از راویان قسمتی از شاهنامه است و فردوسی حکایت شطرنج از گفتۀ وی روایت کرده است و محتمل است که این کلمه مبدل ماهوی باشد و یا بالعکس، رجوع به مزدیسنا ص 387 و ماهوی شود: چنین گفت فرزانه شاهوی پیر ز شاهوی پیر این سخن یاد گیر، فردوسی
از راویان قسمتی از شاهنامه است و فردوسی حکایت شطرنج از گفتۀ وی روایت کرده است و محتمل است که این کلمه مبدل ماهوی باشد و یا بالعکس، رجوع به مزدیسنا ص 387 و ماهوی شود: چنین گفت فرزانه شاهوی پیر ز شاهوی پیر این سخن یاد گیر، فردوسی
نام سلسله ای از سلاطین خوارزم که نسبت خود به کیخسرو می کردند و آفریغ که سلسلۀ آل آفریغ بدو منسوب است یکی از افراد این سلسله است. (آثارالباقیه چ ساخائو ص 35 س 9) (الجماهر فی معرفه الجواهر ص 82). و رجوع به آل آفریغ شود
نام سلسله ای از سلاطین خوارزم که نسبت خود به کیخسرو می کردند و آفریغ که سلسلۀ آل آفریغ بدو منسوب است یکی از افراد این سلسله است. (آثارالباقیه چ ساخائو ص 35 س 9) (الجماهر فی معرفه الجواهر ص 82). و رجوع به آل آفریغ شود
مؤنث شهوی. (فرهنگ فارسی معین). - قوه شهویه، قوه جذب ملایم یا جذب مطلوب الحصول. مقابل قوه غضبیه. قوه دفع منافر یا دفع مهروب عنه. نفس آرزو. قوه بهیمیه، و آلتها الکبد. (یادداشت مؤلف)
مؤنث شهوی. (فرهنگ فارسی معین). - قوه شهویه، قوه جذب ملایم یا جذب مطلوب الحصول. مقابل قوه غضبیه. قوه دفع مُنافر یا دفع مهروب عنه. نفس آرزو. قوه بهیمیه، و آلتها الکبد. (یادداشت مؤلف)
نامی است که عرب به بربران ساکن کوه اوراس در الجزایر (حدود صحراء) داده اند. این قوم بعدها اسلام پذیرفتند ولی بسیاری از عادات دین قدیم خود را حفظ کرده اند
نامی است که عرب به بربران ساکن کوه اوراس در الجزایر (حدود صحراء) داده اند. این قوم بعدها اسلام پذیرفتند ولی بسیاری از عادات دین قدیم خود را حفظ کرده اند
جمع واژۀ هوا. چنانکه اغذیه و ادویه جمع غذا و دوا. (آنندراج) (غیاث اللغات) (مهذب الاسماء) (از ناظم الاطباء) : بر یکدیگر حسد بردند و اهویۀمختلفه در میان ایشان پیدا شد. (تاریخ قم ص 241). رجوع به هوا شود
جَمعِ واژۀ هوا. چنانکه اغذیه و ادویه جمع غذا و دوا. (آنندراج) (غیاث اللغات) (مهذب الاسماء) (از ناظم الاطباء) : بر یکدیگر حسد بردند و اهویۀمختلفه در میان ایشان پیدا شد. (تاریخ قم ص 241). رجوع به هوا شود
معبر و تعبیرکننده ای بود که در علم تعبیر مثل و نظیری نداشته. (برهان). اعراب چنانکه رسم ایشان است در این لغت تصرف کرده سین را به شین تبدیل کرده اند چنانکه ابن سیرین معبر را که مادرش شیرین بوده ابن سیرین کرده اند. (آنندراج) : بخت است بخواب دیدن خر ساهویه چنین نهاد تعبیر. سوزنی (از رشیدی). بعضی گویند نام زنی بوده است معبر ساهویه نام. (برهان)
معبر و تعبیرکننده ای بود که در علم تعبیر مثل و نظیری نداشته. (برهان). اعراب چنانکه رسم ایشان است در این لغت تصرف کرده سین را به شین تبدیل کرده اند چنانکه ابن سیرین معبر را که مادرش شیرین بوده ابن سیرین کرده اند. (آنندراج) : بخت است بخواب دیدن خر ساهویه چنین نهاد تعبیر. سوزنی (از رشیدی). بعضی گویند نام زنی بوده است معبر ساهویه نام. (برهان)
نام شخصی است که از جانب یزدجرد حاکم سیستان و سپهسالار خراسان بود. بعد از آنکه یزدجرد از لشکر اسلام گریخت و به مرو رفت ماهویه با خاقان ترکستان ساخت و کسان خود را فرستاد تا یزدجرد را بقتل رسانیدند. (برهان) (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ جهانگیری) : به شهر مرو اصفهبدی بود نام او ماهویه... (فارسنامۀ ابن البلخی ص 112)
نام شخصی است که از جانب یزدجرد حاکم سیستان و سپهسالار خراسان بود. بعد از آنکه یزدجرد از لشکر اسلام گریخت و به مرو رفت ماهویه با خاقان ترکستان ساخت و کسان خود را فرستاد تا یزدجرد را بقتل رسانیدند. (برهان) (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ جهانگیری) : به شهر مرو اصفهبدی بود نام او ماهویه... (فارسنامۀ ابن البلخی ص 112)
نام جد ابوبکر محمد بن احمد بن علی بن شاهویه، قاضی شاهویی فارسی است که از جمحی و ساجی روایت شنید و در سال 361 هجری قمری در نیشابور درگذشت، (لباب الانساب ج 2 ص 9) نام محمد بن ابراهیم شاهویه سمرقندی است که از عبدالرحمن دارمی و علی بن حرب موصلی روایت کرده است، در سال 297 هجری قمری درگذشته است، (لباب الانساب ج 2 ص 9)
نام جد ابوبکر محمد بن احمد بن علی بن شاهویه، قاضی شاهویی فارسی است که از جمحی و ساجی روایت شنید و در سال 361 هجری قمری در نیشابور درگذشت، (لباب الانساب ج 2 ص 9) نام محمد بن ابراهیم شاهویه سمرقندی است که از عبدالرحمن دارمی و علی بن حرب موصلی روایت کرده است، در سال 297 هجری قمری درگذشته است، (لباب الانساب ج 2 ص 9)
نام پسر خسرو پرویز است که به شرویه و شیرویه اشتهار دارد. (فرهنگ جهانگیری). نام شیرویه پسر خسرو پرویز است که خسرو را کشت و اورا شیروهم گویند. (برهان). شارونه هم بنظر آمده است. (از برهان قاطع). نام پسر خسرو پرویز است. او را شیرویه و شیرو نیز خوانند. (شعوری ج 2 ورق 134). رجوع به شیرویه شود
نام پسر خسرو پرویز است که به شرویه و شیرویه اشتهار دارد. (فرهنگ جهانگیری). نام شیرویه پسر خسرو پرویز است که خسرو را کشت و اورا شیروهم گویند. (برهان). شارونه هم بنظر آمده است. (از برهان قاطع). نام پسر خسرو پرویز است. او را شیرویه و شیرو نیز خوانند. (شعوری ج 2 ورق 134). رجوع به شیرویه شود