جدول جو
جدول جو

معنی شاهینی - جستجوی لغت در جدول جو

شاهینی
دهی از دهستان خالصه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، دارای 280 تن سکنه، آب آن ازچاه و فاضل آب سراب نیلوفر، محصول آن غلات، حبوبات دیمی و لبنیات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج، دارای 1430 تن سکنه، آب آن از رودخانه و چشمه، محصول آن غلات، لبنیات، توتون و تنباکو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان شیان بخش مرکزی شهرستان شاه آباد، دارای 332 تن سکنه، آب آن از سراب شاهین، محصول آن غلات، حبوبات، صیفی و لبنیات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
شاهینی
نام جد ابوحفص عمر بن احمد بن عثمان بن احمد بن محمد بن ایوب بن ازداد واعظ معروف به ابن شاهین که جدّ مادری او احمد بن محمد بن یوسف بن شاهین شیبانی بغدادی است، و ابوحفص مردی مورد ثقه بوده است که از عده ای روایت کرده و عده ای نیز از او نقل کرده اند و دارای آثاری نیز بوده، در سال 297 هجری قمری بدنیا آمده و در سال 385 هجری قمری درگذشته است، (لباب الانساب ج 2 ص 9)
نام ابوحفص عمر بن احمد بن محمد بن حسن بن شاهین الفارسی الشاهینی السمرقندی، در سمرقند بدنیا آمد و در همانجا بسال 454 هجری قمری درگذشته است و عده ای نیز از او روایت کرده اند، (لباب الانساب ج 2 ص 9)
لغت نامه دهخدا
شاهینی
نام تیره ای از ایل کلهر (ایلات کرد ایران) و دارای 50 خانوار، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 62)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاهقلی
تصویر شاهقلی
(پسرانه)
غلام شاه، شاه (فارسی) + قلی (ترکی)، نام نقاش معروف ایرانی در زمان صفویه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهیده
تصویر شاهیده
(دخترانه و پسرانه)
پارسا، پرهیزکار، نیکوکار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهین
تصویر شاهین
(پسرانه)
سلطنتی، پرنده شکاری، باز (پرنده ای کوچکتر از عقاب)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهجانی
تصویر شاهجانی
از مردم شاهجان، پارچۀ لطیفی که در شاهجان بافته می شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاهیدن
تصویر شاهیدن
پادشاهی کردن، سروری کردن، پارسایی کردن، نیکوکار بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راهزنی
تصویر راهزنی
دزدی و غارت اموال مسافران در راه ها، عمل راهزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاهانه
تصویر شاهانه
منسوب و مربوط به شاه، درخور شاهان مانند شاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شادانی
تصویر شادانی
شادی، شادمانی، خوشحالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاهنای
تصویر شاهنای
سرنا، از سازهای بادی که از لوله ای دراز چوبی یا فلزی با چند سوراخ تشکیل شده، نای ترکی، سرغین، سورنای، نای رومی، شهنا، سورنا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاهانی
تصویر شاهانی
انگور شاهانی، نوعی انگور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاهین
تصویر شاهین
پرنده ای شکاری از خانوادۀ باز، با منقار کوتاه، دم بلند، چنگال های قوی، زبانۀ ترازو، میله یا آلتی که دو کفۀ ترازو را به آن آویزان می کنند
