فولاد، فلزی بسیار سخت و شکننده مرکب از آهن و قریب ۲% کربن، در ۱۳۰۰ تا ۱۴۰۰ درجه حرارت ذوب می شود، برای ساختن فنر، کارد، شمشیر و چیزهای دیگر به کار می رود، پولاد، شابرن، شابرقان
فولاد، فلزی بسیار سخت و شکننده مرکب از آهن و قریب ۲% کربن، در ۱۳۰۰ تا ۱۴۰۰ درجه حرارت ذوب می شود، برای ساختن فنر، کارد، شمشیر و چیزهای دیگر به کار می رود، پولاد، شابُرَن، شابُرقان
نام کتاب مانی نقاش است که بعهد شاپور پسر اردشیر ظهور و دعوی پیغمبری و آوردن آیین تازه کرد، (انجمن آرا) (آنندراج)، نام یکی از کتابهای مانی نقاش بوده که بنام شاپور پادشاه ساسانی نوشته بود، (فرهنگ نظام)، شاپور (اول) نسبت به مانویان اظهار مساعدت و خیرخواهی کرده است و بهمین مناسبت مانی یکی از کتب عمده خود را بنام او کرده و شاپورگان خوانده است، (ایران در زمان ساسانیان ص 220)، کتاب شاپورگان بلغت جنوب غربی ایران یعنی پهلوی ساسانی نگاشته شده، (ایران در زمان ساسانیان ص 215) (فرهنگ ایران باستان پورداود ج 1)، و حاکی از مطالب متعلقه بمبداء و معاد بود، بعضی قسمتهای شاپورگان در ضمن قطعات مکشوفۀ تورفان به دست آمده است، (ایران در زمان ساسانیان ص 223)
نام کتاب مانی نقاش است که بعهد شاپور پسر اردشیر ظهور و دعوی پیغمبری و آوردن آیین تازه کرد، (انجمن آرا) (آنندراج)، نام یکی از کتابهای مانی نقاش بوده که بنام شاپور پادشاه ساسانی نوشته بود، (فرهنگ نظام)، شاپور (اول) نسبت به مانویان اظهار مساعدت و خیرخواهی کرده است و بهمین مناسبت مانی یکی از کتب عمده خود را بنام او کرده و شاپورگان خوانده است، (ایران در زمان ساسانیان ص 220)، کتاب شاپورگان بلغت جنوب غربی ایران یعنی پهلوی ساسانی نگاشته شده، (ایران در زمان ساسانیان ص 215) (فرهنگ ایران باستان پورداود ج 1)، و حاکی از مطالب متعلقه بمبداء و معاد بود، بعضی قسمتهای شاپورگان در ضمن قطعات مکشوفۀ تورفان به دست آمده است، (ایران در زمان ساسانیان ص 223)
شابوران. شابورن. شابورگان. شاپورگان. شابورق. شابورقان. شاپوراک. شابرقان. آهن سخت. فولاد نر. فولاد ذکر. حدیدالصلب، چه فولاد دو نوع است کانی، که آن را شاوران گویند و عملی که از نرم آهن با بعضی ادویۀ حریفه (؟) سازند. (از یادداشت مؤلف بنقل از الجماهر فی معرفه الجواهر تألیف بیرونی)
شابوران. شابورن. شابورگان. شاپورگان. شابورق. شابورقان. شاپوراک. شابرقان. آهن سخت. فولاد نر. فولاد ذکر. حدیدالصلب، چه فولاد دو نوع است کانی، که آن را شاوران گویند و عملی که از نرم آهن با بعضی ادویۀ حریفه (؟) سازند. (از یادداشت مؤلف بنقل از الجماهر فی معرفه الجواهر تألیف بیرونی)
نام شهری و ولایتی است از شروان. (برهان قاطع). نام شهری بوده است نزدیک به گنجه و در هند او را شابران نیزگفته اند. گویند چاه بیژن در آن حدود بوده. (آنندراج از انجمن آرا). شابران. (شرفنامۀ منیری). شاوران وشابران شهری است نزدیک گنجه و دربند. (فرهنگ رشیدی) : شاوران، قصبۀ شیروان است، جایی است بدریا نزدیک وبا نعمت بسیار و سنگ محک بهمه جهان از آنجا برند. (حدود العالم چ ستوده ص 164). رجوع به شابران شود
نام شهری و ولایتی است از شروان. (برهان قاطع). نام شهری بوده است نزدیک به گنجه و در هند او را شابران نیزگفته اند. گویند چاه بیژن در آن حدود بوده. (آنندراج از انجمن آرا). شابران. (شرفنامۀ منیری). شاوران وشابران شهری است نزدیک گنجه و دربند. (فرهنگ رشیدی) : شاوران، قصبۀ شیروان است، جایی است بدریا نزدیک وبا نعمت بسیار و سنگ محک بهمه جهان از آنجا برند. (حدود العالم چ ستوده ص 164). رجوع به شابران شود
گلوانگور، ده کوچکی است از دهستان بلورد بخش مرکزی شهرستان سیرجان واقع در 54000گزی خاور سعیدآباد و 2000گزی شمال راه فرعی بافت به سیرجان. دارای 10 تن سکنه است و سکنۀ آن از طایفۀ بچاقچی هستند. مزارع میان دوآب، مکی، ده عیش و ده حسن جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
