جدول جو
جدول جو

معنی شاقل - جستجوی لغت در جدول جو

شاقل
(قُ)
شاغول. شاقول. رجوع به شاغول و شاقول شود، آویزۀ ساعت. (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 2 ص 128). لنگر ساعت. رجوع به شاغول و شاقول شود
لغت نامه دهخدا
شاقل
(قِ)
اصل وزن کلاً در نزد عبرانیان شاقل بود و آن را به نصف و ثلث و ربع تقسیم میکردند. اما شاقل مقدس وزن مضبوط و معینی شرعی بوده است و برخی را گمان چنان است که شاقل مقدس برابر با شاقل معمولی بوده است. (از قاموس کتاب مقدس). بابلیان شاقل را بجای اوقیه برای وزن اشیاء انتخاب کردند. (النقود العربیه ص 87) ، قسمی از پول طلا و نقرۀ غیرمسکوک. و شاقل را اقسامی باشد بدین ترتیب.
1- شاقل القدس، جهت وزن. 2- شاقل الدارج، جهت وزن اشیاء قیمتی چون زر و سیم. 3- شاقل الملک، کمتر باشد از شاقل قدس عادی. 4- شاقل النقود، نوعی از وزن بود. (از دائره المعارف بستانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شقاقل
تصویر شقاقل
(دخترانه)
گیاهی پایا با برگهای معطر و ریشه های ضخیم و خوراکی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شامل
تصویر شامل
(پسرانه)
حاوی، دارنده، کامل، فراگیرنده، نام یکی از رهبران مذهبی و سران عشایر قفقاز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاکل
تصویر شاکل
(پسرانه)
شبیه و مانند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ناقل
تصویر ناقل
نقل کننده، روایت کننده، جابه جا کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاغل
تصویر شاغل
دارای شغل، مشغول به کار، مانع، برای مثال جهانیان به مهمّات خویش مشغول اند / مرا به روی تو شغلی ست از جهان شاغل (سعدی۲ - ۶۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شامل
تصویر شامل
فراگیرنده و به همه رسنده، همه را فرارسنده، کافی، کامل، حاوی، دربردارنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاتل
تصویر شاتل
روشنک، دانه ای به اندازۀ باقلا به رنگ سرخ یا سیاه که مصرف دارویی داشته و در هند می روید، ساتل
فضاپیمایی بال دار برای بردن فضانوردان به ایستگاه های فضایی و بازگرداندن آن ها که می تواند روی زمین بنشیند
شاتل فضایی: فضاپیمایی بال دار برای بردن فضانوردان به ایستگاه های فضایی و بازگرداندن آن ها که می تواند روی زمین بنشیند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
مفرد واژۀ عقلا، دانا، هوشیار، زیرک، خردمند، در فقه دهندۀ دیۀ مقتول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاقه
تصویر شاقه
مؤنث واژۀ شاق، دشوار، سخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاخل
تصویر شاخل
نوعی غله شبیه ماش که از آن نان می پزند، برای مثال می خوری تو گرچه الوان نعمت اندر خوان کس / نان شاخل بهتر آید گر خوری بر خوان خویش (خاقانی - لغت نامه - شاخل)
شاخ و برگ دادن: کنایه از سخن، حکایت یا واقعه ای را با طول و تفصیل بیان کردن و چیزهایی را بر اصل مطلب افزودن
شاخ و برگ بستن: کنایه از سخن، حکایت یا واقعه ای را با طول و تفصیل بیان کردن و چیزهایی را بر اصل مطلب افزودن، شاخ و برگ دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاقه
تصویر شاقه
مونث شاق دشوار مونث شاق: اعمال شاقه تکالیف شاقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاقل
تصویر صاقل
زداینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقاقل
تصویر شقاقل
نهشل زردک ریگی گزر دشتی از گیاهان ریشه گرز بری، شش شاخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاطل
تصویر شاطل
پارسی تازی گشته شاتل ازداروها روشنک (گویش شیرازی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاغل
تصویر شاغل
مشغول کننده، در کار کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
خردمند، دانا، هوشیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاقول
تصویر شاقول
پارسی تازی گشته شاغول ازابزارهای ساختمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شالق
تصویر شالق
پرورنده اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاقی
تصویر شاقی
کوه بلد تندی کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاکل
تصویر شاکل
همانندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شابل
تصویر شابل
ناز پرورده نوجوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاتل
تصویر شاتل
دانه ای سرخ یا سیاه رنگ به اندازه باقلا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاخل
تصویر شاخل
نوعی غله که بدان نان پزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شامل
تصویر شامل
فراگیرنده، عمومیت دارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاقل
تصویر خاقل
گریزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاقل
تصویر حاقل
پابرهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثاقل
تصویر ثاقل
سنگین، بیمار سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساقل
تصویر ساقل
روشنگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باقل
تصویر باقل
گول، تره فروش، زمین سبز، دانه خور پرنده نشمه دار چوغان از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
دست کم باری کمتر: رسول الله صلی الله علیه وسلم می گفتی: اللهم لاتکلنی الی نفسی طرفه عین ولااقل من ذلک. مرا یک چشم زدن باخود باز مگذار و کم از آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
خردمند، زیرک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شاغل
تصویر شاغل
پیشه ور، کاردار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شامل
تصویر شامل
در بر گیرنده، دارای
فرهنگ واژه فارسی سره