- شبره
- برز بالا
معنی شبره - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کارشناس، زبردست
ظاهر پوست آدمی، روی پوست بدن انسان
مگس مازو ابره رویه آوره
مانند، همانند، همدیس، همسان
پوشیدگی، گمان
دبیره (خط کتابت) دوش، پاره آهن، سندان، پتک
بامداد خنک
گیاهی از تیره قرنفلیان که در مناطق معتدل آسیا و اروپا میروید جبرو اولسطیون
شادمانی، فراخی، زردی دندان
آگاهی یافتن، معرفت پیدا کردن
بد بختی، شکست، پایان کار، پاره، خیابان
کیسه برزگ، کیسه ای که مسافران و شکارچیان لوازم کار و توشه خود را در آن گذارند، کیسه ای که دارای بند است و در آن کاه و جو ریزند و بگردن چارپایان بندند تا از آن بخورند
هیئت، لباس
آن که به شب راه رود یا سفر کند، اسبی که در شب تاریک نیک دود، شب بیدار، پارسا زاهد، عسس شبگرد داروغه، دزد راهزن، عیار
پارسی تازی شده شبرم گاوکشک از گیاهان، زفت ژکور (بخیل) نام فارسی گونه ای فرفیون گاو کشک
تکه تکه کردن دریدن پاره کردن، گشادراه رفتن درستور، بدبافتن جامه را پاره ای ازجامه، گیاه اندک
بدبافت، جامه پاره بچه گربه
هاوندش مونث شبح تیرتاک (تیرطاق)، پای بنداسپ
یارجداناشدنی جسبیار
همانند، نظیر، همچون، همتا
پوشیدگی کار و مانند آن
هر چیز سوراخ سوراخ را گویند
پارسی تازی گشته شبکور
سیرکنک
اخگر پاره ظتش که بچهد
جمع شارب، آبخورها بروت ها بسیارنوشی، کاسه آبخوری، تشنگی، داروی ترایمان آشام، سرخی روی آبنوشنده بسیارنوشی، کاسکه آبخوری، تشنگی، داروی ترایمان آشام، سرخی روی آبنوشنده
رمکانگاه زیر شکم که موی زهار می روید، رمکان موی چوز موی، دختر
نیمه ای نر نیمه ای ماده دو نیمه نر ماده
نسب نامه، فهرست اسامی گذشتگان که بترتیب نوشته شده باشد
بی سلیقه و بی نظم
تباهرفتاری
سرخ و سپید