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان رستاق بخش خمین شهرستان کلات، دارای 50تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آن غلات، چغندرقند، پنبه و انگور است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
جرجس شاهین دمشقی، سریانی و رئیس اسقفان حمص و حماه و توابع آن بود در سال 1285 هجری قمری بدنیا آمد و در 1321 هجری قمری درگذشت، از اوست: خلاصه الاّثارفی تاریخ الامصار، (از معجم المؤلفین ج 3 ص 119)
لغت نامه دهخدا
بنا بروایت تاریخ الخلفاء مادر یزید ناقص و ابراهیم فرزندان ولیدبن عبدالملک است و در جای دیگر نام مادراین دو کس را شاهفرید نوشته است، (از تاریخ الخلفاءص 17، 168، 189)، رجوع به شاهفرند و شاهفرید شود
این کلمه را بعنوان نام بکار برده اند چنانکه بیست و دو تن از سران و ناموران ایرانی و ارمنی و ترک و تازی که شاهین نام داشتند در نام نامۀ ایرانی یاد شده اند، (فرهنگ ایران باستان ص 296 و بعد)
لغت نامه دهخدا
منسوب به شاه، (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نام قسمی انگور سیاه، (یادداشت مؤلف)، رجوع به شانی شود، قسمی انگور سیاه رنگ کشیده دانه و بیشتر خاص قزوین است، شانی، (در تداول مردم قزوین)،
- شراب شاهانی، نوعی شراب که از انگور موسوم به شاهانی یا شانی سازند،
، نام قسمی خرما در جیرفت، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
پرنده ای باشد شکاری و زننده از جنس سیاه چشم، (برهان قاطع)، پرنده ای است که بدان شکار کنند، (شرفنامۀ منیری)، یکی از مرغان شکاری بسیار جسور و باشهامت است و با وجود آنکه از قوش کوچکتر است بعلت جسارتی که دارد گاهی بعقاب و قوش حمله میکند، این پرندۀ هوشیار و چالاک در همه جا دیده میشود، بویژه در سرزمینهای بیشه زار و کوهستانی ناگزیر ایران هم نشیمنگاه این مرغ بوده و هست و دیرگاهی است توجه ایرانیان به این هوانورد گستاخ کشیده شده است و پرش آن را بفال نیک میگرفتند، این مرغ دوبار بنام ’سئن’ در اوستا یاد گردیده است و اوستاشناسان اروپایی آن را بمعنی عقاب برگردانده اند از اینکه سئن همان شاهین (عقاب) است مورد شک نیست، و صفت شاهین از واژۀ شاه درآمده و این پرنده بمناسبت شکوه و توانایی و تقدس خود شاه مرغان خوانده شده است، (فرهنگ ایران باستان ص 396 ببعد)، در کلیۀ فرهنگها عقاب در فارسی ’آله’ نامیده میشود و در بسیاری از لهجه های کنونی ایران نیز چنین آمده است و در لهجه ای بهیأت شائین بجای مانده، (حاشیۀ برهان چ معین)، در وجه تسمیۀ این پرنده بشاهین گویند چون در سیری و گرسنگی نهایت اعتدال را نگاه دارد بشاهین ترازو در اعتدال تشبیه شده است، درباره بهترین نوع این پرنده گفته اند که: باید سرخ رنگ، عظیم الجثه، با چشمهای درشت و تیزبین، گردن بلند، موی بر روی پیشانی افشانده و درشت منقار و سینه فراخ با رانهای فربه و گوش و پاهای کوتاه و پنجۀ باز با بالهای بلند و دم کوتاه پرپشت باشد و بعضی گویند که رنگ اصلی این پرنده سیاه بوده است لذا سیاهرنگ آن بهتر باشد، گویند اول کسی که این پرنده را بدست آورد قسطنطین قیصر رم بود چون سرعت و بلندپروازی و شکار پرنده را بدید او راخوش آمد و دستور داد او را شکار کنند و در شکارها شاهین را بر روی دست خود نگاه میداشت، مؤلف ’المصایدو المطارد’ گوید: رسم و عادت پادشاهان روم بر آن بود که هنگام حرکت شاهینها بر فراز سر آنان پرواز میکردند و هر آنجا که شاه فرود می آمد آنها نیز فرود می آمدند و یکی از علایم عظمت و بزرگی در نزد سلاطین عرب بود که هنگام حرکت موکب شاهینها را بر فراز خود بپروازدر می آوردند، (از صبح الاعشی ج 2 ص 58) :
