آفتاب. (دهار) (غیاث). آفتاب وقتی که برآید. (منتهی الارب). الشمس حین تشرق. و قولهم ’لااکلمک ما ذرّ شارق’، ای ما طلع قرن الشمس. (اقرب الموارد). شرقه، شرقه. (اقرب الموارد). مهر. خور. خورشید. شمس. ذکاء. یوح. بوح. (منتهی الارب). بیضاء. شرق: ذره نبود جز ز چیزی منجسم ذره نبود شارق لاینقسم. مولوی (مثنوی). و رجوع به آفتاب شود، گاهی بر کواکب دیگر جز از خورشید اطلاق میشود. (از اقرب الموارد) ، جانب شرقی. (منتهی الارب). الشارق، الجانب الشرقی من الجبل و غیره و هو غاربه: ’اتیت شارق الجبل و غاربه’، ای شرقیه و غربیه. (اقرب الموارد). ج، شرق. (اقرب الموارد) (آنندراج)
آفتاب. (دهار) (غیاث). آفتاب وقتی که برآید. (منتهی الارب). الشمس حین تشرق. و قولهم ’لااکلمک ما ذرّ شارق’، ای ما طلع قرن الشمس. (اقرب الموارد). شَرقَه، شَرِقَه. (اقرب الموارد). مهر. خور. خورشید. شمس. ذُکاء. یوح. بوح. (منتهی الارب). بیضاء. شرق: ذره نبود جز ز چیزی منجسم ذره نبود شارق لاینقسم. مولوی (مثنوی). و رجوع به آفتاب شود، گاهی بر کواکب دیگر جز از خورشید اطلاق میشود. (از اقرب الموارد) ، جانب شرقی. (منتهی الارب). الشارق، الجانب الشرقی من الجبل و غیره و هو غاربه: ’اتیت شارق الجبل و غاربه’، ای شرقیه و غربیه. (اقرب الموارد). ج، شُرق. (اقرب الموارد) (آنندراج)
جمع واژۀ مشرق. (آنندراج) (ناظم الاطباء). مواضع برآمدن خورشید. (ازاقرب الموارد). مقابل مغارب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و از مشارق ممالک و... او شموس انصاف و بدور انتصاف را طلوع داد. (سندبادنامه ص 8). و آفتاب جلال جهانداری او را از مشارق اقبال... طالع کرد. (سندبادنامه ص 14). - رب المشارق و المغارب، ای مشارق الصیف و الشتاء و مغاربها. (ناظم الاطباء). ، جایهای شرقی. (ناظم الاطباء). و رجوع به مشرق شود
جَمعِ واژۀ مشرق. (آنندراج) (ناظم الاطباء). مواضع برآمدن خورشید. (ازاقرب الموارد). مقابل مغارب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و از مشارق ممالک و... او شموس انصاف و بدور انتصاف را طلوع داد. (سندبادنامه ص 8). و آفتاب جلال جهانداری او را از مشارق اقبال... طالع کرد. (سندبادنامه ص 14). - رب المشارق و المغارب، ای مشارق الصیف و الشتاء و مغاربها. (ناظم الاطباء). ، جایهای شرقی. (ناظم الاطباء). و رجوع به مشرق شود
قلعه ای است به اندلس. (منتهی الارب). حصنی است در اندلس از اعمال بلنسیه، واقع در خاور اندلس. (معجم البلدان) حصنی از اعمال بلنسیه در شرقی اندلس. (معجم البلدان)
قلعه ای است به اندلس. (منتهی الارب). حصنی است در اندلس از اعمال بلنسیه، واقع در خاور اندلس. (معجم البلدان) حصنی از اعمال بلنسیه در شرقی اندلس. (معجم البلدان)
عبدالله بن موسی. مکنی به ابومحمد، از اهل قرآن است. وی از ابوالولید یونس بن مغیث بن الصفا و از او ابوعیسی و این اخیر از عبدالله بن یحیی بن یحیی روایت حدیث کرده است. (از معجم البلدان)
عبدالله بن موسی. مکنی به ابومحمد، از اهل قرآن است. وی از ابوالولید یونس بن مغیث بن الصفا و از او ابوعیسی و این اخیر از عبدالله بن یحیی بن یحیی روایت حدیث کرده است. (از معجم البلدان)
پاره کننده از هم درذنده، بر هم زننده شورنده، ناجور پاره کنه از هم درنده، آنچه که بر خلاف نظم عمومی و جریان طبیعی امور باشد هر چه که نظام عمومی را بر هم زند، جمع خوارق. یا خارق عادت. آنچه که بر خلاف عادت باشد خارق العاده، امری عجیب و غیر معتاد که از پیغمبر امام و یا ولی سر زند معجزه: کرامت خارق العاده
پاره کننده از هم درذنده، بر هم زننده شورنده، ناجور پاره کنه از هم درنده، آنچه که بر خلاف نظم عمومی و جریان طبیعی امور باشد هر چه که نظام عمومی را بر هم زند، جمع خوارق. یا خارق عادت. آنچه که بر خلاف عادت باشد خارق العاده، امری عجیب و غیر معتاد که از پیغمبر امام و یا ولی سر زند معجزه: کرامت خارق العاده
جمع مشرق، خورایانها جمع مشرق جایهای بر آمدن آفتاب خاورها مقابل مغارب: ممدوح ایمه و سلاطین مشهور مشارق و مغارب. (انوری) یا مشارق ثلث (ثلاث)، عبارتند از مشرق اعتدال و مشرق صیف و مشرق شتا ومقابل آن مغارب ثلث (ثلاث) است
جمع مشرق، خورایانها جمع مشرق جایهای بر آمدن آفتاب خاورها مقابل مغارب: ممدوح ایمه و سلاطین مشهور مشارق و مغارب. (انوری) یا مشارق ثلث (ثلاث)، عبارتند از مشرق اعتدال و مشرق صیف و مشرق شتا ومقابل آن مغارب ثلث (ثلاث) است