جدول جو
جدول جو

معنی شاطریون - جستجوی لغت در جدول جو

شاطریون(طِ)
یونانی خصیه الثعلب است. (مخزن الادویه). خصی الثعلب. (منتهی الارب). گیاه ثعلب. گیاهی است از تیره ثعلب که بعضی از انواع آن دارای برگهایی شبیه برگهای زیتون است. رجوع به ساطریون و برهان قاطع، ذیل ساطریون شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بیماری ویروسی در دو غدۀ بناگوشی که زیر مجرای شنوایی قرار دارد تولید می شود و موجب آماس و التهاب آن ها می گردد، بناگوشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاریدن
تصویر شاریدن
سرازیر شدن و ریختن آب یا چیز دیگر از بالا به پایین، ریختن پیاپی آب از بالا به پایین
شاشیدن، چامیدن، میختن، ادرار کردن، شاشدن، شاش زدن، گمیز کردن، میزیدن، گمیختن، گمیزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مازریون
تصویر مازریون
درختچه ای خودرو و زینتی، با پوست قهوه ایی رنگ، میوۀ گرد و قرمز و دانه های گلابی شکل، کانیرو، خامالا، خامالاون، خامالیون، خاماون، خامالیوس
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
قسمی گیاه که در کوه البرز و در حوالی کاشان یافت میشود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
از قبل قیصر حاکم غزه و از احبار دین نصاری بود. در زمان عمر، عمروعاص بدستور خلیفه و استصواب ابوعبیده به سر ارطیون لشکر کشید و بین الجانبین قتال شدید بوقوع پیوست. ارطیون بجانب بیت المقدس گریخت. به اتفاق مورخین عمروعاص بعد از آنکه ارطیون را بجانب ایلیا گریزانید، بموجب فرمودۀ ابوعبیده اورا تعاقب کرده، بیت المقدس را محاصره کرد و ارطیون که از جملۀ علمای نصاری بود، به عمرو پیغام فرستاد که محال است ترا فتح این شهر میسر گردد، زیرا که نزد من بوضوح پیوست که اوصاف شخصی که بیت المقدس را مسخر سازد، در ذات تو موجود نیست. پس مناسب چنان مینماید که خود را و ما را نرنجانی. عمروعاص در جواب این سخنان مکتوب نوشته مصحوب شخصی که بلغت رومیان دانا بود، نزد ارطیون ارسال کرد و رسول را وصیت فرمود که چنان نکند که اهل شهر دانند که او بزبان ایشان عالم است و هرچه از ارطیون بشنود، بر لوح ضمیر نوشته بازگردد. القصه چون نامۀ عمروعاص به ارطیون رسید، همان سخن را بر زبان گذرانید و در آن مجلس یکی از رومیان از وی پرسید که آیا تسخیر این شهر بر دست که تیسیر پذیرد؟ ارطیون جواب داد که نزد من بیقین پیوسته که عزیزی این بلده را مسخر سازد که بصفات کذا موصوف باشد و نامش سه حرف بود و ذات این شخص که حالا بمحاصره مشغول است بدان صفات متصف نیست و نامش با حرفی که فارقست میان عمرو و عمر چهار است، قاصد بازگشته آن سخن را بسمع عمروعاص رسانید عمرو دانست که اوصافی که بر لفظ ارطیون گذشته بر عمر صادق می آید. رقعه ای در آن باب نوشت و به مدینه فرستاد. عمر بن الخطاب بعد از اطلاع بر مضمون آن کتاب به استصواب اصحاب در سال شانزدهم از هجرت بجانب بیت المقدس نهضت فرمود. چون بشهر خابیه که از آنجا تا ایلیا پنج روز راهست رسید، امرای شام مثل ابوعبیده ابن الجراح و خالد بن الولید و یزید بن ابی سفیان و شرحبیل بن حسنه با اکثر سپاه بموکب خلافت پناه پیوستند. این خبر به ارطیون رسید، بر سبیل هزیمت عنان عزیمت بصوب مصر منعطف گردانید و طایفۀ علما و رهابین بیت المقدس بملازمت عمر شتافته جزیه قبول کردند و طرق مخالفت مسدود ساخته، ابواب ایلیا را بازگشادند و عمر در آن بلده داروغه ای تعیین فرمود و منشور ایالت ولایت مصر را بنام عمروعاص نوشت و عمرو روی بدان طرف آورد و ارطیون به روم گریخت. (حبط ج 1 ص 160 و 161) ، گیاه بالیده و فروهشته شاخها، هر گیاه که دراز و نیکو و دوتاه گردد. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
