جدول جو
جدول جو

معنی شانن - جستجوی لغت در جدول جو

شانن
(نُ)
رودی است در ایرلند که از شمال شرقی بجنوب غربی جریان دارد و چند دریاچه در مسیر خود تشکیل میدهد و در مغرب ایرلند به اقیانوس اطلس میریزد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شانک
تصویر شانک
چینه دان، سنگدان مرغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شانس
تصویر شانس
بخت، اقبال، طالع، میزان احتمال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شنان
تصویر شنان
اشنان، گیاهی از خانوادۀ اسفناج با شاخه های باریک، برگ های ریز و طعم شور که معمولاً در شوره زارها می روید، خرند، آذربو، خلخان، اشنیان، آذربویه
فرهنگ فارسی عمید
ماده ای که از برخی گیاهان گرفته می شود و در طب برای معالجۀ بعضی بیماری ها و در صنعت برای رنگرزی به کار می رود، جوهر مازو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاندن
تصویر شاندن
شانه کردن، شانه زدن موی، شاندن، شانیدن، برای مثال جهان به آب وفا روی عهد می شوید / فلک به دست ظفر جعد ملک می شاند (انوری - ۱۴۴)
کسی را به نشستن وا داشتن، وادار به نشستن کردن، جا دادن، خاموش کردن آتش، نشاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شانی
تصویر شانی
شیانی، نوعی مسکوک زر و سیم که در خراسان رایج بوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شانه
تصویر شانه
دوش، کتف، جای اتصال دست به تنه، استخوان کتف
وسیله ای دندانه دار که با آن موی سر را هموار و مرتب می کنند، سرخاره
کندو، لانۀ زنبور عسل به شکل خانه های شش گوشۀ منظم، خانۀ زنبور عسل، شان، خلیّه، نخاریب النحل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شانس
تصویر شانس
بخت و اقبال و اختر و طالع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بانن
تصویر بانن
فرانسوی کنار موز
فرهنگ لغت هوشیار
خشنود کردن، راضی کردن سختک (جفت) آمیزه ای سه تایی از زگال ئیدروژن و اکسیژن که در پوست شاخه های سبز به ویژه شاخه های بلوت یافت می شود و در چرمسازی به کار می رود جفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاحن
تصویر شاحن
کشتی بارکش
فرهنگ لغت هوشیار
آن چیزی باشد که از چوب و شاخ یا استخوان و فلزات و غیره سازند و زلف و گیسو را بدان پرداز دهند کتف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شانف
تصویر شانف
روی گرداننده، برکشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شانع
تصویر شانع
قبیح کننده، زشت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شانی
تصویر شانی
درم ده هفت که در قدیم رایج بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شینن
تصویر شینن
سرشک، آبچکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنان
تصویر شنان
کنیه توز دشمنی کینه بیزاری آب سرد، آب پراکنده، ابر بارانریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاطن
تصویر شاطن
پلید و بد خوی، خبیث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شافن
تصویر شافن
نگرنده باشگفتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شادن
تصویر شادن
آهو بره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شابن
تصویر شابن
چپل کودک فربه و تنبل (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاجن
تصویر شاجن
دشت در پارسی پهلوی دشت به زمین پر درخت گفته می شود، اندوهگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاندن
تصویر شاندن
((دَ))
شانه کردن، به هوا دادن خوشه های خرمن شده، برای جدا کردن دانه از کاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شانس
تصویر شانس
بخت، اقبال، فرصت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شانه
تصویر شانه
ابزاری دندانه دار که با آن موی یا ریش را مرتب کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شانل
تصویر شانل
((نِ))
نوعی طرح لباس زنانه، نوعی طرح زیورآلات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شانه
تصویر شانه
((نِ))
استخوان کتف، دوش
شانه خالی کردن: کنایه از مسولیت کاری را نپذیرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شانه
تصویر شانه
خانه زنبور عسل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شادن
تصویر شادن
((دِ))
آهو بره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شانس
تصویر شانس
بخت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شانس
تصویر شانس
Luckiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شانس
تصویر شانس
удача
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شانس
تصویر شانس
Glück
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شانس
تصویر شانس
удача
دیکشنری فارسی به اوکراینی