نام چاه زمزم. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نام چاه زمزم در عهد جاهلیت، بدان جهت که آب آن سیر میسازد خورنده را. (منتهی الارب)
نام چاه زمزم. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نام چاه زمزم در عهد جاهلیت، بدان جهت که آب آن سیر میسازد خورنده را. (منتهی الارب)
هر آنچه اختراع شود نه بر مثالی که قبلاً بوده باشد. (از اقرب الموارد). نوآورد. (مهذب الاسماء). نو. بدیع. بدع. (نصاب الصبیان از یادداشت مؤلف) ، شرارت. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، فسق. فجور. زنا. لواط. (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) بدعت. بدعه: بقمع کردن فرعون بدعه موسی وار قلم در آن ید بیضاش مار می سازد. خاقانی. نوبتی بدعه را قهر تو برّد طناب صیرفی شرع را قدر تو زیبد امین. خاقانی. و رجوع به بدعه و بدعت شود
هر آنچه اختراع شود نه بر مثالی که قبلاً بوده باشد. (از اقرب الموارد). نوآورد. (مهذب الاسماء). نو. بدیع. بدع. (نصاب الصبیان از یادداشت مؤلف) ، شرارت. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، فسق. فجور. زنا. لواط. (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) بدعت. بدعه: بقمع کردن فرعون بدعه موسی وار قلم در آن ید بیضاش مار می سازد. خاقانی. نوبتی ِ بدعه را قهر تو برّد طناب صیرفی ِ شرع را قدر تو زیبد امین. خاقانی. و رجوع به بدعه و بدعت شود
زبان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و در حدیث آمده است: من عض علی شبدعه سلم من الآثام، آنکه دندان بر زبان گذارد از گناهان در امان ماند، کژدم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، داهیه و بلا. (منتهی الارب). داهیه. (اقرب الموارد). ج، شبادع
زبان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و در حدیث آمده است: من عَض علی شبدعه سلم من الآثام، آنکه دندان بر زبان گذارد از گناهان در امان ماند، کژدم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، داهیه و بلا. (منتهی الارب). داهیه. (اقرب الموارد). ج، شَبادِع
مقدار یک سیری از طعام. (از منتهی الارب). یکی شبع. به مقدار سیرکننده از طعام. (از اقرب الموارد) : اشتهی شبعه من الطعام، به اندازۀ یک سیری از غذا اشتها دارم. (از اقرب الموارد)
مقدار یک سیری از طعام. (از منتهی الارب). یکی شبع. به مقدار سیرکننده از طعام. (از اقرب الموارد) : اشتهی شبعه من الطعام، به اندازۀ یک سیری از غذا اشتها دارم. (از اقرب الموارد)