هزار کبک ندارد دل یکی شاهین
هزار بنده ندارد دل خداوندی،
شهید بلخی،
سگ و یوز در پیش شاهین و باز
همی راند بر دشت روز دراز،
فردوسی،
نشستنگه و مجلس و می گسار
همان باز و شاهین و یوز و شکار،
فردوسی،
ز شاهین و از بازو پران عقاب
ز شیر و پلنگ و نهنگ اندر آب،
فردوسی،
کف یوز پر مغز آهو بره
همه چنگ شاهین دل گودره،
عنصری،
دم عقرب بتابید از سر کوه
چنان چون چشم شاهین ازنشیمن،
منوچهری،
بگاه ربودن چو شاهین و بازی،
ابوالطیب مصعبی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 384)،
تفکر کن در این معنی تو در شاهین و مرغابی
گریزان است این از آن و آن بر این ظفر دارد،
ناصرخسرو،
تو بر بالای علم آنگه رسی باز
که بر شاهین همت نشکنی پر،
ناصرخسرو،
ای که من بازم و تو فرفوزی
من چو شاهینم و تو مرغابی،
معزی،
ور سوی کبوتر نگرد سخت مبندش
شاهین بغایت نگرد سوی کبوتر،
معزی،
بسخا صید کند کف جوادش دل خلق
ز سخا کس بجز او باشه و شاهین نکند،
سوزنی،
پاس او دست گر دراز کند
دست یابد تذرو بر شاهین،
انوری (از سروری)،
شبروی کرده کلنگ آسا بروز
همچو شاهین کامران خواهد نمود،
خاقانی،
چو شاهین باز ماند از پریدن
ز گنجشکش لگد باید چشیدن،
نظامی،
کجا گشت شاهین او صیدگیر
ز شاهین گردون برآرد نفیر،
نظامی،
فرود آمد یکی شاهین بشبگیر
تذرو نازنین را کرد نخجیر،
نظامی،
سوی شاهین بحری بازگشتی
که وحشی تر شود شاهین دشتی،
نظامی،
زآهنین چنگال شاهین غمت
رخنه رخنه ست اندرون من چو دام،
سعدی،
خود رابزیر چنگل شاهین عشق تو
عنقای صبر من پر و بالی نیافته،
سعدی،
بسی نماند که در عهد رای و رایت او
به یک مقام نشینند صعوه و شاهین،
سعدی،
شهپر زاغ و زغن زیبای قید و صید نیست
این کرامت همره شهباز و شاهین کرده اند،
حافظ،
- شاهین بحری، نوعی از مرغان شکاری آبی است:
چو شاهین بحری درآمد بکار
دهد ماهیان را ز مرغان شکار،
نظامی (گنجینۀ گنجوی)،
- شاهین زرین، علامت و نشانی بود علم ایران را، در سر لشکریان در روزگار هخامنشیان شاهین شهپر گشوده در سر نیزۀ بلندی برافراشته بهمه نمودار بود، پس از سپری شدن شاهنشاهی و دست یافتن اسکندر در پایان سدۀ چهارم پیش از میلاد به ایران عقاب (شاهین) نشان اقتدار ایرانیان رفته رفته در اروپا رواج یافت و در بسیاری از کشورها چون روسیه، آلمان، اتریش، لهستان و غیره عقاب نقش علم آن سرزمینها گردید و برخی از آنها هنوز برقرار است، و اسکندر آن را نقش سکۀ پادشاهی خود قرار داد نشان شاهین (عقاب) پس از سیصد سال پایداری در مصر با اکتاویوس به روم رفت و علامت اقتدار آن امپراتور گردید، (فرهنگ ایران باستان ص 296 و بعد)، چوب ترازو، (برهان قاطع)، دستۀ ترازو، (شرفنامۀ منیری)، چوب ترازو، (فرهنگ جهانگیری)، آنچه از چوب یا آهن سازند و برهر سر آن یک کفۀ ترازو آویزند، (فرهنگ سروری) (آنندراج) :
ز بس برسختن زرش بجای مردمان هزمان
ز ناره بگسلد کپان ز شاهین بگسلد پله،
دقیقی،
عطای او از آن بگذشت کانرا
توان سختن بشاهین و بطیار،
