عنکبوت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تننده و عنکبوت. (ناظم الاطباء). هزارپای. (ناظم الاطباء). ج، شبثان و اءشباث. جانوری است خرد و بسیارپا از جانوران زنده بر روی زمین. (از اقرب الموارد). دیوپای. وندر (در تداول مردم قزوین)
عنکبوت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تننده و عنکبوت. (ناظم الاطباء). هزارپای. (ناظم الاطباء). ج، شِبثان و اءَشباث. جانوری است خرد و بسیارپا از جانوران زنده بر روی زمین. (از اقرب الموارد). دیوپای. وِندِر (در تداول مردم قزوین)
نام یکی از بقولات است و این کلمه معرب است. فارسی آن شوذ است و از مردم بحرین شنیدم که آن را سبت خوانند و سبط نیز آمده است. (از المعرب جوالیقی ص 209). رجوع به شوید شود
نام یکی از بقولات است و این کلمه معرب است. فارسی آن شِوِذ است و از مردم بحرین شنیدم که آن را سِبِت خوانند و سِبِط نیز آمده است. (از المعرب جوالیقی ص 209). رجوع به شوید شود
چنگ درزدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (غیاث اللغات). درآویختن به چیزی و چنگ درزدن. (منتهی الارب) ((ناظم الاطباء) (از آنندراج). دست درزدن به چیزی و تمسک شدید. (از متن اللغه). دست درزدن به چیزی. (از اقرب الموارد) (از المنجد) : بکتوزون روی بدو آورد تا خطه از تشبث او بیرون کند. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی کتابخانه سازمان ص 162) روی به نیشابور نهاد تا منصب قدیم خویش نگاهداردو تشبثی که به نا استحقاق به شغل او حادث گشته است زائل گرداند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 203)
چنگ درزدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (غیاث اللغات). درآویختن به چیزی و چنگ درزدن. (منتهی الارب) ((ناظم الاطباء) (از آنندراج). دست درزدن به چیزی و تمسک شدید. (از متن اللغه). دست درزدن به چیزی. (از اقرب الموارد) (از المنجد) : بکتوزون روی بدو آورد تا خطه از تشبث او بیرون کند. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی کتابخانه سازمان ص 162) روی به نیشابور نهاد تا منصب قدیم خویش نگاهداردو تشبثی که به نا استحقاق به شغل او حادث گشته است زائل گرداند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 203)