زیرک و دانا. عاقل. (برهان) (شعوری) (سروری) (آنندراج). (؟)
لغت نامه دهخدا
مقامی است بلند درون شهر روم در میدانی که آنجا هر سال پادشاه جشن کند، (یادداشت مؤلف)، نام کوهی بلند در روم که در آنجا هر سال عیش کنند، (ناظم الاطباء)، خانه و بازارهای بصره و کوفه که با هم اتصال دارند، (منتهی الارب) (آنندراج)، کنارۀ نمایان شهر دور از خانه ها، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
نام سردار رومی در زمان انوشیروان و محافظ شهر حلب، (لغات شاهنامه ص 40) :
حلب شد بکردار دریای خون
بزنهار شد لشکر باطرون،
فردوسی،
چه قیصر چه آن بی خرد باطرون
زبانش روان را گرفته زبون،
فردوسی،
، حقیقت، در حقیقت، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شِری یو)
خاندان و احفاد ناشر بن تیم بن سملقه را ناشریون گویند و این خاندان در زبید یمن به فضل وفقه معروفند. از مشاهیر این خاندانند: 1- قاضی موفق الدین علی بن محمد بن ابی بکر الناشری، شاعر الاشراف، که به سال 739 هجری قمری در تعز وفات کرد. 2- نوادۀ او الشهاب احمد بن ابی بکر بن علی که ریاست العلم در زبید بدو منتهی شد. 3- و همچنین برادر او علی بن ابی بکر که حکمران زبید بود. 4- و پدر این دو قاضی ابوبکر که فقه را از پدر خود آموخت و به سال 772 در تعز درگذشت. 5- و ازین خاندانست قاضی ابوالفتوح عبدالله بن محمد بن عبدالله بن عمر الناشری که به سال 814 قاضی مهجم بود و در همانجا وفات یافت و او را چهار برادر بود که همه در مهجم و کدراء به کار خطابه و تدریس مشغول بودند. 6- و هم ازین خاندان است فقیه پرهیزگار ابراهیم الناشری که در کدراء به سال 817 درگذشت. 7- و علی بن محمد بن اسماعیل الناشری، شاعر و فقیه، متوفی به سال 812 در حرض. 8- و امام محمد بن عبدالله بن عمر الناشری. 9- وعثمان بن عمر بن ابی بکر الناشری، مکنی به ابوبکر که کتابی به نام ’البستان الزاهر فی طبقات علماء بنی ناشر’ تألیف کرده است. (از الاعلام زرکلی چ 2 ج 8 ص 307)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دارویی است برای استسقای زقی، مجرب است. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دوایی است مجرب از برای دفع استسقا و آن دو نوع می باشد: سفید و سیاه. سفید آن را اشخیص و سیاه آن را هفت برگ خوانند و آن از برگ زیتون کوچکتر است و از برگ مورد بزرگتر و به زردی مایل. و بعضی گویند مازریون مورد زرد است و آن نوعی از مورد باشد و به عربی زیتون الارض خوانندش گرم و خشک است درچهارم و یک قسم از آن زهر قاتل است و آن را به عربی حب الضراط گویند و بعضی گفته اند چوب درخت بلوط است چه رمادالمازریون خاکستر چوب بلوط است. (برهان). گیاهی است که به جهت قبض و استسقا نافع است. (آنندراج). نام گیاهی دوایی. (ناظم الاطباء). معرب آن معزرون. (حاشیۀ برهان چ معین). از جمله نباتهاست که آنرا شیر باشد و هر نباتی که آن راشیر است به تازی یتوع گویند و مازریون دو نوع است یکی بزرگ برگ تر است و یکی خردبرگ تر. آنچه بزرگ برگ تر است رقیق تر است و آنچه خرد برگ تر است غلیظتر است و نوعی است که به سیاهی زند و آن زهر قاتل است و بهترین آن است که برگ او همچون برگ زیتون است و لطیف تر است وآنکه برگ او خرد است و جعد است بدبو بود. و درخت بزرگ برگ دیگر و درخت خردبرگ دیگر و چنان نیست که گروهی گمان برده اند که هر دو از یک درخت است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دو درم سنگ آن زهر است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). هفت بلک. (بحر الجواهر، یادداشت ایضاً). گیاهی از یتوعات و آن بر دو گونه است مازریون صغیر و مازریون کبیر و در طب به کار است. نوعی از آن خانق النمر است که سم باشد. اداد الوادی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گیاهی است از ردۀ دولپه ای های پیوسته گلبرگ که سر دستۀ تیره مازریون می باشد. این گیاه به صورت درختچه ای است که به عنوان زینت هم در باغچه ها کشت می شود. ارتفاع آن بین 0/5 تا یک متر است و برگ هایش پس از ظهور گلها می رویند. برگهای مازریون تقریباً بدون دمبرگ و بیضوی و نوک تیز است. گلهایش قرمز و گاهی صورتی مایل به سفید و بسیار زیبا و دارای بویی قوی است. میوه اش آبدار و بیضوی و ابتدا سبزرنگ است ولی پس از رسیدن قرمز رنگ می شود. پوست این گیاه ایجاد سوزش و تحریک برروی انساج بدن می کند و به عنوان تاول آور پوست مصرف می گردد. در اکثر نقاط شمالی ایران این گیاه می روید. هفت برگ. مشت رو. خالاما. خامالیوس. کانی رو. ماذریون. خامالا. خامالاآ. خامالاون. زیتون الارض. خامالیون. تابمک. خضرا. خمالیه. خامالایه. دانه های این گیاه به نام حب الضراط معروفند. (فرهنگ فارسی معین). این درختک خرددر جنگلهای طوالش (دینوچال) و کلار دشت دیده شده است. (گااوبا، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
به طعم شکر بودم به طبع مازریون
چنان شدم که ندانم ترانگبین از ماز.
مخلدی (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ور به درویشی زکاتت داد باید یک درم
طبع را از ناخوشی چون ماز و مازریون کنی.
ناصرخسرو (از فرهنگ رشیدی ذیل ماز).
- مازریون العریض، نوعی از مازریون با برگهای پهن. و رجوع به ذافنوبداس و ذافنی ویداس و ذافنبداس شود.
- مازریون کوهی، یکی از گونه های مازریون است که آن را بقله و ذافنوبداس نیز گویند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
دارویی است. برای استسقا و قی مجرب است. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 403). نام گیاهی داروئی. (ناظم الاطباء). درختی است شیردار بقدر درخت سماق و سه قسم. (حاشیۀ الابنیه چ بهمنیار ص 324) : ماذریون را انواع است. و بهترین آن بود که برگش بزرگ و تنک بود و اما آنکه برگش خرد و ستبر بود یا تنک و دراز یا جعد بود بد باشد و قوتش چون قوت شبرم است بل قویتر از او. (از الابنیه چ مرحوم بهمنیار ص 324). و صمغ ماذریون فربیون است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
ور بدرویشی زکاتت داد باید یک درم
طبع را از ناخوشی چون مار و ماذریون کنی.
