جدول جو
جدول جو

معنی شالیزار - جستجوی لغت در جدول جو

شالیزار(دخترانه)
برنجزار
تصویری از شالیزار
تصویر شالیزار
فرهنگ نامهای ایرانی
شالیزار
زمینی که در آن برنج کاشته باشند، کشتزار برنج، شالی پایه
تصویری از شالیزار
تصویر شالیزار
فرهنگ فارسی عمید
شالیزار
کشتزار برنج
تصویری از شالیزار
تصویر شالیزار
فرهنگ لغت هوشیار
شالیزار
زمینی که در آن برنج کاشته باشند، کشتزار برنج
تصویری از شالیزار
تصویر شالیزار
فرهنگ فارسی معین
شالیزار
برنجزار، شالی پایه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شادیار
تصویر شادیار
(پسرانه)
شاد و خوشحال
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الیار
تصویر الیار
(پسرانه)
ایلیار، یار ایل، نام یکی از پهلوانان خورشید شاه در داستان سمک عیار، ال (ترکی) + یار (فارسی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شایار
تصویر شایار
(پسرانه)
وزیر (نگارش کردی: شایار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پالیزکار
تصویر پالیزکار
سبزی کار، کسی که پیشه اش کاشتن خیار، خربزه، هندوانه و امثال آن ها است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شالی کار
تصویر شالی کار
کسی که برنج می کارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پایزار
تصویر پایزار
کفش، پوششی برای محافظت از پا، پایدان، لکا، پاافزار، لخا، پاپوش، پااوزار
فرهنگ فارسی عمید
(کَ رَ)
نیرومند گردانیدن، (ترجمان القرآن)، نرم گردیدن، (از منتهی الارب)،
بودن و وجود، خلاف لیس، (آنندراج)، وجود، مقابل لیس، عدم، (فرهنگ فارسی معین)، قهر و غلبه، (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
شلوار، زیرجامه، پوشش، پای ازار:
آهن کن و ز جای بجه گرد برانگیز
کخ کخ کن و برگرد و بدر بر پس ایزار،
حقیقی صوفی،
دست بدستار برد و سیم بتو داد
پشت بدو آر تا گشایدت ایزار،
سوزنی،
او پیر و ضعیف بود بر عقابین کشیدند و هزار تازیانه بزدند که قرآن را مخلوق گوی و نگفت و در آن میانه بند ایزارش گشاده شد و دستهای او بسته بودند، (تذکره الاولیاء عطار)، نقلست که روزی در گرمابه بود یکی را دید بی ایزار بعضی گفتند او فاسقی است و بعضی گفتند او دهری است، (تذکره الاولیاء عطار)، تا پنج گز به پیراهن کنم و پنج گز بجهت ایزارپای، (تذکره الاولیاء عطار)،
ور آنانکه ایزار در پا ندارند
نظر کن چو خواهی که بینی عجایب،
نظام قاری،
لغت نامه دهخدا
(شَ لَ)
دهی از دهستان کسیار بخش بروجن شهرستان شهرکرد. سکنۀ آن 3264 تن. آب آن از قنات و رودخانه و چشمه. صنایع دستی زنان قالیبافی. راه آنجا اتومبیلرو. محصول عمده آنجا غلات و حبوب، لبنیات، گردو، زردآلو، سیب و انگور. دبستان و پاسگاه ژاندارمری و در حدود 20 باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(شَ لَ)
کتیرازار. جایی که در آن کتیرا بسیار است و از این معنی است که قریه ای در چهارمحال اصفهان را بدین نام نامیده اند چه کتیرا در اراضی آن فراوان یافت شود. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نعلین و پاپوش، تف و آبدهن، مازو، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دارندۀ شال،
درخت شال، تمغازده شده مانند تمغای شال، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کفش و پای افزار، (برهان)، پوزار
لغت نامه دهخدا
نام دماغه ای در انتهای جنوب غربی انگلستان
لغت نامه دهخدا
نام نوعی تب است در هند، (جانورشناسی عمومی ج 1 ص 90)
لغت نامه دهخدا
زبان گیلانی است و مشتق از کلمه پهلوی کاریچار، و صورت آن در فارسی امروز کارزار است، (عقدالعلی چ 1311 حاشیۀ 6 ص 68)، رجوع به کارزار در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
کشتزار برنج، آنجا که برنج کارند
لغت نامه دهخدا
مبطخه، پالیز
لغت نامه دهخدا
(نِ)
برنج کار که زراعت برنج کند
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کوه پایۀ بخش آبیک شهرستان قزوین که در 24 هزارگزی باختر آبیک و چهارهزارگزی راه شوسه واقع است، جایی کوهستانی، سردسیر و دارای 185 تن سکنه است، آب آنجا از چشمۀ بهار و فاضل آب رود محلی تأمین میشود، محصول عمده اش غلات و هندوانه، شغل اهالی زراعت و بیشتر معاش آنها از کشت هندوانۀ دیمی و صنایع دستی زنان گیوه چینی و گلیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
حصار شالامار نام حصاری بوده است در هند غربی، (مجمل التواریخ گلستانه ص 88)
لغت نامه دهخدا
صورت مخففی ازنام ابوکالیجار حاکم دیلمی فارس و کرمان، در بعض کتب تاریخ کالیجار بصورت کالنجار، و ابوکالیجار بصورت ابوکالنجار نیز ضبط شده است، بروایت ابن اثیر ابوکالیجار در سال 418 ه، ق، به جنگ ابوالفوارس حاکم کرمان رفت ولی شکست خورد و به همان فارس قناعت کرد، پس ازمرگ ابوالفوارس (419) اعاظم و عمال کرمان و سرکردگان سپاه عریضۀ خدمت ابوکالیجار فرستادند، یازده سال کرمان و مکران در تحت فرمان ابوکالیجار بود، رجوع به تاریخ کرمان چ باستانی پاریزی ص 68 و 73 و 78 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کالزار
تصویر کالزار
کار زار حرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلمزار
تصویر شلمزار
جائی که در آن کتیرا بسیار است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایزار
تصویر پایزار
کفش و موزه و امثال آن پاپوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالیجار
تصویر کالیجار
کار زار جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شالی زار
تصویر شالی زار
زمینی که در آن برنج کاشته باشند کشتزار برنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایزار
تصویر ایزار
نیرومند گردانیدن، استوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
شالیزار، برنج زار
فرهنگ گویش مازندرانی
برنج کار
فرهنگ گویش مازندرانی