جدول جو
جدول جو

معنی شارق - جستجوی لغت در جدول جو

شارق
برآینده، تابنده، تابان و درخشان، خورشید هنگامی که برآید، آفتاب
تصویری از شارق
تصویر شارق
فرهنگ فارسی عمید
شارق
(رِ)
نام بتی در جاهلیت. (منتهی الارب). اسم صنم فی الجاهلیه. (اقرب الموارد)
لقب قیس بن معدیکرب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
شارق
(رِ)
آفتاب. (دهار) (غیاث). آفتاب وقتی که برآید. (منتهی الارب). الشمس حین تشرق. و قولهم ’لااکلمک ما ذرّ شارق’، ای ما طلع قرن الشمس. (اقرب الموارد). شرقه، شرقه. (اقرب الموارد). مهر. خور. خورشید. شمس. ذکاء. یوح. بوح. (منتهی الارب). بیضاء. شرق:
ذره نبود جز ز چیزی منجسم
ذره نبود شارق لاینقسم.
مولوی (مثنوی).
و رجوع به آفتاب شود، گاهی بر کواکب دیگر جز از خورشید اطلاق میشود. (از اقرب الموارد) ، جانب شرقی. (منتهی الارب). الشارق، الجانب الشرقی من الجبل و غیره و هو غاربه: ’اتیت شارق الجبل و غاربه’، ای شرقیه و غربیه. (اقرب الموارد). ج، شرق. (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
شارق
(رِ)
نعت فاعلی از شرق و شروق. طالع. برآینده. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). روشن. تابان. (غیاث) : تا صبح صادق از افق باختر شارق گردد. (سندبادنامه ص 183)
لغت نامه دهخدا
شارق
طالع، بر آینده، روشن، تابان
تصویری از شارق
تصویر شارق
فرهنگ لغت هوشیار
شارق
((رِ))
تابان، درخشان، آفتاب
تصویری از شارق
تصویر شارق
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طارق
تصویر طارق
(پسرانه)
ستاره صبح، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شارک
تصویر شارک
(دخترانه)
سار (پرنده)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شارو
تصویر شارو
(پسرانه)
بازمانده یا پنهان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مشارق
تصویر مشارق
مشرق ها، سرزمین های شرقی، جمع واژۀ مشرق
فرهنگ فارسی عمید
(مَ رِ)
جمع واژۀ مشرق. (آنندراج) (ناظم الاطباء). مواضع برآمدن خورشید. (ازاقرب الموارد). مقابل مغارب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و از مشارق ممالک و... او شموس انصاف و بدور انتصاف را طلوع داد. (سندبادنامه ص 8). و آفتاب جلال جهانداری او را از مشارق اقبال... طالع کرد. (سندبادنامه ص 14).
- رب المشارق و المغارب، ای مشارق الصیف و الشتاء و مغاربها. (ناظم الاطباء).
، جایهای شرقی. (ناظم الاطباء). و رجوع به مشرق شود
لغت نامه دهخدا
(رِ قَ)
قلعه ای است به اندلس. (منتهی الارب). حصنی است در اندلس از اعمال بلنسیه، واقع در خاور اندلس. (معجم البلدان)
حصنی از اعمال بلنسیه در شرقی اندلس. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رِ قی ی)
عبدالله بن موسی. مکنی به ابومحمد، از اهل قرآن است. وی از ابوالولید یونس بن مغیث بن الصفا و از او ابوعیسی و این اخیر از عبدالله بن یحیی بن یحیی روایت حدیث کرده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رِ قی ی)
منسوب به شارقه، حصنی به اندلس. رجوع به شارقه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شارگ
تصویر شارگ
شریانی است ضخیم که خون را از قلب به سر رساند رگ کردن حبل الورید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاره
تصویر شاره
هیئت، لباس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شارو
تصویر شارو
پرنده ایست سیاه رنگ سارک ساری شارو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شارم
تصویر شارم
فرانسوی دلبری دلربایی دلارایی، ارژن درخت ارژن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شارغ
تصویر شارغ
ترکی دستار
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته سارک سارو سار ازپرندگان پرنده ایست سیاه رنگ سارک ساری شارو
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی دستار پیر چون شترماده، کهنه چون پیکان چون می درخم کسی که به زودی مشهور گردد، قدیم کهن: سهم شارف خمر شارف، جمع شرف شرف شروف و شرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهق
تصویر شاهق
ب نلد چون کوه وساختمان، سخت خشم بلند مرتفع، کوه مرتفع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شارع
تصویر شارع
طریق، راه بزرگ، راهنما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاری
تصویر شاری
خریدار، استون درخشگیر، ستیزه گر نام برخی ازرویگردانان (خوارج)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شارژ
تصویر شارژ
نمایندگی، مقدار برق یک دستگاه، قوه باطری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شایق
تصویر شایق
مشتاق، راغب، خاطر خواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شائق
تصویر شائق
مایل، راغب، مشتاق
فرهنگ لغت هوشیار
پاره کننده از هم درذنده، بر هم زننده شورنده، ناجور پاره کنه از هم درنده، آنچه که بر خلاف نظم عمومی و جریان طبیعی امور باشد هر چه که نظام عمومی را بر هم زند، جمع خوارق. یا خارق عادت. آنچه که بر خلاف عادت باشد خارق العاده، امری عجیب و غیر معتاد که از پیغمبر امام و یا ولی سر زند معجزه: کرامت خارق العاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چارق
تصویر چارق
کلمه ترکی، نوعی کفش است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سارق
تصویر سارق
دزد، برگیرنده چیزی به نهادن و به حیله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارق
تصویر بارق
تابان، ابر درخشار برق زننده درخشنده تابان، ابر با برق و درخشنده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مشرق، خورایانها جمع مشرق جایهای بر آمدن آفتاب خاورها مقابل مغارب: ممدوح ایمه و سلاطین مشهور مشارق و مغارب. (انوری) یا مشارق ثلث (ثلاث)، عبارتند از مشرق اعتدال و مشرق صیف و مشرق شتا ومقابل آن مغارب ثلث (ثلاث) است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشارق
تصویر مشارق
((مَ رِ))
جمع مشرق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سارق
تصویر سارق
دزد، راهزن
فرهنگ واژه فارسی سره
خاورها، مشرق ها
متضاد: مغارب، باخترها، نواحی شرقی
متضاد: مغارب
فرهنگ واژه مترادف متضاد