گلوانگور، ده کوچکی است از دهستان بلورد بخش مرکزی شهرستان سیرجان واقع در 54000گزی خاور سعیدآباد و 2000گزی شمال راه فرعی بافت به سیرجان. دارای 10 تن سکنه است و سکنۀ آن از طایفۀ بچاقچی هستند. مزارع میان دوآب، مکی، ده عیش و ده حسن جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
شه بورگان. پسر کرایست شان. بنا به گفتۀ مؤلف تاریخ سیستان (چ ملک الشعراء بهار) وی از شاهان کیان است که شهر سیستان در زمان او مجدداً آباد گردیددر چهارصد و چهل سال شمسی. (از تاریخ سیستان ص 4)
شه بورگان. پسر کرایست شان. بنا به گفتۀ مؤلف تاریخ سیستان (چ ملک الشعراء بهار) وی از شاهان کیان است که شهر سیستان در زمان او مجدداً آباد گردیددر چهارصد و چهل سال شمسی. (از تاریخ سیستان ص 4)
رود شاپورکام از رودهای بخارا و نواحی آن، نرشخی درباره آن نویسد: ’رود شاپورکام و عامۀ بخارا شافر کام خوانند و آورده اند که یکی از فرزندان کسری از آل ساسان از پدر خویش خشم گرفت و بدین ولایت آمد (و) نام (او) شاپور بود ... چون ببخارا رسید بخاراخدات او را نیکو داشت و این شاپور شکار دوست بود، یک روز بشکار رفت و بدان جانب افتاد و در آن تاریخ آنجا هیچ (دیهه) نبود و آبادانی نبود، مرغزاری بود و جایگاه شکار، او را خوش آمد، جایگاه ازبخاراخدات به مقاطعه بگرفت تا آن جایگاه آبادان کند، بخاراخدات آن موضع را به او داد، این شاپور رود عظیم بر کند و بنام خود کرد یعنی شاپورکام و بر آن رودروستاها نهاد و کاخ بنا کرد، (تاریخ بخارا ص 38)
رود شاپورکام از رودهای بخارا و نواحی آن، نرشخی درباره آن نویسد: ’رود شاپورکام و عامۀ بخارا شافر کام خوانند و آورده اند که یکی از فرزندان کسری از آل ساسان از پدر خویش خشم گرفت و بدین ولایت آمد (و) نام (او) شاپور بود ... چون ببخارا رسید بخاراخدات او را نیکو داشت و این شاپور شکار دوست بود، یک روز بشکار رفت و بدان جانب افتاد و در آن تاریخ آنجا هیچ (دیهه) نبود و آبادانی نبود، مرغزاری بود و جایگاه شکار، او را خوش آمد، جایگاه ازبخاراخدات به مقاطعه بگرفت تا آن جایگاه آبادان کند، بخاراخدات آن موضع را به او داد، این شاپور رود عظیم بر کند و بنام خود کرد یعنی شاپورکام و بر آن رودروستاها نهاد و کاخ بنا کرد، (تاریخ بخارا ص 38)
جمع واژۀ چاخوره. رجوع به چاخوره شود: و چاخورگان را فرمان شد تا بیک شب حوالی خندق را چون غربال سوراخ کردند و از آب گذشتند بر روی آن خاک ریز... پنج نفر مرد مردانه مسلح بیرون آمده بر چاخورگان تاختند چاخورگان چون واقف شدند از میانۀ نقب بیرون آمده از زیر روی به بالا کردند (ظفرنامۀ شامی)
جَمعِ واژۀ چاخوره. رجوع به چاخوره شود: و چاخورگان را فرمان شد تا بیک شب حوالی خندق را چون غربال سوراخ کردند و از آب گذشتند بر روی آن خاک ریز... پنج نفر مرد مردانه مسلح بیرون آمده بر چاخورگان تاختند چاخورگان چون واقف شدند از میانۀ نقب بیرون آمده از زیر روی به بالا کردند (ظفرنامۀ شامی)
فولاد معدنی است. (فرهنگ جهانگیری). رجوع به شابرقان شود. اسم فولاد است که حدید ذکر باشد. (فهرست مخزن الادویه). و معرب آن شابورقان است. (برهان قاطع). رجوع به شابرقان شود
فولاد معدنی است. (فرهنگ جهانگیری). رجوع به شابرقان شود. اسم فولاد است که حدید ذَکر باشد. (فهرست مخزن الادویه). و معرب آن شابورقان است. (برهان قاطع). رجوع به شابرقان شود
دهی از دهستان قره باغ بخش مرکزی شهرستان شیراز در هفده هزارگزی جنوب باختر شیراز، محلی جلگه و دارای آب و هوای معتدل ولی مالاریایی است، سکنۀ آن 175 تن، مذهب اهالی تشیع و زبانشان فارسی است، آب آن از قنات تأمین می شود و محصول آن: غلات، برنج، انواع صیفی و شغل مردم آن زراعت است، راه فرعی به آن منتهی می شود، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی از دهستان قره باغ بخش مرکزی شهرستان شیراز در هفده هزارگزی جنوب باختر شیراز، محلی جلگه و دارای آب و هوای معتدل ولی مالاریایی است، سکنۀ آن 175 تن، مذهب اهالی تشیع و زبانشان فارسی است، آب آن از قنات تأمین می شود و محصول آن: غلات، برنج، انواع صیفی و شغل مردم آن زراعت است، راه فرعی به آن منتهی می شود، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)