- شبر
- عطیه و نیکویی مهر، کابین
معنی شبر - جستجوی لغت در جدول جو
- شبر
- وجب، فاصلۀ میان انگشت بزرگ و انگشت کوچک دست در حالی که تمام انگشت ها باز باشد، اندازۀ دست، وژه، پنک، بدست، گدست
- شبر ((ش))
- وجب
- شبر ((شَ بَّ))
- حضرت امام حسن (ع)
- شبر ((شَ بَ))
- عطیه، بخشش، خیر، نیکی
- شبر ((شَ))
- حق نکاح، مهر، دست پیمان، کابین، زواج، نکاح
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آن که به شب راه رود یا سفر کند، اسبی که در شب تاریک نیک دود، شب بیدار، پارسا زاهد، عسس شبگرد داروغه، دزد راهزن، عیار
پارسی تازی شده شبرم گاوکشک از گیاهان، زفت ژکور (بخیل) نام فارسی گونه ای فرفیون گاو کشک
بدبافت، جامه پاره بچه گربه
برز بالا
((~. رُ))
فرهنگ فارسی معین
کسی که در شب راه برود یا سفر کند، اسبی که در شب خوب بدود، شب زنده دار، پارسا، عسس، داروغه، راه زن، دزد، عیار
گیاهی خودرو با ساقه های راست و بلند و شیره ای سمی که در طب قدیم مصرف دارویی داشته، گاوکشک
آلوئس
به شب راه رفتن یا سفر کردن، شب بیداری، پارسایی زهد، شبگردی داروغگی، دزدی راهزنی، عیاری. یا جامه (لباس) شبروی. لباسی که برای عملیات به تن کنند: (امیر ارسلان گفت که پدر یک دست لباس شبروی میخواهم)
هر چه تیره و تاریک و مستور در ظلمات و سیاه و تیرگون باشد، همچون شب در تاریکی
تکه تکه کردن دریدن پاره کردن، گشادراه رفتن درستور، بدبافتن جامه را پاره ای ازجامه، گیاه اندک
پاره پاره چون جامه کهنه و پوسیده کفتگی جاکه، پنام که به گردن اسپ آویزند
سیاه، تیره و تاریک مانند شب، شبگون
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
زیبارو، ماده بلوری شیرین و سفید رنگ، نام معشوقه اصفهانی خسروپرویز پادشاه ساسانی در منظوم هخسرو و شیرین
آگهی، تازه، پیام، رسیده، نوداد
آتیک
توده و اجتماع ذرات بخار آب مخلوط با ذرات و قطرات بسیار ریز آب معلق در جو که بیشتر بباران مبدل گردد سحاب میغ غیم غمام. یا ابر آذر ابر آذرماه ابری که در ماه آذر بر آید. یا ابر بهار ابر بهاری. ابری که در فصل بهار پدید آید. یا ابر آزاری. ابر بهار
انسان، مردم خوبروئی، گشاده روئی
پارسی تازی گشته ببر پستانداری از تیره گربه ها جزو راسته گوشتخواران که بیشتر در آسیای مرکزی و جنوبی پراکنده است. بدن این حیوان در قسمت پشت و پلو و اندامها برنگ نارنجی زیباست و بتدریج ناحیه زیر شکم بسفیدی میگراید و زیر گردن و گونه ها نیز سفید است. ضمنا روی بدن حیوان خطوط سیاه رنگ نواری شکل بفواصل مختلف دیده میشود. بیدستر وبر
نامه، صحیفه، کتاب
آدمی
سپاس، شکر
چامه، سروده
احساس، شوق، نشاط، اشتیاق
بالا باشد که بعربی فوق گویند درشت، ناهموار، خشن