جدول جو
جدول جو

معنی شانص - جستجوی لغت در جدول جو

شانص
(نِ)
متعلق به چیز. المتعلق بالشی ٔ. (ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شانک
تصویر شانک
چینه دان، سنگدان مرغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شانس
تصویر شانس
بخت، اقبال، طالع، میزان احتمال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قانص
تصویر قانص
شکارچی، آنکه پیشه اش شکار کردن جانوران است، نخجیرگر، حابل، صیدبند، صیّاد، صیدافکن، متصیّد، نخجیروال، شکارگیر، نخجیرگان، نخجیرگیر، نخجیرزن، صیدگر، شکارگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شانی
تصویر شانی
شیانی، نوعی مسکوک زر و سیم که در خراسان رایج بوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شانه
تصویر شانه
دوش، کتف، جای اتصال دست به تنه، استخوان کتف
وسیله ای دندانه دار که با آن موی سر را هموار و مرتب می کنند، سرخاره
کندو، لانۀ زنبور عسل به شکل خانه های شش گوشۀ منظم، خانۀ زنبور عسل، شان، خلیّه، نخاریب النحل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاخص
تصویر شاخص
برآمده، مرتفع، چشمگیر، برجسته، کنایه از پارامتر، آنچه مقدارش ماهیت چیزی را معین می کند، خط کش مدرجی که در نقشه برداری استفاده می شود، کنایه از نمودار، نماینده، کنایه از علامتی که در آفتاب برای تعیین و تشخیص وقت ظهر نصب می کنند، ساعت آفتابی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شانس
تصویر شانس
بخت و اقبال و اختر و طالع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاخص
تصویر شاخص
بلند بر آمده ازهر چیزی، مرتفع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شانع
تصویر شانع
قبیح کننده، زشت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شانف
تصویر شانف
روی گرداننده، برکشنده
فرهنگ لغت هوشیار
آن چیزی باشد که از چوب و شاخ یا استخوان و فلزات و غیره سازند و زلف و گیسو را بدان پرداز دهند کتف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شانی
تصویر شانی
درم ده هفت که در قدیم رایج بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانص
تصویر قانص
شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شانه
تصویر شانه
ابزاری دندانه دار که با آن موی یا ریش را مرتب کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قانص
تصویر قانص
((نِ))
شکارچی، صیاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شانس
تصویر شانس
بخت، اقبال، فرصت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شانل
تصویر شانل
((نِ))
نوعی طرح لباس زنانه، نوعی طرح زیورآلات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شانه
تصویر شانه
خانه زنبور عسل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شانه
تصویر شانه
((نِ))
استخوان کتف، دوش
شانه خالی کردن: کنایه از مسولیت کاری را نپذیرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاخص
تصویر شاخص
((خِ))
برآمده، مرتفع، برجسته، ممتاز، نمودار، نمونه، الگو، سرمشق، عددی که میانگین ارزش مجموعه ای از اقلام مرتبط با یکدیگر را برحسب درصدی از همان میانگین در فاصله زمانی دو تاریخ بیان کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شانس
تصویر شانس
بخت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شاخص
تصویر شاخص
شناسه، نمودار، روشن نمودار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شانس
تصویر شانس
Luckiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شاخص
تصویر شاخص
Indicator
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شانس
تصویر شانس
удача
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شاخص
تصویر شاخص
индикатор
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شانس
تصویر شانس
Glück
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شاخص
تصویر شاخص
Indikator
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شانس
تصویر شانس
удача
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شاخص
تصویر شاخص
індикатор
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شانس
تصویر شانس
szczęście
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شاخص
تصویر شاخص
wskaźnik
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شانس
تصویر شانس
运气
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شاخص
تصویر شاخص
指标
دیکشنری فارسی به چینی