جدول جو
جدول جو

معنی شاوگ - جستجوی لغت در جدول جو

شاوگ
(پسرانه)
نام پادشاه کوشان در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
تصویری از شاوگ
تصویر شاوگ
فرهنگ نامهای ایرانی
شاوگ
(وَ)
نام یکی از پادشاهان کوشانی است که وستهم در دورۀ حکومت بر خراسان او را بفرمان خویش درآورد. (از ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 467)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاور
تصویر شاور
(پسرانه)
شاهپور، پسر شاه، شاهزاده، شاه پور، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری گرانمایه و بار سالار فریدون پادشاه پیشدادی، نام چندتن از پادشاهان و پهلوانان ایرانی در شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اوگ
تصویر اوگ
اوج، بلندی، بالا، فراز، بلندترین نقطه، بالاترین درجه
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
اوج. (برهان) (ناظم الاطباء). قله. سمت الرأس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
یا ’یین’ سلسلۀ پادشاهی که از قرن 16 تا 19 در چین سلطنت کرده است، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نام کوهی است واقع در قسمت جنوبی ایالت استراباد و در مسیر علیای رود خانه نکا و درحدود سه فرسخی شمال غربی بسطام. (از سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 59 و 78 و ترجمه فارسی آن ص 87)
لغت نامه دهخدا
(وو)
ابن مجیر بن نزار، ملقب به ابوشجاع. وی در عهد خلافت العاضد لدین الله فاطمی در مصردو نوبت بمقام وزارت رسید نخست در سال 558 هجری قمری و نوبت دوم در سال 560 هجری قمری در آغاز کار از ملازمان صالح بن رزیک بود و صالح ولایت صعید مصر را به وی تفویض کرد و چون مردی با کفایت و کاردان بود میان مردم محبوبیت یافت و صالح بن رزیک هم از نفوذ و هم از عزل کردن او بیم داشت پیوسته بفرزندش عادل وصیت میکرد که از عزل شاور خودداری کند ولیکن پس از آنکه صالح بدرود زندگی گفت عادل بتحریک اطرافیان شاور را معزول داشت و شاور با انبوهی از مردم صعید بطرف قاهره روی آورد و عادل رو به فرار نهاد و کشته شد و شاور بدون رقیب خود را سردار سپاهیان خواند و تمام دارایی بنی رزیک را بتصرف درآورد. تا آنکه سرداری بنام ضرغام با او نه ماه درافتاد و شاور مجبور شد که در سال 559 هجری قمری از قاهره به شام فرار کند و به نورالدین محمود بن زنگی پناه برد و از نورالدین کمک طلبد و به او وعده سه چهارم درآمد مصر را بدهد. در همان سال سپاه نورالدین به فرماندهی اسدالدین شیرکوه روانۀ قاهره گردید، سپاه مصر در بلبیس شکست خورد و ضرغام و برادر او ناصرالدین کشته شدند و شاور به وزارت منصوب شد و عاضد و اطرافیانش را سخت زیر فشار درآورد و در سال 564 فسطاط را آتش زد و در این هنگام به وعده ای که به نورالدین داده بود وفا نکرد و عاضد از نورالدین استمداد طلبید و سپاه شیرکوه مجدداً بقاهره آمد تا شاور را بر جای خود نشاند شاور قصد کشتن شیرکوه کرد اما پسر شاور او را از این کار بازداشت تا آنکه روزی شاوربملاقات شیرکوه به اردوگاه وی برفت صلاح الدین بن ایوب و عده ای او را فریب دادند و گفتند شیرکوه بزیارت امام شافعی رفته است چون مسافتی برفتند شاور را از اسب بزیر انداختند و دستگیر کردند. شیرکوه به کشتن شاور روی موافق نشان داد و چون خبر به خلیفۀ فاطمی عاضد رسید، سر شاور را بخواست و در سال 564 هجری قمری سر شاور را جهت عاضد فرستادند. (از تاریخ ابن اثیر ج 11 ص 129) (زامباور ص 150) (از دائره المعارف بستانی)
