به شوید و شیویت و شبت و شبث شود
رستنیی را گویند که در ماست کنند و به شیرازی ’شود’ خوانند. (از برهان). نام گیاهی است که آن را شوید نیز گویند و از تیره چتریان است. برگهای آن بسیار بریده و عطری ملایم دارد. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 235). رجوع به شوید و شیویت و شِبت و شبث شود
پارچۀ پشمین قهوه ای برنگ طبیعی پشم که بمصرف تهیۀ لباس روستاییان و زنان میرسد. قدک اعراب بادیه که تا پایین ساق آید و زمانیکه بسیار طویل باشد بنام ’زبون’ خوانده میشود. ج، بشوت. و البسه الخولی بشتا قصرا ازرق الی رکبتیه و علیه بشت. (دزی ج 1 ص 88).
پارچۀ پشمین قهوه ای برنگ طبیعی پشم که بمصرف تهیۀ لباس روستاییان و زنان میرسد. قدک اعراب بادیه که تا پایین ساق آید و زمانیکه بسیار طویل باشد بنام ’زبون’ خوانده میشود. ج، بُشوت. و البسه الخولی بشتا قصرا ازرق الی رکبتیه و علیه بشت. (دزی ج 1 ص 88).
بست. پشت نام دهی است نزدیک نیشابور. (آنندراج). ولایتی است در خراسان که آن را بست گویند. (ناظم الاطباء). شهریست در نواحی نیشابور. ابوالحسن بن زید بیهقی گوید: ازین رو بدین نام خوانده شده که بشتاسف (گشتاسف) آن را بنا نهاده و آن کوره ای است که قصبۀ آن طرثیت (ترشیز، کاشمر) است. و بقولی وجه تسمیۀ آن این است که پشت بمنزلۀ پشت (ظهر) نیشابور است و ظهر در لغت فارسی پشت خوانده شود. بشت مشتمل بر 236 قریه باشد که از آنهاست کندر. جایگاه معروفی که ابونصر کندری وزیر طغرل بیک سلجوقی از آنجا برخاسته و بعلت فزونی ادبا و فضلای آن آنجا را بشت عرب هم خوانند. (از معجم البلدان). و رجوع به همین کتاب ج 1 شود
بست. پشت نام دهی است نزدیک نیشابور. (آنندراج). ولایتی است در خراسان که آن را بست گویند. (ناظم الاطباء). شهریست در نواحی نیشابور. ابوالحسن بن زید بیهقی گوید: ازین رو بدین نام خوانده شده که بشتاسف (گشتاسف) آن را بنا نهاده و آن کوره ای است که قصبۀ آن طرثیت (ترشیز، کاشمر) است. و بقولی وجه تسمیۀ آن این است که پشت بمنزلۀ پشت (ظهر) نیشابور است و ظهر در لغت فارسی پشت خوانده شود. بشت مشتمل بر 236 قریه باشد که از آنهاست کندر. جایگاه معروفی که ابونصر کندری وزیر طغرل بیک سلجوقی از آنجا برخاسته و بعلت فزونی ادبا و فضلای آن آنجا را بشت عرب هم خوانند. (از معجم البلدان). و رجوع به همین کتاب ج 1 شود
چیزی را گویند که بر طبع گران و ناخوش آید. (برهان قاطع). گران و بغیض بود. (فرهنگ نظام) : پنجاه سال رفتی از گاهواره تا گور بر ناخوشی بریدی راهی بدین شبستی. ناصرخسرو. رجوع به شبشت شود
چیزی را گویند که بر طبع گران و ناخوش آید. (برهان قاطع). گران و بغیض بود. (فرهنگ نظام) : پنجاه سال رفتی از گاهواره تا گور بر ناخوشی بریدی راهی بدین شبستی. ناصرخسرو. رجوع به شبشت شود
به معنی شبهه و اشتباه است که در فارسی با تاء کشیده به کار رفته است: من مانده به یمگان درون از آنم کاندر دل من شبهت و ریا نیست. ناصرخسرو. بر در شبهت مدار عقل که ناخوش بود بر سر زند مغان بسم رقم ساختن. خاقانی. دل گرسنه درآمد بر خوان کاینات چون شبهتی بدید برون رفت ناشتا. خاقانی. لشکر را باید که در این اعتقادشبهتی نبود. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 89). اگر از این علامات چیزی مشاهدت افتد شبهت زایل گردد. (کلیله و دمنه). اما بعد از تأمل غبار شبهت و حجاب ریبت برخیزد. (کلیله و دمنه). شبهت نکرد که دشمن تقبیح صورت کرده است. (ترجمه تاریخ یمینی ص 347)
به معنی شبهه و اشتباه است که در فارسی با تاء کشیده به کار رفته است: من مانده به یمگان درون از آنم کاندر دل من شبهت و ریا نیست. ناصرخسرو. بر در شبهت مدار عقل که ناخوش بود بر سر زند مغان بسم رقم ساختن. خاقانی. دل گرسنه درآمد بر خوان کاینات چون شبهتی بدید برون رفت ناشتا. خاقانی. لشکر را باید که در این اعتقادشبهتی نبود. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 89). اگر از این علامات چیزی مشاهدت افتد شبهت زایل گردد. (کلیله و دمنه). اما بعد از تأمل غبار شبهت و حجاب ریبت برخیزد. (کلیله و دمنه). شبهت نکرد که دشمن تقبیح صورت کرده است. (ترجمه تاریخ یمینی ص 347)
پست و دون و فرومایه و پلید، ناگوار، کریه و زشت، رسوا، قبیح و بد. (ناظم الاطباء). اما این معنی و معانی قبلی کلمه مخصوص این فرهنگ است و در فرهنگهای دیگر که در دسترس بود، دیده نشده
پست و دون و فرومایه و پلید، ناگوار، کریه و زشت، رسوا، قبیح و بد. (ناظم الاطباء). اما این معنی و معانی قبلی کلمه مخصوص این فرهنگ است و در فرهنگهای دیگر که در دسترس بود، دیده نشده
پوشیدگی امری، مشابهت، شک تردید، ظن احتمال، اشتباه، اشکال، مثل ماند، جمع شبهات یا دفع شبهت کردن، برطرف کردن شک و گمان از امری. یا زایل کردن شبهت. دفع شبه کردن
پوشیدگی امری، مشابهت، شک تردید، ظن احتمال، اشتباه، اشکال، مثل ماند، جمع شبهات یا دفع شبهت کردن، برطرف کردن شک و گمان از امری. یا زایل کردن شبهت. دفع شبه کردن