ناصرخسرو (دیوان ص 405).
بطعم شکر بودم بطبع ماذریون
چنان شدم که ندانم ترانگبین از ماز.
مجلدی.
رجوع به الابنیه چ بهمنیار ص 324 و فربیون و مازریون شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
مأخوذ از یونانی. یک نوع گیاهی که به فارسی برابران گویند. (ناظم الاطباء). گونه ای قارچ است که بر روی تنه درختان جنگلی روید. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن و اختیارات بدیعی و الفاظالادویه شود
لغت نامه دهخدا
قسطوریون. جندبادستر است. (اختیارات بدیعی). رجوع به مفردات ابن بیطار، و قسطوریون در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
اسم یونانی جدوار و بمعنی مخلص الارواح است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
اسم یونانی خصیهالثعلب است، (فهرست مخزن الادویه)، رجوع به ساطریون و ساطورین و مخصوصاً ساطریون شود
لغت نامه دهخدا
خسک است. (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
عصارۀ قثاءالحمار است. (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
به لغت یونانی چیزی است که آن را به عربی خصی الثعلب و خصیهالثعلب گویند، قوت باه دهد. (برهان) (آنندراج). خصی الثعلب. (الفاظ الادویه). مأخوذ از یونانی، خصیهالثعلب. (اشتینگاس) (ناظم الاطباء) (فهرست مخزن الادویه). ذوثلاثه ورقات. رجوع به ساطوریون و سوفطیون شود
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
حکیمی است رومی و او اعلم و افضل از همه حکمای روم بوده است. (برهان قاطع) (سروری) (مؤید الفضلاء) (اداهالفضلاء) (شعوری) (آنندراج). (؟) رجوع به ارطیون در ذیل شود
لغت نامه دهخدا
(طِ نی یو)
نام سلسلۀ حکامی که در سوریه بدین عنوان حکومت کرده اند. در سال 520 هجری قمری بهرام داعی، بانیاس را اشغال کرد و در سال 522 هجری قمری وفات یافت، خلیفۀ او اسماعیل، شهر را در 15 رمضان سال 523 هجری قمری به سربازان صلیبی تسلیم کرد. راشدالدین ابوالحسن سنان بن سلیمان بن محمد در 557 هجری قمری و 560 هجری قمری حکومت را به دست آورد و پس از او کمال الدین حسن بن مسعود و مجدالدین و سراج الدین مظفر بن حسین و تاج الدین ابوالفتوح بن محمد و رضاءالدین ابوالمعالی و نجم الدین اسماعیل و شمس الدین بن اسماعیل و صارم الدین مبارک بن الرضا تا سال 668 هجری قمری بتدریج حکومت راندند و سرانجام در سال 671 هجری قمری در زمان بیبرس تسلیم شدند. (از معجم الانساب زامباور ص 161 و 162)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ماذریون
تصویر ماذریون
بنگرید به مازریون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماطرنیون
تصویر ماطرنیون
گیاه بارزد
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به مازریون معذریون: ماذریون: لاتینی فارسی گشته هفت برگ تابمک از گیاهان گیاهی است از رده دو لپه ییهای پیوسته گلبرگ که سردسته تیره خاصی بنام تیره مازریون میباشد. این گیاه بصورت درختچه ایست که بعنوان زینت هم در باغچه ها کشت میشود. ارتفاع آن بین 5، 0 تا یک متر است و برگهایش پس از ظهرو کلها میرویند. برگهای مازریون تقریبا بدون دمبرگ و بیضوی و نوک تیز است. گلهایش قرمز و گاهی صورتی مایل به سفیدو بسیار زیبا و دارای بویی قویی است. میوه اشظبدار و بیضوی و ابتدا سبز رنگ است ولی پس از رسیدن قرمز رنگ میشود. پوست این گیاه ایجاد سوزش و تحریک بر روی انساج بدن میکند و بعنوان تاول آور پوست مصرف میگردد. در اکثر نقاط شمالی ایران این گیاه میروید هفت برگ مشت رو خالاما خامالیوس کانی رو زیتون الارض ماذریون خامالا خامالاآ خامالاون خامالیون تابمک خضرا خمالیه خامالایه معین زیتون الارض. توضیح دانه های این گیاه بنام حب الضراط معروفند. یا مازریون کوهی. یکیاز گونه های مازریون است که آنرا بقله و ذاقنوبداس نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
