جدول جو
جدول جو

معنی شاموخ - جستجوی لغت در جدول جو

شاموخ
نام قریه ای است در اطراف بصره و نسبت به آن شاموخی است، (از انساب سمعانی) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شامخ
تصویر شامخ
بلند، مرتفع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاماخ
تصویر شاماخ
نوعی ارزن، شاماک
فرهنگ فارسی عمید
منسوب به شاموخ که دهی است در اطراف بصره
لغت نامه دهخدا
جزیرۀ شاموس شهری است از بلاد یونان و بعضی گویند نام جزیره ای است، (برهان قاطع) (آنندراج)، رجوع به شامس شود
لغت نامه دهخدا
نام نوعی از غله است و دانه های آن بغایت کوچک میباشد، (برهان قاطع)، نوعی از حبوب مأکول است بسیار ریزه بهندی شاماک و ساوان نامند، (از فرهنگ نظام)، قسمی ارزن، (ناظم الاطباء)، ارزن، جاورس و گاورس، (از دزی ج 1 ص 716)، غله سالوا، (الفاظ الادویه)
سینه بند زنان را گویند و آن پارچه ای باشد که زنان پستانهای خود را بدان بندند، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)، شاماخچه، شاماخجه، شاماک، شاماکچه، رجوع به این کلمات شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
بلند. مرتفع. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب).
- جبال شامخات و شوامخ، کوه های بلند. (از منتهی الارب) :
عاقلان را در جهان جائی نماند
جز که در کهسارهای شامخات.
ناصرخسرو.
- نسب شامخ، شریف و عالی نسب. (از اقرب الموارد).
، متکبر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجل شامخ، کثیرالشموخ. (از اقرب الموارد). ج، شمخ، بمجاز کسی که بینی خود را بواسطۀ تکبر بلند کند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شمخ الرجل بانفه، تکبر نمود. (منتهی الارب). ج، شمّخ
لغت نامه دهخدا
(شُ)
بلندی. ارتفاع. (یادداشت مؤلف). تشامخ. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مفازه شموخ، بیابان دور و دوراطراف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ جُ)
شمخ است. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بلند شدن کوه. (منتهی الارب) (آنندراج). بلند شدن. (ترجمان القرآن جرجانی ص 62) (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). رجوع به شمخ شود، تکبر کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). تکبر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شاماخ
تصویر شاماخ
شاماک، نوعی غله که دانه های بسیار کوچک دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شامخ
تصویر شامخ
بلند، مرتفع، رفیع
فرهنگ لغت هوشیار
گرازیدن (به تکبر راه رفتن و تکبر رورزیدن)، بلندی در کوه بیابان دور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاماخ
تصویر شاماخ
سینه بند، پستان بند، نوعی غله که دانه های بسیار کوچک دارد، شماخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شامخ
تصویر شامخ
((مِ))
مرتفع، بلند
فرهنگ فارسی معین
بلند، مرتفع، جلیل، رفیع، منیع، والا
فرهنگ واژه مترادف متضاد