دهی است از دهستان کرچمبو بخش داران شهرستان فریدن. در 32هزارگزی راه عمومی مالرو. کوهستانی است و دارای 400 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات و محصولش غلات و حبوبات و شغل مردمش زراعت و راه مالروست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان کرچمبو بخش داران شهرستان فریدن. در 32هزارگزی راه عمومی مالرو. کوهستانی است و دارای 400 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات و محصولش غلات و حبوبات و شغل مردمش زراعت و راه مالروست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه. آب آن از زرینه رود و سکنۀ آن 413 تن و محصول آنجا غلات و حبوب و پنبه و چغندرقند و توتون و کشمش و بادام و کرچک و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه. آب آن از زرینه رود و سکنۀ آن 413 تن و محصول آنجا غلات و حبوب و پنبه و چغندرقند و توتون و کشمش و بادام و کرچک و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه. سکنۀ آن 224 تن و آب آن از رودخانه و چاه تأمین می شود. محصول آنجا غلات، پنبه، کشمش و بادام است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه. سکنۀ آن 224 تن و آب آن از رودخانه و چاه تأمین می شود. محصول آنجا غلات، پنبه، کشمش و بادام است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
شباروز. روزان و شبان. الاّیام بلیالیها. (التفهیم مقدمه ص قسط). شب و روز. مدت 24 ساعت. شبانه روز. (فرهنگ فارسی معین) : شبانروز مادر ز می خفته بود ز می خفته و دل ز هش رفته بود. فردوسی. بدی ده شبانروز بر پشت زین کشیده به بدخواه بر تیغ کین. فردوسی. مسلمانان که آغاز شبانروز از فروشدن آفتاب همی گیرند. (التفهیم ص 69 چ همائی). به یک شبانروز از پای قلعۀ سربل برود راهت شد تازیان به یک هنجار. فرخی. به خبر دادن نوروز نگارین سوی میر سیصدوشصت شبانروز همی تاخت براه. فرخی. از بند شبانروزی بیرون نهلدشان تا خون برود از تنشان پاک به یکبار. منوچهری. هفت شبانروز بود به درد فرزند محمد مشغول بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 489). یک شبانروز اندر آن خانه گاه چامه سرود گه چانه. (از لغت فرس اسدی). بر لفظ زمانه هر شبانروزی بسیار شنیده مر کلامش را. ناصرخسرو. بر در تسعین کنند جنگ شبانروز در گه عشرین زجنگ هر دو معافست. خاقانی. در سفرش مونس و یار آمده چند شبانروز بکار آمده. نظامی. شبانروزی به ترک خواب گفتند به مرواریدها یاقوت سفتند. نظامی. شبانروزی دگر خفتند مدهوش بنفشه در بر و نسرین در آغوش. نظامی. بودند بر او چو دایه دلسوز تا رفت بر این یکی شبانروز. نظامی. اسبی دارم که نعره واری طی می نکند به یک شبانروز. نزاری. روز خوابش گریبان گرفت و در آب انداخت بعد شبانروزی دگر بر کنار افتاد. (گلستان سعدی)
شباروز. روزان و شبان. الاّیام بلیالیها. (التفهیم مقدمه ص قسط). شب و روز. مدت 24 ساعت. شبانه روز. (فرهنگ فارسی معین) : شبانروز مادر ز می خفته بود ز می خفته و دل ز هش رفته بود. فردوسی. بدی ده شبانروز بر پشت زین کشیده به بدخواه بر تیغ کین. فردوسی. مسلمانان که آغاز شبانروز از فروشدن آفتاب همی گیرند. (التفهیم ص 69 چ همائی). به یک شبانروز از پای قلعۀ سربل برود راهت شد تازیان به یک هنجار. فرخی. به خبر دادن نوروز نگارین سوی میر سیصدوشصت شبانروز همی تاخت براه. فرخی. از بند شبانروزی بیرون نهلدشان تا خون برود از تنشان پاک به یکبار. منوچهری. هفت شبانروز بود به درد فرزند محمد مشغول بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 489). یک شبانروز