قنطوریون بنگرید به قنطوریون گل گندم. یا قنطوریون صغیر. گیاهی است از تیره جنتیانا (یکی از تیره های شبیه به زیتونیان) که دو ساله و دارای ساقه چهار گوش و بارتفاع 20 تا 60 سانتیمتر است. در قسمت انتهایی ساقه منشعب به تقسیمات دوتایی است. این گیاه به حالت خودرو در تمام نقاط اروپا و نواحی بحرالرومی و آمریکا می روید و در برخی نقاط نیز کشت می شود و رنگ برگهایش سبز مایل بزرد است. گلهای آن گلی رنگ زیبا و در انتهای ساقه قرار دارند و در ماههای تیر و امرداد ظاهر می شوند. میوه اش کپسول و دراز و معمولا از جام و کاسه گل پوشیده شده است. کلیه قسمتهای هوایی این گیاه در طبابت مورد استعمال دارد و از انساج آن یک گلوکزید تلخ به نام اریتوروزید یا اریتورین می گیرند. سرشاخه های گلدار این گیاه به صورت دم کرده 10 در هزار اشتها آور و مقوی و ملین و نیز به عنوان تب بر در طب عوام مصرف می شود قنطریون صغیر قناطاریون صغیر طرطر مره الحنش مراره الحنش فصه الحیه کوچوک قناطاریون قنطوریون عطری. توضیح قنطوریون صغیر از تیره قنطوریون معمولی نیست چون قنطریون معمولی از تیره مرکبان است. یا قنطوریون عطری. قنطوریون صغیر. یا قنطوریون غلیظ. قنطوریون کبیر. یا قنطوریون کبیر. گیاهی است از تیره مرکبان که پایا است و ارتفاعش بین یک تا 5، 1 متر است. اعضای این گیاه در طب عوام به عنوان اشتها آور و مقوی مصرف می شود. ریشه اش تلخ مزه ولی معطر است. این گیاه در حقیقت یکی از قنطوریون معمولی (گل گندم) است قنطریون کبیر عرطب لوفای کبیر طوماغا قنطوریون غلیظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوریون
تصویر اوریون
فرانسوی گوش گولی از بیماری ها (گویش گیلکی) خشج هم آوای رنج
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته جرموج (ثعلب) سگ انگور (ثعلب) خصی الثعلب خصیصه الثعلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاریدن
تصویر شاریدن
ریختن آب از بالا به پائین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شامبیون
تصویر شامبیون
فرانسوی کهرومان (قهرمان پارسی تازی گشته) گهرمند پهلوان هوویر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شامپیون
تصویر شامپیون
پهلوان، مدافع و مبارز
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی برابران از گیاهان دارویی گونه ای قارچ است که بر روی تنه درختان جنگلی میروید بربران برابران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساطوریون
تصویر ساطوریون
خصی الثعلب خصیصه الثعلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاپرون
تصویر شاپرون
فرانسوی کلاه تگاوی (تگاو قیف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاریدن
تصویر شاریدن
((دَ))
سرازیر شدن و ریختن آب، شریدن، تراویدن آب از جراحت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مازریون
تصویر مازریون
((زَ))
ماذریون، درختچه ای است شیره دار شبیه به درخت سماق، یک نوع از آن برگ های سفید و بزرگ دارد که مسهل است
فرهنگ فارسی معین