جدول جو
جدول جو

معنی شباک - جستجوی لغت در جدول جو

شباک
شبکه ها، چیزهای سوراخ سوراخ، تورهای ماهیگیری، دامهای صیادی، چند مؤسسه یا دستگاه وابسته به هم که در یک رشته کار می کنند، جمع واژۀ شبکه
تصویری از شباک
تصویر شباک
فرهنگ فارسی عمید
شباک
(شَبْ با)
نام جایگاهی است بر چندین میل از راه حاجیان بصره در نزدیکی سفوان. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
شباک
(شَبْ با)
سوراخ گنده. (غیاث اللغات). ظاهراً به معنی پنجره است
لغت نامه دهخدا
شباک
(شُبْ با)
قبۀ شباک، قبه ای بوده است مشبک و خلیفه گاه بیعت بر کرسی می نشست و در بیرون منبری می نهادند و وزیر بر منبری میشد و استادالدار به یک پایه زیرتر و از مردمان برای خلیفه بیعت می ستدند. (از یادداشت مؤلف). رجوع به استادالدار و استاذالدار شود
لغت نامه دهخدا
شباک
(شُبْ با)
گیاهی است مانند گیاه دلبوث و شیرین تر از آن. (منتهی الارب). گیاهی است چون دلبوث. (از اقرب الموارد) (از آنندراج) ، هرچه از نی و مانند آن که در هم نهاده باشند بر صنعت بوریاها. شباکه، یک پاره از آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) ، دوالهای در هم آمده میان چوبهای کج محمل. (منتهی الارب) (از آنندراج) ، پنجره که در آن چوبها یا آهنهای برهم نهاده نصب کنند چون خمیدگی های محملها، ازتداخل و در هم آمدن پوست بزغاله. ج، شبابیک. (از اقرب الموارد). رایته ینظر من الشباک، او را دیدم که از پنجره نگاه میکرد. (از اقرب الموارد) :
نور روی یوسفی وقت عبور
درفتادی در شباک هر قصور.
مولوی.
، دام. آنچه از چوب و آهن و جز آن بر شکل دام سازند و به جایی نصب کنند. (منتهی الارب). دام شکارگر. (از اقرب الموارد) ، شکارگران. گویا جمع شابک است چون قاری و قراء. گویند: رایت الشباک علی الماء، دیدم که ایشان شکارگرانند با دام. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شباک
(شِ)
یوم الشباک، نام روزی (وقعه یی) از روزهای عرب جاهلیت است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
شباک
(شِ)
نام جایگاهی است از طرف راست مصعد به مکه از سوی واقصه بطرف مغرب بر هفت میلی. (از معجم البلدان)
نام جایی است در بلاد غنی بن اعصر میان ابرق عزاف و مدینه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
شباک
(شِ)
جمع واژۀ شبکه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به شبکه شود
لغت نامه دهخدا
شباک
جمع شبکه، پرویزن ها دام ماه دامساز دامگذار هر چیز سوراخ سوراخ، پنجره و روزنه سوراخ سوراخ، تور ماهیگیری، جمع شباک شبکات. یا شبکه جاسوسی. دسته های جاسوسان با تشکیلات خاص که در کشوری به جاسوسی اشتغال ورزند
فرهنگ لغت هوشیار
شباک
((ش))
جمع شبکه، دام های صیادان، زمین چاه دار
تصویری از شباک
تصویر شباک
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شبان
تصویر شبان
(پسرانه)
چوپان، گله بان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شباب
تصویر شباب
(دخترانه و پسرانه)
جوانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سباک
تصویر سباک
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای جهرم در زمان اردشیر پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تباک
تصویر تباک
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و فرمانروای جهرم در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
(شُبْ با کَ)
به معنی دسته ای از شباک. ج، شبابیک. (از اقرب الموارد). به معنی پنجره، شبکه و دام شکارچی، زره هایی که درهم بافته باشد. (از متن اللغه) ، یک پاره از نی و جز آن که بر صنعت بوریا در هم نهاده باشند. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به شباک شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند، در 91 هزارگزی جنوب باختری شوسف، 27 هزارگزی جنوب میغان. دره، گرمسیر. سکنۀ آن 33 تن. آب آنجا از قنات. محصول غلات. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ شبکه. دامها. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
چاههای همدیگر قریب کندن. (منتهی الارب). چاهها نزدیک یکدیگر کندن. چاههای قریب بیکدیگر کندن
لغت نامه دهخدا
مرغراه راهی که ازمیان مرغزار بند کفش از دوال، جمع شرک، گیاه خشک باران رسیده
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی بازی و آن چنانست که به یک پای برجهند و لگد بر پشت و پهلوی هم زنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتاک
تصویر شتاک
شاخه درخت ستاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبیک
تصویر شبیک
تیغ کلاغ (گلایول) ازگل ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شباب
تصویر شباب
جوانی - مقابل شیب به معنی پیری همچنین نام پرنده ای است از موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شباث
تصویر شباث
چنگک، چنگال باز
فرهنگ لغت هوشیار
ماه فوریه نام یکی از ماه های رومیان پنجمین ماه سال سریانی ماخوذ از نام یازدهمین ماه سال یهودیان که تقریبا بر آن منطبقاست. این ماه در 31 ژانویه تقویم رومی شروع می شود و شامل 28 روز است و در هر چهار سال یک روز کبیسه بدین روزها افزوده می گردد
فرهنگ لغت هوشیار
چوپان را گویند که چرادهنده و محافظت کننده گوسفند باشد، گله بان، رمه یار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شابک
تصویر شابک
درهم پیچیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباک
تصویر تباک
از سر و کول هم بالا رفتن، بر هم نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباک
تصویر سباک
ریخته گر زرگر، ریخته گر، گدازنده ریخته گر زرگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رباک
تصویر رباک
خودزر از ماهیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشاک
تصویر بشاک
بسیار دروغ گوی، دروغ زن دروغساز بسیار دروغگو کذاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشباک
تصویر اشباک
جمع شبکه، دامها، جمع شبکه، دام ها دامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که بسیار شک و تردید داشته باشد همرده زنجیره گون، خانه های جور، همریخت از پارسی شکدار پر گمان بسیار شک کننده، جمع شکاکین، کسی که منکر حصول علم باشد شکاکیت شکاکین شکاکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبان
تصویر شبان
ابال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شکاک
تصویر شکاک
دو دل، پرگمان
فرهنگ واژه فارسی سره