چکاوک، پرنده ای کوچک و خوش آواز شبیه گنجشک با تاج کوچکی بر روی سر، چکاو، چکوک، چاوک، ژوله، جل، جلک، هوژه، خجو، خاک خسپه، نارو، قبّره، قنبره
چکاوک، پرنده ای کوچک و خوش آواز شبیه گنجشک با تاج کوچکی بر روی سر، چَکاو، چَکوک، چاوَک، ژوله، جَل، جَلَک، هوژه، خُجو، خاک خُسپه، نارو، قُبَّرَه، قُنبُرَه
هدهد، پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر با خال های زرد، سیاه و سفید که روی سرش دسته ای پر به شکل تاج یا شانه دارد، در خوش خبری به او مثل می زنند، پوپؤک، پوپک، مرغ سلیمان، کوکله، شانه سر، بوبو، شانه به سر، پوپ، پوپش، بوبه، بوبک، پوپو، بوبویه، بدبدک
هُدهُد، پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر با خال های زرد، سیاه و سفید که روی سرش دسته ای پَر به شکل تاج یا شانه دارد، در خوش خبری به او مثل می زنند، پوپُؤَک، پوپَک، مُرغِ سُلِیمان، کوکَلِه، شانِه سَر، بوبو، شانِه بِه سَر، پوپ، پوپَش، بوبِه، بوبَک، پوپو، بوبویِه، بَدبَدَک
یکی از بخشهای سه گانه شهرستان نائین و در شمال خاوری این شهرستان واقع است. این بخش ازشمال بدشت کویر، از جنوب به بخش حومه نائین از خاور ببخش خوربیابانک و از باختر به شهرستان اردستان محدود است. منطقۀ این بخش مسطح است و فقط یک رشته ارتفاعات از جنوب خاوری بطرف شمال باختری کشیده شده که در طرف شمال بکوههای منفرد ختم میشود. هوای بخش بعلت متصل بودن به پشت کویر گرمسیر است و آب زراعی آن ازقناتها و کمی از چشمه هاست. محصول عمده آن گندم، جو، سردرختی مانند انار و انجیر و توت است. شغل بیشتر مردم زراعت، و صنایع دستی محلی فلزکاری است و بواسطۀ وجود معدن سرب، مس، زغال سنگ، نیکل و انتیمون بیشترمردم در انارک مشغول کار هستند. این بخش از یازده آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن با قصبۀ انارک 2476 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10) قصبۀ مرکزبخش انارک شهرستان نائین با 2173 تن سکنه. آب آن ازچشمه و قنات و محصول آن غلات و اشجار است. دارای معادن سرب، مس، زغال سنگ و منگنز و نیز ادارات دولتی و 12 باب دکان است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
یکی از بخشهای سه گانه شهرستان نائین و در شمال خاوری این شهرستان واقع است. این بخش ازشمال بدشت کویر، از جنوب به بخش حومه نائین از خاور ببخش خوربیابانک و از باختر به شهرستان اردستان محدود است. منطقۀ این بخش مسطح است و فقط یک رشته ارتفاعات از جنوب خاوری بطرف شمال باختری کشیده شده که در طرف شمال بکوههای منفرد ختم میشود. هوای بخش بعلت متصل بودن به پشت کویر گرمسیر است و آب زراعی آن ازقناتها و کمی از چشمه هاست. محصول عمده آن گندم، جو، سردرختی مانند انار و انجیر و توت است. شغل بیشتر مردم زراعت، و صنایع دستی محلی فلزکاری است و بواسطۀ وجود معدن سرب، مس، زغال سنگ، نیکل و انتیمون بیشترمردم در انارک مشغول کار هستند. این بخش از یازده آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن با قصبۀ انارک 2476 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10) قصبۀ مرکزبخش انارک شهرستان نائین با 2173 تن سکنه. آب آن ازچشمه و قنات و محصول آن غلات و اشجار است. دارای معادن سرب، مس، زغال سنگ و منگنز و نیز ادارات دولتی و 12 باب دکان است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان بالاشهرستان نهاوند که در 9 هزارگزی شمال خاوری شهر نهاوند و3 هزارگزی شمال قلعۀ بارودآب واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 330 تن سکنه، آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و حبوب و صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) ، به