جدول جو
جدول جو

معنی شافتن - جستجوی لغت در جدول جو

شافتن
(مَءْ وا / وی تَ)
له شدن و فرسوده شدن. (شعوری) ، شکستن، کهنه شدن، پیر شدن. (ناظم الاطباء) ، ریزه ریزه کردن. (ناظم الاطباء). بصورت غبار درآوردن، شنا کردن، شکافتن. ترکیدن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بافتن
تصویر بافتن
تار و پود را لا به لای هم کردن در پارچه بافی یا قالی بافی و سایر چیزهای بافتنی، چند رشته موی یا نخ را به هم تابیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یافتن
تصویر یافتن
پیدا کردن، به دست آوردن
حاصل کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شگفتن
تصویر شگفتن
شکفتن، باز شدن غنچۀ گل یا شکوفۀ درخت، از هم باز شدن
کنایه از شاد شدن، خوشحال شدن، کنایه از باز شدن لب ها هنگام تبسم، خندان شدن
شگفته شدن، شکفته شدن، اشکفتن، اشگفیدن، شکفیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکافتن
تصویر شکافتن
چاک دادن، چاک کردن، پاره کردن، دریدن، شکاف خوردن، چاک شدن، چاک خوردن، دریده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیفتن
تصویر شیفتن
آشفته شدن، آشفته و سرگشته شدن از عشق، دلباخته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکفتن
تصویر شکفتن
باز شدن غنچۀ گل یا شکوفۀ درخت، از هم باز شدن
کنایه از شاد شدن، خوشحال شدن
شگفتن، شگفته شدن، شکفته شدن، اشکفتن، اشگفیدن، شکفیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کافتن
تصویر کافتن
شکافتن، چاک دادن، برای مثال سپاه آن صدف ها همی کافتند / به خروار درّ هر کسی یافتند (اسدی - ۱۲۵)، سوراخ کردن، کندن، حفر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تافتن
تصویر تافتن
تاب دادن، پیچیدن، کنایه از نافرمانی کردن
تابیدن، افکنده شدن پرتو نور بر کسی یا چیزی، شعله ور کردن، برافروختن، گداختن و سرخ کردن آهن در آتش، تفتن
تحمل کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شتافتن
تصویر شتافتن
شتاب کردن، عجله کردن، شتابیدن، تند رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکفتن
تصویر شکفتن
وا شدن غنچه، شکفته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بافتن
تصویر بافتن
بافندگی، نسج کردن جامه و مانند آن، پارچه درست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیفتن
تصویر شیفتن
عاشق شدن دلباخته شدن، آشفته شدن، حیران شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کافتن
تصویر کافتن
شکافتن، ترکاندن، چاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تافتن
تصویر تافتن
برگردانیدن و پیچیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یافتن
تصویر یافتن
پیدا کردن، بدست آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتافتن
تصویر شتافتن
عجله کردن، شتاب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنفتن
تصویر شنفتن
شنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنافتن
تصویر شنافتن
شنیدن و گوش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شگفتن
تصویر شگفتن
وا شدن غنچه گل و مانند آن، خندان شدن تبسم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکافتن
تصویر شکافتن
مضراب، زخمه، شکفه، چوبی که بدان ساز نوازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکافتن
تصویر شکافتن
((ش تَ))
چاک دادن، پاره کردن، شکستن، پاره شدن، شق شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کافتن
تصویر کافتن
((فْ تَ))
دریدن، چاک کردن، ترکانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شگفتن
تصویر شگفتن
تعجب کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شگفتن
تصویر شگفتن
((ش گِ تَ))
شکیبیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیفتن
تصویر شیفتن
((تَ))
دلباخته شدن، عاشق شدن، آشفته شدن، حیران شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شنفتن
تصویر شنفتن
((ش نُ تَ))
شنیدن، بوی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تافتن
تصویر تافتن
((تَ))
پیچیدن، تاب دادن، سرپیچی کردن، درخشیدن، تاب آوردن، گراییدن، روی آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکفتن
تصویر شکفتن
((ش کُ تَ))
باز شدن غنچه گل و مانند آن، خندان شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شتافتن
تصویر شتافتن
((ش تَ))
عجله کردن، تند رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تافتن
تصویر تافتن
برافروختن، روشن شدن، گرم گردیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بافتن
تصویر بافتن
((تَ))
رشته های نخ یا پشم را به هم تابیدن، سخنان دروغ گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یافتن
تصویر یافتن
((تَ))
پیدا کردن، حاصل کردن، به دست آوردن، شناختن، دیدن، حس کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکافتن
تصویر شکافتن
اشتقاق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یافتن
تصویر یافتن
کشف کردن، منال، کشف
فرهنگ واژه فارسی سره