- شانه
- آن چیزی باشد که از چوب و شاخ یا استخوان و فلزات و غیره سازند و زلف و گیسو را بدان پرداز دهند کتف
معنی شانه - جستجوی لغت در جدول جو
- شانه
- دوش، کتف، جای اتصال دست به تنه، استخوان کتف
وسیله ای دندانه دار که با آن موی سر را هموار و مرتب می کنند، سرخاره
کندو، لانۀ زنبور عسل به شکل خانه های شش گوشۀ منظم، خانۀ زنبور عسل، شان، خلیّه، نخاریب النحل
- شانه
- خانه زنبور عسل
- شانه ((نِ))
- استخوان کتف، دوش
شانه خالی کردن: کنایه از مسولیت کاری را نپذیرفتن
- شانه
- ابزاری دندانه دار که با آن موی یا ریش را مرتب کنند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
علامت، آیه، آیت، آرم
آشیانه
درشتی زبری
نشان، نشانی، آماج، هدف، چیزی که در جایی قرار بدهند برای تیراندازی
نشانه کردن: هدف تیر قرار دادن،برای مثال کس نیاموخت علم تیر از من / که مرا عاقبت نشانه نکرد (سعدی - ۷۹)
نشانه کردن: هدف تیر قرار دادن،
لانۀ پرندگان، جای زندگی و نشیمنگاه و محل تخمگذاری پرندگان، بتواز، وکنت، آشیانه، پدواز، آشیان، پتواز، وکر، تکند، پیواز، کابک، کابوک
نمودار، دلیل، امارت، علامت
Indication
indicação
indicación
wskazanie
указание
вказівка
aanwijzing
Hinweis
indication
indicazione
संकेत
ইঙ্গিত
indikasi
belirti
dalili
סִימָן
ข้อบ่งชี้
دليلٌ
اشارہ