لغت نامه دهخدا
(وو)
صورت دیگری از کلمه شاپور است. (از فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(وو)
دزی گوید که شاوش همان جاویش باشد. (دزی ج 1 ص 317). جاوش. جاویش. چاوش. چاووش. شاویش. رجوع به هر یک از کلمات فوق شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
شائول. نام پولس طرسوسی در زبان عبری باشد و او یکی از حواریان ممتازقبایل بود. (قاموس کتاب مقدس). رجوع به پولس شود
شائول. لاوی از بنی قهات است. (اول تواریخ ایام 6: 24) (از قاموس کتاب مقدس). رجوع به قهات و نیز رجوع به لاوی شود
لغت نامه دهخدا
(وو)
مصغراً، گیاهی است که در تداوی بکار آید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
آن باشد که شخصی را در عوض دیگری بجهت طلبی که از دیگری دارد بگیرند. (برهان قاطع). رجوع به شالنگ و شاکمند شود، برجستن و فروجستن شاطران و پیاده روان را نیز گویند. (برهان قاطع). شلنگ. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به شلنگ و شلنگ تخته شود، گلیمی را نیز گفته اند که در زیر فرشها دوزند. (برهان قاطع). رجوع به شال و شالنگ شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی از دهستان مغان شهرستان اردبیل. دارای 108 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
هلند جنوبی، ایالتی است بوسعت 2800 کیلومتر مربع و دارای 2668158 تن سکنه که در غرب هلند و بر کنار دریای شمال واقع است و مرکز آن لاهه و شهرهای مهمش روتردام و لیدن است. زمینش پست و حاصلخیز است و با سدها و خاکریزهای ساحلی ازآب دریا محافظت می شود. (از دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(وی / وی ی)
منسوب به شاء و آن لغتی است در شاه بمعنی گوسفند: رجل شاوی، مردی گوسفنددار. (مهذب الاسماء). خداوند گوسپندان. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سلیمان بن عبداﷲ شاوی عبیدی حمیری بغدادی، مردی ادیب و سیاستمدار بود، در بغداد بدنیا آمد و در سال 1209 هجری قمری درگذشت، از آثار اوست: نظم القطر ابن هشام در نحو، سکب الادب علی لامیه العرب، (از معجم المؤلفین ج 4 ص 267)
ابوالقاسم بن دری، شاوی الاصل و ساکن مکناس از قراء و شاعر و نویسنده بود، در سال 1150 هجری قمری درگذشت، از آثار اوست: حفظالامانی در شرح جعبری، شرح الهمز و الکنز و الحرز، (از معجم المؤلفین ج 8 ص 99)
لغت نامه دهخدا
بمعنی خالص چنانکه زر شاو بمعنی زر خالص است، (از غیاث اللغات)، اما صحیح کلمه ساو است با سین مهمله، (حاشیۀ غیاث اللغات چ دبیرسیاقی)، رجوع به ساو شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شارگ
تصویر شارگ
شریانی است ضخیم که خون را از قلب به سر رساند رگ کردن حبل الورید
فرهنگ لغت هوشیار
بلندی بالا فراز، بلندترین نقطه اعلی درجه، بلندترین درجه کوکب (مخصوصا خورشید) مقابل حضیض، بالاترین نقطه ارتفاع آواز، شعبه ای از (عشاق)، شعبه سیزدهم از شعب بیست و چهارگانه موسیقی ایرانی
فرهنگ لغت هوشیار
پیش افتادن، کندن، پایان، تگ ته، خاک چاه، افسار شتر، سبد، پیش افتادن سبقت گرفتن، کندن (چنان که خاک را از چاه)، غایت هر چیز نهایت، غور تک ته، زمام ناقه مهار شتر، پشکل شتر، زنبیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاوی
تصویر شاوی
میرآب، گوسپندار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوگ
تصویر اوگ
اوج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شاخگ
تصویر شاخگ
اکلیل الملک
فرهنگ واژه فارسی سره
شاه رگ، ورید
فرهنگ گویش مازندرانی