جدول جو
جدول جو

معنی شاوخرانی - جستجوی لغت در جدول جو

شاوخرانی(وَ)
منسوب است به شاوخران که از قرای نسف است. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاوران
تصویر شاوران
(پسرانه)
نام پدر زنگه پهلوان ایرانی در دوره کیکاووس پادشاه کیانی، از شخصیتهای شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گاوخانی
تصویر گاوخانی
حوض بزرگ، برکۀ بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
نام قریه ای ازقرای نسف است به ماوراءالنهر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
گاو چراندن
لغت نامه دهخدا
(وُ)
احمد بن ابی بکر بن ابی محمد به جوانی در سال 620 هجری قمری درگذشت. وی یکی از ادبای تبریز است. (از یاقوت در معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(وَ / وِ)
منسوب به خاوران
لغت نامه دهخدا
در ترجمه محاسن اصفهان در وصف رویدشت آمده است که: فی الجمله ولایتی به انواع عمارت و زراعت پیراسته و اهالی به اصناف مروت و فتوت آراسته، به اقصای آن زمینی است مبسوط بر مسافتی مضبوط که آن هجده فرسنگ است در دو فرسنگ و بر آنجا مغیضی معروف به گاوخانی، خاصیت آن ابتلاع فواضل آبهای زندرود اصفهان و اراقت آن بر هشتادفرسنگی زمینها و صحراهای کرمان بحیثیتی که معظم بلاد و معتبر امهات مواضع آن در تکثیر ارتفاعات و توفر زراعات و غرس سایر اشجار میوه دارو غیرمیوه دار از گل و سرو و بید و چنار و نباتات و ریاحین بهار کلی اعتماد و اصلی اعتبار مد و جزر آن را استظهار دارد و هرگه که خبر غزارت آب گاوخانی و ایام مدّ آن به حد کرمان صورت انتشار یابد تمامت اهالی آن حدود چون ایام عید نوروز و مراسم تفرج و تماشا رخت طرب به دوش نشاط ببساط شادکامی کشند و مژدگانی آن حال در امیدواری آن سال از فراخ نعمتی و خوش عیشی و شادکامی بیکدیگر دهند و آن سال به خوشدلی و رفاهیت و آسایش گذارنند، (ترجمه محاسن اصفهان صص 35 - 36)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نام شهری و ولایتی است از شروان. (برهان قاطع). نام شهری بوده است نزدیک به گنجه و در هند او را شابران نیزگفته اند. گویند چاه بیژن در آن حدود بوده. (آنندراج از انجمن آرا). شابران. (شرفنامۀ منیری). شاوران وشابران شهری است نزدیک گنجه و دربند. (فرهنگ رشیدی) : شاوران، قصبۀ شیروان است، جایی است بدریا نزدیک وبا نعمت بسیار و سنگ محک بهمه جهان از آنجا برند. (حدود العالم چ ستوده ص 164). رجوع به شابران شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نام پدر زنگه است از پهلوانان داستانی ایران باستان (هر چند که ممکن است ’ان’ کلمه علامت نسبت بنوت باشد). رجوع به زنگۀ شاروان شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
شابوران. شابورن. شابورگان. شاپورگان. شابورق. شابورقان. شاپوراک. شابرقان. آهن سخت. فولاد نر. فولاد ذکر. حدیدالصلب، چه فولاد دو نوع است کانی، که آن را شاوران گویند و عملی که از نرم آهن با بعضی ادویۀ حریفه (؟) سازند. (از یادداشت مؤلف بنقل از الجماهر فی معرفه الجواهر تألیف بیرونی)
لغت نامه دهخدا
انتساب است به شاوان که از قرای مرو است. (از سمعانی) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گاوچرانی
تصویر گاوچرانی
شغل و عمل گاو چران گاو چراندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخورانی
تصویر ناخورانی
نخوردن: (رستگاری تو در چهار چیزاست: ناخورانی و بی خوابی و تنهایی و خاموشی)
فرهنگ لغت هوشیار