در ترجمه محاسن اصفهان در وصف رویدشت آمده است که: فی الجمله ولایتی به انواع عمارت و زراعت پیراسته و اهالی به اصناف مروت و فتوت آراسته، به اقصای آن زمینی است مبسوط بر مسافتی مضبوط که آن هجده فرسنگ است در دو فرسنگ و بر آنجا مغیضی معروف به گاوخانی، خاصیت آن ابتلاع فواضل آبهای زندرود اصفهان و اراقت آن بر هشتادفرسنگی زمینها و صحراهای کرمان بحیثیتی که معظم بلاد و معتبر امهات مواضع آن در تکثیر ارتفاعات و توفر زراعات و غرس سایر اشجار میوه دارو غیرمیوه دار از گل و سرو و بید و چنار و نباتات و ریاحین بهار کلی اعتماد و اصلی اعتبار مد و جزر آن را استظهار دارد و هرگه که خبر غزارت آب گاوخانی و ایام مدّ آن به حد کرمان صورت انتشار یابد تمامت اهالی آن حدود چون ایام عید نوروز و مراسم تفرج و تماشا رخت طرب به دوش نشاط ببساط شادکامی کشند و مژدگانی آن حال در امیدواری آن سال از فراخ نعمتی و خوش عیشی و شادکامی بیکدیگر دهند و آن سال به خوشدلی و رفاهیت و آسایش گذارنند، (ترجمه محاسن اصفهان صص 35 - 36)
در ترجمه محاسن اصفهان در وصف رویدشت آمده است که: فی الجمله ولایتی به انواع عمارت و زراعت پیراسته و اهالی به اصناف مروت و فتوت آراسته، به اقصای آن زمینی است مبسوط بر مسافتی مضبوط که آن هجده فرسنگ است در دو فرسنگ و بر آنجا مغیضی معروف به گاوخانی، خاصیت آن ابتلاع فواضل آبهای زندرود اصفهان و اراقت آن بر هشتادفرسنگی زمینها و صحراهای کرمان بحیثیتی که معظم بلاد و معتبر امهات مواضع آن در تکثیر ارتفاعات و توفر زراعات و غرس سایر اشجار میوه دارو غیرمیوه دار از گل و سرو و بید و چنار و نباتات و ریاحین بهار کلی اعتماد و اصلی اعتبار مد و جزر آن را استظهار دارد و هرگه که خبر غزارت آب گاوخانی و ایام مدّ آن به حد کرمان صورت انتشار یابد تمامت اهالی آن حدود چون ایام عید نوروز و مراسم تفرج و تماشا رخت طرب به دوش نشاط ببساط شادکامی کشند و مژدگانی آن حال در امیدواری آن سال از فراخ نعمتی و خوش عیشی و شادکامی بیکدیگر دهند و آن سال به خوشدلی و رفاهیت و آسایش گذارنند، (ترجمه محاسن اصفهان صص 35 - 36)
نام شهری و ولایتی است از شروان. (برهان قاطع). نام شهری بوده است نزدیک به گنجه و در هند او را شابران نیزگفته اند. گویند چاه بیژن در آن حدود بوده. (آنندراج از انجمن آرا). شابران. (شرفنامۀ منیری). شاوران وشابران شهری است نزدیک گنجه و دربند. (فرهنگ رشیدی) : شاوران، قصبۀ شیروان است، جایی است بدریا نزدیک وبا نعمت بسیار و سنگ محک بهمه جهان از آنجا برند. (حدود العالم چ ستوده ص 164). رجوع به شابران شود
نام شهری و ولایتی است از شروان. (برهان قاطع). نام شهری بوده است نزدیک به گنجه و در هند او را شابران نیزگفته اند. گویند چاه بیژن در آن حدود بوده. (آنندراج از انجمن آرا). شابران. (شرفنامۀ منیری). شاوران وشابران شهری است نزدیک گنجه و دربند. (فرهنگ رشیدی) : شاوران، قصبۀ شیروان است، جایی است بدریا نزدیک وبا نعمت بسیار و سنگ محک بهمه جهان از آنجا برند. (حدود العالم چ ستوده ص 164). رجوع به شابران شود
شابوران. شابورن. شابورگان. شاپورگان. شابورق. شابورقان. شاپوراک. شابرقان. آهن سخت. فولاد نر. فولاد ذکر. حدیدالصلب، چه فولاد دو نوع است کانی، که آن را شاوران گویند و عملی که از نرم آهن با بعضی ادویۀ حریفه (؟) سازند. (از یادداشت مؤلف بنقل از الجماهر فی معرفه الجواهر تألیف بیرونی)
شابوران. شابورن. شابورگان. شاپورگان. شابورق. شابورقان. شاپوراک. شابرقان. آهن سخت. فولاد نر. فولاد ذکر. حدیدالصلب، چه فولاد دو نوع است کانی، که آن را شاوران گویند و عملی که از نرم آهن با بعضی ادویۀ حریفه (؟) سازند. (از یادداشت مؤلف بنقل از الجماهر فی معرفه الجواهر تألیف بیرونی)