سخن گفتن واداشتن: گاو را چون خدا به بانگ آورد عمل دست سامری منگر. خاقانی. - بانگ برآوردن، فریاد بلند کردن. شور و غوغا انگیختن. هیاهو و همهمه کردن. نعره برداشتن. آوا سر دادن. ویله کردن: مردم غوری بانگ و غریو برآوردند. (از تاریخ بیهقی). برفتند و با غلامان گفتند، جمله درشوریدند وبانگ برآوردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 359). و فرمودتا بانگ برآوردند. (فارسنامه ابن بلخی ص 81). بوی برانگیخت گل چو عنبر اشهب بانگ برآورد مرغ با ژخ طنبور. منجیک. بال فروکوفت مرغ، مرغ طرب گشت دل بانگ برآورد کوس، کوس سفر کوفت خواب. خاقانی. معو، بانگ برآوردن گربه. (منتهی الارب). - بانگ برآوردن باکسی، هم آواز او شدن. با او هم آواز وهمصدا گشتن: باتوی دنیاطلب دین گذار بانگ برآورده رقیبان بار. نظامی. - بانگ درشت برآوردن، از سر خشم فریاد زدن. توپیدن: شنید این سخن پیر برگشته پشت بتندی برآورد بانگ درشت. سعدی (بوستان). - ناله برآوردن، به آواز ناله سر دادن: بدزدید بقال ازونیم دانگ برآورد دزد سیه کار بانگ. سعدی (بوستان)
دهی است از دهستان بالاشهرستان نهاوند که در 9 هزارگزی شمال خاوری شهر نهاوند و3 هزارگزی شمال قلعۀ بارودآب واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 330 تن سکنه، آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و حبوب و صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) ، به سخن گفتن واداشتن: گاو را چون خدا به بانگ آورد عمل دست سامری منگر. خاقانی. - بانگ برآوردن، فریاد بلند کردن. شور و غوغا انگیختن. هیاهو و همهمه کردن. نعره برداشتن. آوا سر دادن. ویله کردن: مردم غوری بانگ و غریو برآوردند. (از تاریخ بیهقی). برفتند و با غلامان گفتند، جمله درشوریدند وبانگ برآوردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 359). و فرمودتا بانگ برآوردند. (فارسنامه ابن بلخی ص 81). بوی برانگیخت گل چو عنبر اشهب بانگ برآورد مرغ با ژخ طنبور. منجیک. بال فروکوفت مرغ، مرغ طرب گشت دل بانگ برآورد کوس، کوس سفر کوفت خواب. خاقانی. معو، بانگ برآوردن گربه. (منتهی الارب). - بانگ برآوردن باکسی، هم آواز او شدن. با او هم آواز وهمصدا گشتن: باتوی دنیاطلب دین گذار بانگ برآورده رقیبان بار. نظامی. - بانگ درشت برآوردن، از سر خشم فریاد زدن. توپیدن: شنید این سخن پیر برگشته پشت بتندی برآورد بانگ درشت. سعدی (بوستان). - ناله برآوردن، به آواز ناله سر دادن: بدزدید بقال ازونیم دانگ برآورد دزد سیه کار بانگ. سعدی (بوستان)
مرغابی تیزپر که سرخاب نیز گویند. (فرهنگ رشیدی). چکاوک است و آن پرنده ای باشد که به عربی ابوالملیح خوانندش. بعضی گویند پرنده ای است آبی که آن را سرخاب می گویند. (برهان). مرغابیی است تیزپر که آن را سرخاب گویند. (آنندراج) (انجمن آرا). چکاوک بود. (فرهنگ جهانگیری). در جهانگیری چکاوک گفته. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج). چکاوک و مانوک و ابوالملیح و نام پرنده ای آبی که سرخاب نیز گویند. (ناظم الاطباء) ، نام دارویی هم هست. (برهان). نام دارویی. (ناظم الاطباء)
مرغابی تیزپر که سرخاب نیز گویند. (فرهنگ رشیدی). چکاوک است و آن پرنده ای باشد که به عربی ابوالملیح خوانندش. بعضی گویند پرنده ای است آبی که آن را سرخاب می گویند. (برهان). مرغابیی است تیزپر که آن را سرخاب گویند. (آنندراج) (انجمن آرا). چکاوک بود. (فرهنگ جهانگیری). در جهانگیری چکاوک گفته. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج). چکاوک و مانوک و ابوالملیح و نام پرنده ای آبی که سرخاب نیز گویند. (ناظم الاطباء) ، نام دارویی هم هست. (برهان). نام دارویی. (ناظم الاطباء)