فرخی (دیوان ص 244)،
ترازو را همه رشته گسسته
دو پله مانده و شاهین شکسته،
(ویس و رامین)،
چون من سخن بشاهین برسنجم
آفاق و انفسند موازینم،
ناصرخسرو،
شاهین ترازو شد گوئی دل مخدومت
یکسو غم مرغابی یکسو هوس شاهین،
سوزنی،
داری دو کف دو کفۀ شاهین مکرمت
بخشندگان سیم جلال و زر عیار،
سوزنی،
هم ترازوی چرخ را بشکست
باز حلم توپلۀ شاهین،
؟ (از شرفنامۀ منیری)،
بپرواز دولت دو شاهین بکار
یکی در خزینه یکی در شکار،
نظامی (گنجینۀ گنجوی)،
بشکند امتداد انعامش
بموازین قسط پر شاهین،
انوری (از سروری)،
گر روز سخا وزن کنند آنچه تو بخشی
سیاره و افلاک سزدکفۀ شاهین،
؟ (از صحاح الفرس)،
، زبانۀ ترازو، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)، بمعنی تکیه گاه هم بنظر آمده است، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)،
در اصطلاح منجمان سه ستاره است در امتداد خط مستقیم در صورت عقاب و آن را میزان نیزنامند، (یادداشت مؤلف)، چند ستاره در یک رده در صورت نسر طایر، (مقدمۀ التفهیم بیرونی ص قسج) :
مه شوال از روز نخستین
قران افتاده اندر برج شاهین،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
منسوب به شاهجان (شهر مرو)، پارچه ای لطیف که در شهر مرو بافته میشد، پارچه لطیف (مطلقا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهین
تصویر شاهین
پرنده ای باشد شکاری و زننده و از جنس سیاه چشم
فرهنگ لغت هوشیار
عصاره گیاهی است چینی. توضیح بعضی گویند حنای چینی را با سرکه می سرشتند و آن را شاه چینی گویند و آن در طب قدیم برای رفع درد سر به کار می بردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهانه
تصویر شاهانه
بطور سلطنت و شکوه و جلال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تامینی
تصویر تامینی
زینهاری منسوب و مربوط به تامین. اقدامات تامینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهجتنی
تصویر شاهجتنی
منسوب به شاهجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهنای
تصویر شاهنای
سورنای سرنا شهنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شایانی
تصویر شایانی
شایستگی سزاواری لیاقت
فرهنگ لغت هوشیار
فولاد و آهن جوهردار، آنچه از فولاد و آهن جوهردار سازند مانند شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
صمغ حاصل از کاجها. توضیح: این نام امروزه بطور کلی بمفهوم عام تر بانتین استعمال گردد تربانتین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهزنی
تصویر راهزنی
دزدی و غارت و تاراج در راهها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالینی
تصویر بالینی
چگونگی بیماری و حالت آن در مدت بستری بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهین
تصویر شاهین
از پرندگان شکاری شبیه به عقاب، زبانه ترازو
فرهنگ فارسی معین
شاهباز، عقاب، لاچین، زبانه، میله
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیدن شاهین در خواب، دلیل که از پادشاه ظالم بزرگی یابد. اگر بیند که شاهین مطیع او بود، دلیل که فرزندی آورد. محمد بن سیرین
دیدن شاهین درخواب بر چهار وجه است. اول: قدر و منزلت. دوم: فرمانروائی. سوم: مال و نعمت. چهارم: فرزند.
دیدن شاهین درخواب، دلیل بر مردی بسیار دانا بود.
فرهنگ جامع تعبیر خواب