اندر آن خانه گاه چامه سرود گه چانه. (از لغت فرس اسدی). بر لفظ زمانه هر شبانروزی بسیار شنیده مر کلامش را. ناصرخسرو. بر در تسعین کنند جنگ شبانروز در گه عشرین زجنگ هر دو معافست. خاقانی. در سفرش مونس و یار آمده چند شبانروز بکار آمده. نظامی. شبانروزی به ترک خواب گفتند به مرواریدها یاقوت سفتند. نظامی. شبانروزی دگر خفتند مدهوش بنفشه در بر و نسرین در آغوش. نظامی. بودند بر او چو دایه دلسوز تا رفت بر این یکی شبانروز. نظامی. اسبی دارم که نعره واری طی می نکند به یک شبانروز. نزاری. روز خوابش گریبان گرفت و در آب انداخت بعد شبانروزی دگر بر کنار افتاد. (گلستان سعدی)
سید مؤمن، فرزند سید حسن مؤمن شافعی مدنی که به قریۀ شبلنجی از دیهات مصر نسبت دارد. از دانشمندان به نام عامۀ اوایل قرن چهاردهم هجری است که در حدود سال 1252 هجری قمری به دنیا آمد و کتاب ’نورالابصار مناقب آل بیت النبی المختار’ از اوست. وی تا سال 1322 هجری قمری حیات داشته است. (معجم المؤلفین ج 4 ص 288 و ج 13 ص 53) (ریحانهالادب ج 2 ص 299)
سید مؤمن، فرزند سید حسن مؤمن شافعی مدنی که به قریۀ شبلنجی از دیهات مصر نسبت دارد. از دانشمندان به نام عامۀ اوایل قرن چهاردهم هجری است که در حدود سال 1252 هجری قمری به دنیا آمد و کتاب ’نورالابصار مناقب آل بیت النبی المختار’ از اوست. وی تا سال 1322 هجری قمری حیات داشته است. (معجم المؤلفین ج 4 ص 288 و ج 13 ص 53) (ریحانهالادب ج 2 ص 299)
مرکب از شب + ’گه’ مخفف گاه پسوند زمان و مکان. شبانگاه: شبانگه رسیدند دل ناامید بدان دژ که خواندندی او را سپید. فردوسی. شبانگه چو بنشست بر تخت ماه سوی آسیا شد به نزدیک شاه. فردوسی. شبانگه به درگاه بردش کشان بر روزبانان مردم کشان. فردوسی. از گه مشرق چو طاووسی برآید بامداد درگه مغرب شبانگه خویشتن عنقا کند. ناصرخسرو. شبانگه آفتاب آوردی از رخ مرا عهد سلیمان تازه کردی. خاقانی. چند آوری چو شمس فلک هر شبانگهی سر بر زمین خدمت یاران بی وفا. خاقانی. دی شبانگه به غلط تا به لب دجله شدم باجگه دیدم و نظاره بتان حرمی. خاقانی. شبانگه به بوی خوش انگیختن سحرگه به شربت برآمیختن. نظامی. جهاندار با فتح دمساز گشت شبانگه به آرامگه بازگشت. نظامی. سحرگه پنج نوبت کوفت بر خاک شبانگه چاربالش زد بر افلاک. نظامی. شبانگه کارد بر حلقش بمالید روان گوسفند از وی بنالید. سعدی. یکی را پسر گم شداز راحله شبانگه بگردید در قافله. سعدی. روزی تا بشب رفته بودیم و شبانگه پای حصاری خفته. (گلستان سعدی). و رجوع به شبانگاه شود
مرکب از شب + ’گه’ مخفف گاه پسوند زمان و مکان. شبانگاه: شبانگه رسیدند دل ناامید بدان دژ که خواندندی او را سپید. فردوسی. شبانگه چو بنشست بر تخت ماه سوی آسیا شد به نزدیک شاه. فردوسی. شبانگه به درگاه بردش کشان بَرِ روزبانان مردم کشان. فردوسی. از گه مشرق چو طاووسی برآید بامداد درگه مغرب شبانگه خویشتن عنقا کند. ناصرخسرو. شبانگه آفتاب آوردی از رخ مرا عهد سلیمان تازه کردی. خاقانی. چند آوری چو شمس فلک هر شبانگهی سر بر زمین خدمت یاران بی وفا. خاقانی. دی شبانگه به غلط تا به لب دجله شدم باجگه دیدم و نظاره بتان حرمی. خاقانی. شبانگه به بوی خوش انگیختن سحرگه به شربت برآمیختن. نظامی. جهاندار با فتح دمساز گشت شبانگه به آرامگه بازگشت. نظامی. سحرگه پنج نوبت کوفت بر خاک شبانگه چاربالش زد بر افلاک. نظامی. شبانگه کارد بر حلقش بمالید روان گوسفند از وی بنالید. سعدی. یکی را پسر گم شداز راحله شبانگه بگردید در قافله. سعدی. روزی تا بشب رفته بودیم و شبانگه پای حصاری خفته. (گلستان سعدی). و رجوع به شبانگاه شود