بغض کننده و برخی گویند بغض آمیخته با دشمنی و کج خلقی باشد. (از اقرب الموارد). بغض دارنده در حق کسی. (فرهنگ نظام). دشمن. دشمن دارنده. قوله تعالی: ان ّ شانئک هو الابتر. (قرآن 3/108)
بغض کننده و برخی گویند بغض آمیخته با دشمنی و کج خلقی باشد. (از اقرب الموارد). بغض دارنده در حق کسی. (فرهنگ نظام). دشمن. دشمن دارنده. قوله تعالی: اِن َّ شانئک هو الابتر. (قرآن 3/108)
جمع واژۀ شاطی ٔ، به معنی کرانۀ رودبار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ترجمان علامۀ جرجانی) (دهار) ، جمع واژۀ شاطئه. (ناظم الاطباء). و رجوع به شاطی ٔ و شاطی شود
جَمعِ واژۀ شاطی ٔ، به معنی کرانۀ رودبار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ترجمان علامۀ جرجانی) (دهار) ، جَمعِ واژۀ شاطئه. (ناظم الاطباء). و رجوع به شاطی ٔ و شاطی شود
نعت فاعلی از لطاء به معنی دوسیدن به زمین و چسبیدن. (از منتهی الارب) : و هو نبات لاطی ٔ مع الارض له رؤس رخوه. (ابن البیطار). چسبنده به زمین، قبری لاطی ٔ، گوری با زمین هموار. (مهذب الاسماء)
نعت فاعلی از لطاء به معنی دوسیدن به زمین و چسبیدن. (از منتهی الارب) : و هو نبات لاطی ٔ مع الارض لَه رؤس رخوه. (ابن البیطار). چسبنده به زمین، قبری لاطی ٔ، گوری با زمین هموار. (مهذب الاسماء)
نوعی انگور منسوب به شاط در ایالت قرناطه، قصبه شاط که به ادریس نیز معروف است، انگورهای درشت خوش نمایی برنگ سرخ و لب ترش دارد که بهمه نقاط اسپانیا صادر می شود، (دزی ج 1 ص 716)، و رجوع به شاط و نیز معجم البلدان ذیل شاط شود
نوعی انگور منسوب به شاط در ایالت قرناطه، قصبه شاط که به ادریس نیز معروف است، انگورهای درشت خوش نمایی برنگ سرخ و لب ترش دارد که بهمه نقاط اسپانیا صادر می شود، (دزی ج 1 ص 716)، و رجوع به شاط و نیز معجم البلدان ذیل شاط شود
شاطی ٔ، کرانۀ رود، (مهذب الاسماء) (دهار)، کنارۀ دریا و رود، (آنندراج)، کنار، (نصاب)، کناره، ساحل، ریف، عدوه، جلهه: نبیذ پیش من آمد بشاطی برکه بخنده گفتم طوبی لمن یری عکه، منوچهری، نگویم که بر آب قادر نیند که بر شاطی نیل مستسقی اند، سعدی (بوستان)، حراث مصر شکایت آوردندش که پنبه کاشته بودیم بر شاطی نیل و باران بیوقت آمد و تلف شد، (گلستان)، و رجوع به شاطی ٔ شود
شاطی ٔ، کرانۀ رود، (مهذب الاسماء) (دهار)، کنارۀ دریا و رود، (آنندراج)، کنار، (نصاب)، کناره، ساحل، ریف، عِدوَه، جِلهَه: نبیذ پیش من آمد بشاطی برکه بخنده گفتم طوبی لمن یری عکه، منوچهری، نگویم که بر آب قادر نیند که بر شاطی نیل مستسقی اند، سعدی (بوستان)، حراث مصر شکایت آوردندش که پنبه کاشته بودیم بر شاطی نیل و باران بیوقت آمد و تلف شد، (گلستان)، و رجوع به شاطی ٔ شود
یا شاطی ٔالوادی یا شاطی ءالنهر و مراد از آنها شاطی ٔ (ساحل) دجله است و آن سرزمینی است در بصره که عثمان بن عفان به عوض خانه ای که در مدینه از عثمان بن ابی العاصی الثقفی گرفته و به جامع مدینه اضافه کرده بود، به وی بخشید و گویند که عثمان بن عفان از عثمان بن ابی العاصی درطائف مالی خرید و بعوض آن زمین مذکور را به وی داد. (از معجم البلدان). ناصرخسرو درباره آن چنین آورده است: شهر ابله (را) که کنار نهر است و نهر بدان موسوم است، شهری آبادان دیدم، با قصرها و بازارها و مساجد و اربطه که آن را حد و وصف نتوان کرد و اصل شهربر جانب شمال نهر بود و از جانب جنوب نیز محلتها و مساجد و اربطه و بازارها بود و بناهای عظیم بود چنانکه از آن نزه تر در عالم نباشد و آن را شاطی ٔ عثمان میگفتند. (سفرنامه چ دبیرسیاقی ص 118). و شاخها از این نهر به هر جانب باز میشد که هر یک مقدار رودی بود، چون بشاطی ٔ عثمان رسیدیم فرودآمدیم، برابر شهر ابله و آنجا مقام کردیم. (سفرنامه چ دبیرسیاقی ص 119)
یا شاطی ٔالوادی یا شاطی ءالنهر و مراد از آنها شاطی ٔ (ساحل) دجله است و آن سرزمینی است در بصره که عثمان بن عفان به عوض خانه ای که در مدینه از عثمان بن ابی العاصی الثقفی گرفته و به جامع مدینه اضافه کرده بود، به وی بخشید و گویند که عثمان بن عفان از عثمان بن ابی العاصی درطائف مالی خرید و بعوض آن زمین مذکور را به وی داد. (از معجم البلدان). ناصرخسرو درباره آن چنین آورده است: شهر ابله (را) که کنار نهر است و نهر بدان موسوم است، شهری آبادان دیدم، با قصرها و بازارها و مساجد و اربطه که آن را حد و وصف نتوان کرد و اصل شهربر جانب شمال نهر بود و از جانب جنوب نیز محلتها و مساجد و اربطه و بازارها بود و بناهای عظیم بود چنانکه از آن نزه تر در عالم نباشد و آن را شاطی ٔ عثمان میگفتند. (سفرنامه چ دبیرسیاقی ص 118). و شاخها از این نهر به هر جانب باز میشد که هر یک مقدار رودی بود، چون بشاطی ٔ عثمان رسیدیم فرودآمدیم، برابر شهر ابله و آنجا مقام کردیم. (سفرنامه چ دبیرسیاقی ص 119)