جدول جو
جدول جو

معنی شاعرخواه - جستجوی لغت در جدول جو

شاعرخواه
(هَُ رَ تَ / تِ)
طالب و خواستار شاعر. شاعردوست:
امیر دوست نواز و امیر خصم گداز
امیر شاعرخواه و امیر زائرخوان.
فرخی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بارخواه
تصویر بارخواه
آنکه اجازۀ شرفیابی به حضور پادشاه را بخواهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاطرخواه
تصویر خاطرخواه
عاشق، دوستدار، هواخواه، موافق میل و خواهش، برای مثال آه در دل، ناله بر لب، سینه چاک / آنچنان گشتم که خاطرخواه توست (سنجرکاشی - لغتنامه - خاطر خواه)
فرهنگ فارسی عمید
(طِ خوا / خا)
عاشق (در اصطلاح لوطیان). مورد علاقه. مورد میل:
صفحۀ تصویر عالم دیده ایم
هیچ نقشی نیست خاطرخواه ما.
واضح (از آنندراج).
آه در دل ناله بر لب سینه چاک
آن چنان گشتم که خاطر خواه تست.
سنجر کاشی (از آنندراج).
رشته ای برگردنم افکنده دوست
می کشد هر جا که خاطر خواه اوست
لغت نامه دهخدا
(هَُ نَ تَ / تِ)
نوازندۀ شاعر. مهربانی و ملاطفت کننده نسبت به شاعر
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
آنکه رخصت دخول خواهد. طالب اجازۀ دخول. بارجوی. آنکه از شاهی یا امیری بار طلبد. خواهندۀ بار. طلب کننده اجازه برای شرفیابی بحضور امیر یا شاهی:
چو آمد بنزدیکی بارگاه
بگفتند با شاه از آن بارخواه.
فردوسی.
بآرام بنشست بر گاه شاه
برفتند ایرانیان بارخواه.
فردوسی.
نیارست کس رفت نزدیک شاه
مگر زادفرخ بدی بارخواه.
فردوسی.
بر بساط بارگاه و ساحت درگاه او
گاه قیصر بارخواه و گاه خاقان دادخواه.
محمد بن نصیر
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
کارجو. کارجوی. آنکه کار طلبد
لغت نامه دهخدا
(اَ)
خوانندۀ شعر. انشادکننده شعر. که شعر بخواند. (از یادداشت مؤلف) :
بلبل چو سبزه دید همه گشته مشکبوی
گاهی سرودگوی شد و گاه شعرخوان.
خاقانی.
سروقد و ماهروی لاله رخ و مشکبوی
چنگزن و باده نوش رقص کن و شعرخوان.
خاقانی.
آن شاهد شهدلفظ زیبا
آن شاعر شعرخوانم این است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خاطرخواه
تصویر خاطرخواه
((~. خا))
عاشق، محب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شمارخواه
تصویر شمارخواه
((~. خا))
آن که حساب کارها و اعمال طلبد، خدای تعالی، دیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاطرخواه
تصویر خاطرخواه
دلباخته
فرهنگ واژه فارسی سره
دلباخته، دلشده، دوستدار، عاشق، محب، مفتون
متضاد: بیزار
فرهنگ واژه مترادف متضاد