جامه ای که شب و هنگام خواب بر تن می کنند، دستمال یا روسری که شب هنگام خواب بر سر می بندند، شب کلاه، برای مثال ز مستی باز کرده بند کرته / ز شوخی کج نهاده طرف شب پوش (سنائی۲ - ۴۲۳)
جامه ای که شب و هنگام خواب بر تن می کنند، دستمال یا روسری که شب هنگام خواب بر سر می بندند، شب کلاه، برای مِثال ز مستی باز کرده بند کرته / ز شوخی کج نهاده طرف شب پوش (سنائی۲ - ۴۲۳)
نام رودخانه ای است که از خلخال سرچشمه میگیرد و از طرف شمال به سفیدرود میریزد، (از سرزمینهای خلافت شرقی ص 183)، آب شال رود از جبال شال برمیخیزد و بحدود برندق بسفید رود میریزد، (نزهه القلوب ص 223)، و رجوع به فهرست تاریخ جهانگشای جوینی شود
نام رودخانه ای است که از خلخال سرچشمه میگیرد و از طرف شمال به سفیدرود میریزد، (از سرزمینهای خلافت شرقی ص 183)، آب شال رود از جبال شال برمیخیزد و بحدود برندق بسفید رود میریزد، (نزهه القلوب ص 223)، و رجوع به فهرست تاریخ جهانگشای جوینی شود
نام چمنی است نزدیک به بجنورد، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 178)، چمنی بزرگ و وسیع در کثرت آب و علف مثل است، از سمتی به گرگان و از سمتی به جاجرم و از جانبی به نردین و از طرف دیگر به فرنگ فارسیان محدود است، کوهستانی است، و چشمه های خوشگوار دارد، در این چمن دو رود خانه عظیم روان است، که از دربندی که به دربند گرگان معروف است، به صحرای کوکلان و گرگان میرود، و پنجاه هزار سوار را ممکن است که در تابستان مدتها در آن چمن اییلامشی نمایند، گویند ییلاق کیکاووس بوده، و بتغییرازمنه و السنه بکالپوش شهرت نموده، (از آنندراج)
نام چمنی است نزدیک به بجنورد، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 178)، چمنی بزرگ و وسیع در کثرت آب و علف مثل است، از سمتی به گرگان و از سمتی به جاجرم و از جانبی به نردین و از طرف دیگر به فرنگ فارسیان محدود است، کوهستانی است، و چشمه های خوشگوار دارد، در این چمن دو رود خانه عظیم روان است، که از دربندی که به دربند گرگان معروف است، به صحرای کوکلان و گرگان میرود، و پنجاه هزار سوار را ممکن است که در تابستان مدتها در آن چمن اییلامشی نمایند، گویند ییلاق کیکاووس بوده، و بتغییرازمنه و السنه بکالپوش شهرت نموده، (از آنندراج)
عمل شال پوش، درپیچیدن به شال، پوشیدن بشال، پارچۀ کلفتی که در زیر سلاح اسب میگذارند، (ناظم الاطباء)، این جای دیگر دیده نشد و غرابت دارد و محتمل است که مربوط به ترکیب شالپوش باشد، مطلق لباس فقرا اختیار کردن، (آنندراج)، جامۀ مردم فقیر پوشیدن، (از ناظم الاطباء)، گلیم پوشی، جامۀ سطبر و درشت پوشیدن: رقص صوفی فیض گردون را ز خود بس کردنست شالپوشی دشمنی با چرخ اطلس کردن است، اشرف (از آنندراج)، زهی شالپوشی که چون در لباس سخن کرد اطلس برآمد پلاس، ظهوری (از آنندراج)
عمل شال پوش، درپیچیدن به شال، پوشیدن بشال، پارچۀ کلفتی که در زیر سلاح اسب میگذارند، (ناظم الاطباء)، این جای دیگر دیده نشد و غرابت دارد و محتمل است که مربوط به ترکیب شالپوش باشد، مطلق لباس فقرا اختیار کردن، (آنندراج)، جامۀ مردم فقیر پوشیدن، (از ناظم الاطباء)، گلیم پوشی، جامۀ سطبر و درشت پوشیدن: رقص صوفی فیض گردون را ز خود بس کردنست شالپوشی دشمنی با چرخ اطلس کردن است، اشرف (از آنندراج)، زهی شالپوشی که چون در لباس سخن کرد اطلس برآمد پلاس، ظهوری (از آنندراج)
عملی که زنان در شب چهارشنبه سوری برای اطلاع از آینده (ازدواج بهبود مرض و غیره) کنند و آن چنان است که نیت کنند و در سر چهارراهی ایستند و بسخن نخستین کسانی که از آنجا رد شوند گوش دهند و همان را تعبیر کنند
عملی که زنان در شب چهارشنبه سوری برای اطلاع از آینده (ازدواج بهبود مرض و غیره) کنند و آن چنان است که نیت کنند و در سر چهارراهی ایستند و بسخن نخستین کسانی که از آنجا رد شوند گوش دهند و همان را تعبیر کنند
نوعی خوراکی. طرز تهیه آن چنین است: نان را ریزه کنند همچنانکه برای اشکنه و کشک باب نرم کرده را با روغن و کمی فلفل و زیره و مغز گردکان و نانهای ریزه کرده در دیگ ریزند و دو سه جوش داده فرود آورند و خورند (نوع دیگر از آن هم معمولست) : (ماییم سه چار شخص معهود آزرده ز دور چرخ و انجم . {} داریم هوای کالجوشی از بی برگی نه از تنعم . {} اسبابش جمله هست حاصل جز روغن و کشک و نان و هیزم) (نظام الدین قمری اصفهانی)
نوعی خوراکی. طرز تهیه آن چنین است: نان را ریزه کنند همچنانکه برای اشکنه و کشک باب نرم کرده را با روغن و کمی فلفل و زیره و مغز گردکان و نانهای ریزه کرده در دیگ ریزند و دو سه جوش داده فرود آورند و خورند (نوع دیگر از آن هم معمولست) : (ماییم سه چار شخص معهود آزرده ز دور چرخ و انجم . {} داریم هوای کالجوشی از بی برگی نه از تنعم . {} اسبابش جمله هست حاصل جز روغن و کشک و نان و هیزم) (نظام الدین قمری اصفهانی)
نوعی خوراکی. طرز تهیه آن چنین است: نان را ریزه کنند همچنانکه برای اشکنه و کشک باب نرم کرده را با روغن و کمی فلفل و زیره و مغز گردکان و نانهای ریزه کرده در دیگ ریزند و دو سه جوش داده فرود آورند و خورند (نوع دیگر از آن هم معمولست) : (ماییم سه چار شخص معهود آزرده ز دور چرخ و انجم . {} داریم هوای کالجوشی از بی برگی نه از تنعم . {} اسبابش جمله هست حاصل جز روغن و کشک و نان و هیزم) (نظام الدین قمری اصفهانی)
نوعی خوراکی. طرز تهیه آن چنین است: نان را ریزه کنند همچنانکه برای اشکنه و کشک باب نرم کرده را با روغن و کمی فلفل و زیره و مغز گردکان و نانهای ریزه کرده در دیگ ریزند و دو سه جوش داده فرود آورند و خورند (نوع دیگر از آن هم معمولست) : (ماییم سه چار شخص معهود آزرده ز دور چرخ و انجم . {} داریم هوای کالجوشی از بی برگی نه از تنعم . {} اسبابش جمله هست حاصل جز روغن و کشک و نان و هیزم) (نظام الدین قمری اصفهانی)