جدول جو
جدول جو

معنی شاعری - جستجوی لغت در جدول جو

شاعری
(عِ)
صفت شاعر. صنعت شعر گفتن. (ناظم الاطباء). کار و عمل شاعر. سخن سرایی از چکامه گویی و غزلسرایی و قصیده گویی و مثنوی سازی و گفتن دیگر انواع شعر:
چون معانی جمع گردد شاعری آسان بود.
عنصری.
بدین فصاحت و این علم شاعری که تراست
مکوش خیره، کش ابریز کردی و اکسیر.
غضایری.
شاعری عباس کرد و حمزه کرد و طلحه کرد
جعفر و سعد و سعید و سید ام القری.
منوچهری.
گو بیایند و ببینند این شریف ایام را
تا کند هرگز شما را شاعری کردن کری.
منوچهری.
نگر نشمری ای برادر گزافه
بدانش دبیری و نه شاعری را.
ناصرخسرو.
چرابشعر مجرد مفاخرت نکنم
ز شاعری چه بد آید جریر و اعشی را.
ظهیرفاریابی.
بچشم عقل نظر می کنم یمین و یسار
ز شاعری بتر اندر جهان ندیدم کار.
کمال الدین اسماعیل.
در بارگاه خاطر سعدی خرام اگر
خواهی ز پادشاه سخن داد شاعری.
سعدی.
مرا بشاعری آموخت روزگار آنگه
که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت.
سعدی.
تشاعر، شاعری نمودن کسی که شاعر نباشد.
- امثال:
شاعری چیست بر در دونان
خانه ای کرد و حکمت یونان.
اوحدی (از امثال و حکم دهخدا).
شاعری نیست پیشه ای که از آن
رسدت نان بتره تره بدوغ.
ابن یمین (از امثال و حکم دهخدا).
، آگاهی بنفس. دانندگی. دریافتن
لغت نامه دهخدا
شاعری
چامه گویی سروادش شعر گفتن چامه سرایی
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
فرهنگ لغت هوشیار
شاعری
شعرٌ
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
دیکشنری فارسی به عربی
شاعری
Poetic
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
دیکشنری فارسی به انگلیسی
شاعری
poétique
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
دیکشنری فارسی به فرانسوی
شاعری
poetico
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
شاعری
поэтический
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
دیکشنری فارسی به روسی
شاعری
poetisch
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
دیکشنری فارسی به آلمانی
شاعری
поетичний
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
دیکشنری فارسی به اوکراینی
شاعری
poetycki
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
دیکشنری فارسی به لهستانی
شاعری
诗意的
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
دیکشنری فارسی به چینی
شاعری
poético
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
دیکشنری فارسی به پرتغالی
شاعری
poëtisch
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
دیکشنری فارسی به هلندی
شاعری
poético
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
شاعری
काव्यात्मक
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
دیکشنری فارسی به هندی
شاعری
شاعرانہ
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
دیکشنری فارسی به اردو
شاعری
কবিতাময়
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
دیکشنری فارسی به بنگالی
شاعری
กวี
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
دیکشنری فارسی به تایلندی
شاعری
mashairi
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
دیکشنری فارسی به سواحیلی
شاعری
詩的な
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
دیکشنری فارسی به ژاپنی
شاعری
פואטי
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
دیکشنری فارسی به عبری
شاعری
시적인
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
دیکشنری فارسی به کره ای
شاعری
puitis
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
شاعری
şiirsel
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاپری
تصویر شاپری
(دخترانه)
شاه پری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اشعری
تصویر اشعری
از فرقه های اهل سنت، پیرو ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری که معتقد به جبر بوده و با خردگرایی مخالف بودند، جمع اشاعره، پیرو فرقۀ اشعری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاعره
تصویر شاعره
شاعر، داننده و دریابنده، جمع شعرا، شعر گوینده، چکامه سرا
فرهنگ فارسی عمید
(اَ عَ)
منسوب به اشعر. رجوع به اشعر شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ)
جمع واژۀ اشعری
لغت نامه دهخدا
(قَ سَ کَ دَ)
مدرکیت. کیفیت شاعر بودن و آگاه بودن: و لیست جزاء لانائیتک فیبقی الجزء الاّخر مجهولاً حینئذ اذا کان وراء المدرکیه و الشاعریه، فیکون مجهولاً، و لایکون من ذالک التی شعورها لم یزد علیها. (مجموعۀ دوم مصنفات شیخ اشراق، حکمت اشراق ص 112)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شاعره
تصویر شاعره
زن شاعر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاکری
تصویر شاکری
پارسی تازی گشته چاکر مزدور
فرهنگ لغت هوشیار
نام مردی تازی که چون زاده شد پر موی بود و اشعر در تازی برابر با پر موی است یا پر پشت، انگارگر هریک از انگار گرایان (اشاعره) منسوب به اشعر (یکی از قبایل عرب)، منسوب به فرقه اشعریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاعره
تصویر شاعره
((عِ رَ یا رِ))
زنی که شعر گوید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشعری
تصویر اشعری
منسوب به اشعر (یکی از قبایل عرب)، منسوب به فرقه اشعریه
فرهنگ فارسی معین