پشمینۀ درشت جوالوار. (دیوان نظام قاری ص 201). چون شال سخت بی دوام و سست بافته شده. (یادداشت مؤلف). در خراسان و یزد پارچۀ کلفت پشمی است که از آن جانی خانی (جوال بزرگ) میدوزند و در تهران و مازندران جانی خانی را شالکی گویند در هر صورت معنی لفظ منسوب به شالک است و معنی شالک شال سبک کم بها. (فرهنگ نظام) : زد میزرینی و هم زاغکی دگر بید بازاری و شالکی. نظام قاری (دیوان ص 186)
پشمینۀ درشت جوالوار. (دیوان نظام قاری ص 201). چون شال سخت بی دوام و سست بافته شده. (یادداشت مؤلف). در خراسان و یزد پارچۀ کلفت پشمی است که از آن جانی خانی (جوال بزرگ) میدوزند و در تهران و مازندران جانی خانی را شالکی گویند در هر صورت معنی لفظ منسوب به شالک است و معنی شالک شال سبک کم بها. (فرهنگ نظام) : زد میزرینی و هم زاغکی دگر بید بازاری و شالکی. نظام قاری (دیوان ص 186)
ایلچی. (فرهنگ ناظم الاطباء). بمعنی فرستاده و رسول. ایلچی و الشی و الاچی نیز گویند جمع آن الچیّه است. (دزی ج 1 ص 33). در آذربایجان ایلچی نویسند و الچی تلفظ کنند. رجوع به ایلچی شود.
ایلچی. (فرهنگ ناظم الاطباء). بمعنی فرستاده و رسول. ایلچی و اِلشی و اَلاچی نیز گویند جمع آن اِلچیَّه است. (دزی ج 1 ص 33). در آذربایجان ایلچی نویسند و اِلچی تلفظ کنند. رجوع به ایلچی شود.
رجوع به الجه و الجی و غیاث اللغات شود، نگار خانه مانی نقاش باشد. گویند اصل این لغت به این معنی ارثنگ با ثای مثلثه بوده، ثاء را با زای فارسی بدل کرده اند ارژنگ شده. (برهان). کار خانه مانی. (اوبهی). بعضی گفته اند بتکده ای که در چین بوده: یکی نامه مانند ارژنگ چین نبشتند و کردند چند آفرین. فردوسی. نبشتند برسان ارژنگ چین سوی شاه با صد هزار آفرین. فردوسی. گر التفات خداوندیش بیاراید نگار خانه چینی و نقش ارژنگی است. سعدی. ، بعضی گویند نام مانی ارژنگ بوده و مانی دعائی است که او را کرده اند و لقب او شده است (!). (برهان) (غیاث) : که در چین دیدم از ارژنگ پرکار که کردی دائره بی دور پرگار. امیرخسرو. ، جمعی گویند نام نقاشی است غیر مانی و او نیز در هنروری مانند مانی بوده است. (برهان). نام مصوری بوده مانند مانی. (جهانگیری). نقاشی از چین که نظیر مانی بود. (غیاث) : روان کرد کلک شبه رنگ را ببرد آب مانی و ارژنگ را. نظامی. بقصر دولتم مانی و ارژنگ طراز سحر می بستند بر سنگ. امیرخسرو. ، در صحاح آمده ارژنگ نام کسی بود که مانی وزیر وی بوده (!). (شعوری). و رجوع به ارتنگ وارثنگ شود
رجوع به الجه و الجی و غیاث اللغات شود، نگار خانه مانی نقاش باشد. گویند اصل این لغت به این معنی ارثنگ با ثای مثلثه بوده، ثاء را با زای فارسی بدل کرده اند ارژنگ شده. (برهان). کار خانه مانی. (اوبهی). بعضی گفته اند بتکده ای که در چین بوده: یکی نامه مانند ارژنگ چین نبشتند و کردند چند آفرین. فردوسی. نبشتند برسان ارژنگ چین سوی شاه با صد هزار آفرین. فردوسی. گر التفات خداوندیش بیاراید نگار خانه چینی و نقش ارژنگی است. سعدی. ، بعضی گویند نام مانی ارژنگ بوده و مانی دعائی است که او را کرده اند و لقب او شده است (!). (برهان) (غیاث) : که در چین دیدم از ارژنگ پرکار که کردی دائره بی دور پرگار. امیرخسرو. ، جمعی گویند نام نقاشی است غیر مانی و او نیز در هنروری مانند مانی بوده است. (برهان). نام مصوری بوده مانند مانی. (جهانگیری). نقاشی از چین که نظیر مانی بود. (غیاث) : روان کرد کلک شبه رنگ را ببرد آب مانی و ارژنگ را. نظامی. بقصر دولتم مانی و ارژنگ طراز سحر می بستند بر سنگ. امیرخسرو. ، در صحاح آمده ارژنگ نام کسی بود که مانی وزیر وی بوده (!). (شعوری). و رجوع به ارتنگ وارثنگ شود
شالی زار را گویند که برنج زار باشد، (برهان قاطع) (آنندراج)، در مازندران زراعت برنج را شالی گویند، (فرهنگ نظام)، دانۀ برنج که در پوست باشد و نام دیگرش شلتوک است، (فرهنگ نظام) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، برنج از پوست بیرون نیامده و آن را شلتوک گفته اند، (انجمن آرا)، در سانسکریت شالی بمعنی برنج و غلات مشابه آن است، (حاشیۀ برهان چ معین) : شالی سرتیز ندانم که چیست کاب گذشتش ز سر آنگاه زیست، امیرخسرو
شالی زار را گویند که برنج زار باشد، (برهان قاطع) (آنندراج)، در مازندران زراعت برنج را شالی گویند، (فرهنگ نظام)، دانۀ برنج که در پوست باشد و نام دیگرش شلتوک است، (فرهنگ نظام) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، برنج از پوست بیرون نیامده و آن را شلتوک گفته اند، (انجمن آرا)، در سانسکریت شالی بمعنی برنج و غلات مشابه آن است، (حاشیۀ برهان چ معین) : شالی سرتیز ندانم که چیست کاب گذشتش ز سر آنگاه زیست، امیرخسرو